travel
travel - مسافرت رفتن
verb - فعل
UK :
US :
رفتن از یک مکان به مکان دیگر، یا به چندین مکان، به ویژه جاهایی که دور هستند
برای رفتن به اکثر نقاط جهان یا یک کشور خاص
برای پیمودن یک مسافت خاص یا با سرعت خاصی
به سرعت از یک فرد یا مکان به فرد دیگر منتقل می شود
اگر چشمان شما به چیزی می چرخد، به قسمت های مختلف آن نگاه می کنید
حرکت با سرعتی خاص یا در جهتی خاص
در حالی که در بسکتبال توپ را در دست دارید، بیش از سه قدم بردارید
رفتن از یک مکان به مکان دیگر، به خصوص مکان هایی که از هم دور هستند
برای رفتن به جایی - اغلب به جای سفر استفاده می شود
برای سفر به محل کار یا مدرسه
برای سفر در یک منطقه بسیار بزرگ، به عنوان مثال یک بیابان یا اقیانوس
سفر به منظور بازدید از مکان های مختلف، به ویژه به عنوان بخشی از تعطیلات
برای انجام یک پیاده روی طولانی و دشوار در مکانی دور از شهرها و شهرها
به جاهای مختلف سفر کنید و لباس های خود را در کوله پشتی خود حمل کنید
سفر یا حرکت در یک منطقه بدون هدف یا جهت مشخص، معمولاً برای مدت طولانی
برای سفر به خصوص مسافت طولانی
کسی که مسافت طولانی را طی می کند
کسی که برای تعطیلات به جایی سفر می کند
کسی که با وسیله نقلیه، هواپیما، کشتی و غیره سفر می کند اما رانندگی نمی کند یا روی آن کار نمی کند
کسی که هر روز به سر کار می رود
کسی که به مکان های مختلف سفر می کند، لباس های خود را در کوله پشتی حمل می کند
کسی که به مکان هایی سفر می کند که مردم قبلاً از آنها بازدید نکرده اند
فعالیت سفر
the activity of going from one place to another or to several different places, by air road rail etc
فعالیت رفتن از یک مکان به مکان دیگر، یا به چندین مکان مختلف، از طریق هوا، جاده، راه آهن و غیره
رفتن از یک مکان به مکان دیگر، یا به چندین مکان مختلف، از طریق هوا، جاده، راه آهن و غیره
برای انجام یک سفر، معمولاً در مسافت طولانی
If something travels well/badly, it does/does not stay in good condition if it is moved long distances
اگر چیزی خوب/بد حرکت کند، اگر در مسافتهای طولانی جابهجا شود در وضعیت خوبی قرار میگیرد/نمیماند
بدون بردن چیزهای سنگین زیادی با خود سفر کنید
حرکت کردن یا رفتن از مکانی به مکان دیگر
برای حرکت بسیار سریع
اگر روز بعد به مسافرت بروم زود به رختخواب می روم.
برای سفر به سراسر جهان
من عاشق سفر با قطار هستم.
ما همیشه درجه یک سفر می کنیم.
من زیاد به خارج از کشور سفر می کنم.
آنها با اتوبوس به محل کار رفتند و برگشتند.
ما برای عروسی به کالیفرنیا سفر کردیم.
آنها از سفر به دیگر کشورهای اروپایی لذت می برند.
مشتری من به طور گسترده برای تجارت سفر می کند.
وقتی کالج را تمام کردم به مدت شش ماه به سفر رفتم (= زمانی را صرف بازدید از مکان های مختلف کردم).
As a journalist she has travelled the world.
او به عنوان یک روزنامه نگار به سراسر جهان سفر کرده است.
او طول رود نیل را با قایق رانی طی کرد.
من هر روز 40 مایل برای سرکار سفر می کنم.
آنها مسافت های زیادی را در جستجوی غذا طی کردند.
بسیاری از ساکنان باید مسافت های طولانی را تا یک فروشگاه مواد غذایی طی کنند.
برای سفر با سرعت 50 مایل در ساعت
پیام ها در امتداد ستون فقرات از انتهای عصبی به مغز منتقل می شوند.
اخبار این روزها به سرعت میپیچد.
او هرگز از خانه ای که با مادرش مشترک بود دور نمی شد.
خیابان های عریض این امکان را به خودروها می دهد که با سرعت بالا حرکت کنند.
برخی از شراب ها به خوبی سفر نمی کنند.
این دستور العمل ها به خوبی سفر می کنند و به مواد یا تجهیزات غیر معمول نیاز ندارند.
برخی نوشته ها در ترجمه بد سفر می کند (= موفق نیست).
ماشین آنها واقعا می تواند سفر کند!
او سبک سفر می کند و انتخاب می کند تا حد امکان از تجهیزات کمتری استفاده کند.
او در اقیانوس اطلس به این سو و آن سو سفر می کند.
او با همراهان عظیمی سفر می کند.
من سفر مستقل را به رفتن به تعطیلات بسته ترجیح می دهم.
او در شغل خود به طور گسترده سفر می کند.
مخالفان قادر به برگزاری جلسات یا سفر آزادانه نبودند.
این شغل به او این فرصت را می دهد که به خارج از کشور سفر کند.
سفر
برو
تور
صلیب
voyage
سفر دریایی
traverse
پس و پیش رفتن
trek
پیاده روی طولانی
حرکت
roam
پرسه زدن
پوشش
ادامه دهید
rove
طناب زدن
cruise
کشتی تفریحی
globetrot
جهانگرد
peregrinate
قلع و قمع کردن
backpack
کوله پشتی
hike
پیاده روی
پیش رفتن
دامنه
سوار شدن
tramp
با صدا راه رفتن
راه رفتن
circumnavigate
دور زدن
دوره
دنبال کردن
navigate
حرکت کنید
perambulate
پرامبله کردن
ramble
رول
مسیر
ترانزیت
transit
ماندن
اقامت کردن
tarry
درنگ
نگاه داشتن
linger
به بودن ادامه دهد
ادامه دادن به بودن
به بودن ادامه بده
در وجود خود پافشاری کنید
سر جای خود بمان
حل کن
متوقف کردن
باقی مانده
بگرد
سرجاتون بمونین
بچسبید
عقب بمان
صبر کن
اقامت داشتن
reside
بده
bide
پایبند بودن
abide
ساکن
dwell
آویزان شدن
شناور
hover
چمباتمه زدن
squat
ساکن بودن
inhabit
کلبه
lodge
تاخیر انداختن
لانه
nest
اقامت در
معلق