strong
strong - قوی
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن قدرت بدنی زیاد به طوری که می توانید چیزهای سنگین بلند کنید، کارهای فیزیکی سخت و غیره انجام دهید
به راحتی شکسته یا آسیب نمی بیند
مصمم و قادر به مقابله با یک موقعیت دشوار یا ناراحت کننده است
داشتن قدرت یا نفوذ زیاد
strong emotions, opinions, beliefs etc are ones that you feel or believe a lot and are very serious about
احساسات قوی، عقاید، باورها و غیره آنهایی هستند که شما خیلی احساس یا باور دارید و در مورد آنها بسیار جدی هستید
یک میل قوی، تأثیر و غیره بسیار روی شما تأثیر می گذارد
یک رابطه قوی، دوستی و غیره بسیار وفادار است و احتمالاً برای مدت طولانی ادامه خواهد داشت
احتمالاً دیگران را متقاعد می کند که چیزی درست است یا کار درستی است
احتمال موفقیت یا وقوع
سالم، به خصوص بعد از اینکه بیمار شده اید
در چیزی بسیار خوب است
داشتن طعم یا بویی که به راحتی متوجه آن می شوید
داشتن مقدار زیادی ماده، مانند الکل، که اثر خود را به چیزی می دهد
روشن و آسان برای دیدن
a strong currency (=the type of money used in a country) does not easily lose its value compared with other currencies
یک ارز قوی (=نوع پولی که در یک کشور استفاده می شود) به راحتی ارزش خود را در مقایسه با سایر ارزها از دست نمی دهد
داشتن قدرت بدنی زیاد
بسیار قوی - برای بدن، بازوها، عضلات و غیره استفاده می شود
داشتن عضلات بزرگ و قوی به نظر می رسد
یک مرد خوش اندام قوی و بلند قد است و جثه ای درشت دارد
قوی و جذاب
strong – used especially about something that can be used a lot without damaging it or making it weaker
قوی - مخصوصاً در مورد چیزی که می توان بدون آسیب رساندن یا ضعیف تر کردن آن زیاد استفاده کرد
extremely strong – used about materials, tools, machines etc that are made especially to be used a lot without being easily damaged
بسیار قوی - در مورد مواد، ابزار، ماشین آلات و غیره استفاده می شود که مخصوصاً برای استفاده زیاد بدون آسیب دیدن ساخته شده اند
قوی و اغلب ضخیم است و احتمال سقوط یا شکستگی وجود ندارد
بسیار قوی و شکستن آن غیرممکن است
شکستن، آسیب رساندن یا تخریب غیرممکن است و برای همیشه ماندگار است
used about materials and products that will remain in good condition for a long time even when they are used a lot
در مورد مواد و محصولاتی استفاده می شود که حتی در صورت استفاده زیاد برای مدت طولانی در شرایط خوبی باقی می مانند
used about materials and products that will remain in good condition for a long time – often used on product labels
در مورد مواد و محصولاتی استفاده می شود که برای مدت طولانی در شرایط خوب باقی می مانند - اغلب در برچسب های محصول استفاده می شود
به شدت ساخته شده - به ویژه در مورد ساختار چیزی، به عنوان مثال یک وسیله نقلیه یا ماشین استفاده می شود
a strong economy or business is financially successful especially because a lot of money is being earned or received
یک اقتصاد یا تجارت قوی از نظر مالی موفق است، به ویژه به این دلیل که پول زیادی به دست می آید یا دریافت می شود
اگر بازار مالی قوی باشد، قیمت ها در آن افزایش می یابد
ارزی که ارزش آن در مقایسه با سایر ارزها بالاست
او آنقدر قوی است که ماشین را بلند کند!
strong muscles
عضلات قوی
او شناگر قوی نبود (= او نمی توانست خوب شنا کند).
در اواسط روز، زمانی که خورشید شدیدتر است، در خانه بمانید.
باد شدید
یک آهنربا/جریان قوی
یک داروی قوی
تصاویر او تأثیر شدیدی بر منتقدان گذاشت.
یک رهبر قوی
چیزی که کشور در حال حاضر به آن نیاز دارد یک دولت قوی است.
شواهد قوی از ارتباط بین ورزش و قلب سالم وجود دارد.
شما برای بازگرداندن شغل خود یک مورد قوی دارید.
یک تیم قوی
این پیشنهاد مخالفت شدیدی را برانگیخت.
وسوسه گفتن همه چیز به او بسیار قوی بود.
او تأثیر بسیار قوی بر همکلاسی هایش می گذارد.
حمایت قوی از دولت
مردم نسبت به این موضوع احساسات قوی دارند.
حامی قوی دولت
یک حریف قوی
او مدتهاست که یکی از قویترین حامیان تحریمها بوده است.
بوی قوی
احساس تهوع قوی
صدای قوی (= بلند)
strong colours
رنگ های قوی
چهره ای با ویژگی های قوی (= بزرگ و به راحتی قابل توجه)
او با لهجه استرالیایی قوی صحبت می کرد.
او برای استعفا تحت فشار شدید بود.
پنیر قوی
شما باید مقدار زیادی خردل فرانسوی قوی استفاده کنید.
قهوه سیاه قوی
سخت است
burly
تنومند
muscular
عضلانی
بزرگ
brawny
قورمه دار
formidable
مهیب
rugged
ناهموار
beefy
گوشتی
mighty
توانا
ورزشی
عالی
sinewy
سیخ دار
stalwart
استوار
stout
چاق و چله
strapping
تسمه بندی
hearty
دلچسب
overpowering
غلبه کننده
redoubtable
قابل تردید
قابل توجه
manful
مردانه
manly
پر خون
full-blooded
سنگین وزن
heavyweight
گاومیش
buff
سنگین
hefty
هرکول
Herculean
تنبل
hunky
هاسکی
husky
جک شده
jacked
شهوت انگیز
lusty
meaty
ضعیف
feeble
مقدار کمی
کم اهمیت
نحیف
frail
لاغر
puny
کاهنده
weakling
نرم
scrawny
ضعیف شده است
diminutive
از هوش رفتن
بی زور
weakened
مردد، دودل
faint
نابسامان
forceless
نامبی-پمبی
hesitant
بدون ستون فقرات
impuissant
غیر مردانه
namby-pamby
خفن
spineless
مینیاتوری
unmanly
ساکت
wispy
باریک
miniature
اندک
کوچک
slim
ریزه
نوجوان
قابل ضرب و شتم
miniscule
قابل تسخیر
petite
تمام پوست و استخوان
teeny
زاویه ای
beatable
conquerable
angular