competition

base info - اطلاعات اولیه

competition - رقابت

noun - اسم

/ˌkɑːmpəˈtɪʃn/

UK :

/ˌkɒmpəˈtɪʃn/

US :

family - خانواده
competitor
رقیب
competitiveness
رقابت پذیری
competitive
رقابتی
competing
رقابت
compete
رقابت کنند
competitively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [competition] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a design/an art/a talent competition


    یک مسابقه طراحی/یک هنر/یک مسابقه استعداد

  • an international/a national competition


    یک مسابقه بین المللی / ملی

  • Hundreds of schools entered the competition.


    صدها مدرسه در این رقابت شرکت کردند.

  • She's won a prestigious singing competition.


    او برنده یک مسابقه معتبر خوانندگی شده است.

  • He won fourth place in the competition.


    وی در این مسابقات مقام چهارم را کسب کرد.


  • مسابقه طراحی ساختمان جدید مجلس

  • stiff/fierce/intense/tough competition


    رقابت سخت / شدید / شدید / سخت


  • رقابت بین دو محصول مشابه


  • دولت گفت که قوانین جدید رقابت بین بانک ها را افزایش می دهد.

  • competition for resources/jobs/food, etc.


    رقابت برای منابع/شغل/غذا و غیره


  • رقابت برای کسب جایگاه در دوره

  • The firm is facing stiff competition from its online rivals.


    این شرکت با رقابت سختی از سوی رقبای آنلاین خود مواجه است.


  • آموزش دولتی در رقابت مستقیم با بخش خصوصی اداره می شود.

  • We are in competition with four other companies for the contract.


    برای عقد قرارداد با چهار شرکت دیگر در رقابت هستیم.

  • The programme puts two couples in competition with each other to redecorate one another's homes.


    این برنامه دو زوج را در رقابت با یکدیگر برای بازسازی خانه های یکدیگر قرار می دهد.

  • We'll be able to assess the competition at the conference.


    ما می توانیم رقابت را در کنفرانس ارزیابی کنیم.

  • This car consistently outperforms the competition.


    این خودرو به طور مداوم از رقبا بهتر عمل می کند.


  • مسابقه نقاشی برای کودکان در رده های سنی مختلف برگزار می شود.

  • They twice won the European Cup a knockout competition between the top teams in Europe.


    آنها دو بار قهرمان جام اروپا شدند، رقابت حذفی بین تیم های برتر اروپا.

  • I encouraged her to enter the essay competition.


    او را تشویق کردم که در مسابقه انشا شرکت کند.

  • wines that won medals at major wine competitions


    شراب هایی که در مسابقات بزرگ شراب برنده مدال شدند


  • مسابقه برای بهترین آشپز


  • رقابت بین بهترین تیم های کشور

  • We're going to have a competition to see who can swim the fastest.


    قرار است مسابقه ای برگزار کنیم تا ببینیم چه کسی سریعتر شنا می کند.

  • The competition is open to all readers of the magazine.


    شرکت برای تمامی خوانندگان مجله آزاد است.

  • The American women dominated the competition winning all the events.


    زنان آمریکایی بر این رقابت ها مسلط شدند و در تمام مسابقات پیروز شدند.

  • I won the car in a competition.


    من ماشین را در یک مسابقه برنده شدم.

  • She won an international dancing competition.


    او در یک مسابقه بین المللی رقص برنده شد.

  • Competition is heating up and sales are shrinking.


    رقابت در حال افزایش است و فروش در حال کاهش است.

  • We won the contract in the face of tough competition.


    ما در مقابل رقابت سخت قرارداد را بردیم.

  • Fierce competition exists between schools in the area.


    رقابت شدیدی بین مدارس این منطقه وجود دارد.

synonyms - مترادف

  • مسابقه


  • همخوانی داشتن


  • مسابقات


  • قهرمانی

  • clash


    برخورد


  • رویداد


  • نبرد

  • bout


    مبارزه


  • بازی

  • duel


    دوئل


  • ورزش


  • تعارض


  • رویارویی


  • نژاد


  • آزمایش

  • trials


    آزمایش های

  • war


    جنگ

  • confrontation


    مشاجره

  • contention


    سگ جنگی

  • dogfight


    مبارزه کردن


  • ثابت

  • fixture


    تطبیق

  • matchup


    تقلا


  • مبارزه کن

  • warfare


    کنکور

  • combat


    دست و پنجه نرم کردن

  • concours


    حرارت

  • grapple


    لیگ


  • ملاقات



antonyms - متضاد
  • collaboration


    همکاری


  • شراکت

  • teamwork


    کار گروهی


  • مشارکت


  • اتحادیه

  • affiliation


    وابستگی

  • coopetition


    هم رقابتی

  • hookup


    اتصال


  • ترکیبی


  • اتحاد. اتصال


  • ارتباط


  • تلاش مشترک


  • اتحاد

  • collusion


    تبانی

  • fraternizationUS


    برادری ایالات متحده

  • combined effort


    تلاش ترکیبی

  • partisanship


    حزب گرایی

  • symbiosis


    همزیستی

  • communion


    اشتراک


  • همکاری با یکدیگر

  • conspiracy


    توطئه

  • teaming


    تیم سازی

  • fraternisationUK


    fraternisationUK


  • تلاش متقابل

لغت پیشنهادی

availing

لغت پیشنهادی

sender

لغت پیشنهادی

industrial