right
right - درست
adjective - صفت
UK :
US :
بیانیه یا اطلاعاتی که درست است صحیح و بر اساس حقایق واقعی است
اگر راست می گویید، چیزی گفته اید که درست و بر اساس حقایق واقعی است
چیز درست، شخص، روش و غیره مناسب ترین یا مؤثرترین است
سمت راست شما سمتی است با دستی که اکثر مردم با آن می نویسند
در همان سمت چیزی که سمت راست شماست
چیزی که درست نیست در حالتی نیست که باید باشد
اگر کسی در انجام کاری حق داشته باشد، عمل او اخلاقاً صحیح یا معقول است
برای تأکید بر بد بودن شخص یا چیزی استفاده می شود
اگر احساس خوبی ندارید، احساس خوبی ندارید
افراد مناسب، مکان ها، مدارس و غیره به عنوان بهترین یا مهم ترین در نظر گرفته می شوند
اشتباه نیست - در مورد چیزی که کسی می گوید یا در مورد شخصی که آن را می گوید استفاده می شود
درست. صداهای صحیح بیشتر رسمی است تا درست
right – used about information measurements, descriptions etc
راست - در مورد اطلاعات، اندازه گیری ها، توصیف ها و غیره استفاده می شود
یک عدد، مقدار یا زمان دقیق کاملاً صحیح است و نه بیشتر و نه کمتر از آن چیزی است که باید باشد
دقیقاً درست است - به ویژه در مورد حدس ها یا چیزهایی که مردم می گویند استفاده می شود
دقیقا در یک موقعیت یا مکان خاص
بلافاصله و بدون تاخیر
correctly
به درستی
به نحوی که خوب یا رضایت بخش باشد
به سمت جهت یا سمتی که در سمت راست است
کاری که از نظر اخلاقی، قانونی یا رسمی مجاز به انجام یا داشتن آن هستید
رفتاری که از نظر اخلاقی خوب و صحیح باشد
ضربه ای که با دست راست شما ساخته شده است
استفاده می شود برای نشان دادن اینکه شما آنچه را که کسی اخیراً گفته است فهمیده اید یا با آن موافق هستید
برای جلب توجه کسی قبل از شروع به گفتن یا انجام کاری استفاده می شود
برای بررسی درستی آنچه گفته اید استفاده می شود
برای بررسی اینکه فردی که با او صحبت می کنید به حرف شما گوش می دهد و می فهمد یا خیر استفاده می شود
برای بازگرداندن چیزی به حالت یا موقعیتی که باید در آن باشد
قرار دادن چیزی، مخصوصاً یک قایق، به حالت عمودی صحیح خود
اگر شما حق انجام کاری را دارید، از نظر اخلاقی، قانونی یا رسمی مجاز به انجام آن هستید
حقوق ارائه شده به سهامداران موجود برای خرید سهام بیشتر در یک شرکت، شاید با قیمت کاهش یافته
درست جواب گرفتی؟
«زمان مناسب چیست؟» «10.37.»
That's exactly right.
دقیقا همینطوره.
‘David, isn't it?’ ‘Yes, that's right.’
«دیوید، اینطور نیست؟» «بله، درست است.»
دوشنبه بود که به دیدن انجی رفتی، درست است؟
Let me get this right (= understand correctly)—you want us to do an extra ten hours' work for no extra pay?
اجازه دهید این را درست متوجه شوم (= درست متوجه شدم) - میخواهید ده ساعت کار اضافی را بدون دستمزد اضافی انجام دهیم؟
در مورد آب و هوا کاملا درست گفتی
They're absolutely right to be cautious.
آنها کاملاً حق دارند که محتاط باشند.
‘It's not easy.’ ‘Yeah, you're right.’
«آسان نیست.» «آره، حق با شماست.»
آیا من درست فکر می کنم که قبلاً ملاقات کرده ایم؟
تاریخ حق او را ثابت کرده است.
او هرگز چیزی را درست نمیگیرد.
آیا پول مناسب (= مبلغ دقیق) برای کرایه اتوبوس دریافت کرده اید؟
راه درست این کار چیست؟
شما آن را به درستی حفظ نمی کنید.
آیا مطمئن هستید که آن را در مسیر درست قرار داده اید؟
این یک گام در مسیر درست است.
دفعه بعد درستش میکنیم
او قطعاً فرد مناسبی برای این کار است.
خوشحالم که جدا شدی او برای تو مناسب نبود
منتظر لحظه مناسب بودم تا از او بپرسم.
فکر می کنم تصمیم درستی گرفتیم.
امیدوارم کار درست را انجام دهیم
من نمی دانم، به نظر می رسد درست نیست.
در برخی سطوح، این احساس درستی دارد.
شما کاملا حق داشتید از او انتقاد کنید.
این فقط درست است که شما را در مورد خطر هشدار دهیم.
درست است که باید مجازات شود.
من امروز احساس خوبی ندارم (= احساس بیماری می کنم).
اوضاع بین والدینش درست نیست.
اگر فقط می توانستم کمک کنم تا اوضاع درست شود.
فقط
نمایشگاه
خوب
ethical
اخلاقی
صادقانه
عمودی
upright
عادل
righteous
با فضیلت
virtuous
منصفانه
equitable
مناسب
محترم انگلستان
honourableUK
قابل توجیه
justifiable
حلال
lawful
محموله
condign
نجیب
decent
مستحق
deserved
ناشی از
ایالات متحده محترم
honorableUS
تعدیل شده
justified
مجاز
شایسته
merited
اصولی
principled
برحق
rightful
صالح
competent
درست فکر
دقیق
right-minded
سر راست
scrupulous
تضمین شده است
خیلی خوب
warranted
اشتباه
dishonest
متقلب
immoral
غیر اخلاقی
unethical
ناعادلانه
unjust
ناشایست
indecent
بد
بی شرف انگلستان
dishonourableUK
آمریکا بی شرف
dishonorableUS
غیر قابل اعتماد
unrighteous
سیاه
untrustworthy
بد فکر
گناهکار
evil
بی لیاقت
evil-minded
ناروا، بی مورد
sinful
غیر منصفانه
undeserved
غیر موجه
undue
ناموجه
unfair
شریر
unjustified
نامناسب
unmerited
جعلی
unwarranted
غیر مجاز
wicked
نامشروع
improper
بی اعتبار
fraudulent
بدرفتاری
غیر قابل قبول
illegitimate
غیر قانونی
inequitable
invalid
misbehaving
unacceptable
unlawful