tooth

base info - اطلاعات اولیه

tooth - دندان

noun - اسم

/tuːθ/

UK :

/tuːθ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tooth] در گوگل
description - توضیح

  • یکی از اجسام سفت سفید در دهان که برای گاز گرفتن و خوردن غذا از آن استفاده می کنید

  • one of the sharp or pointed parts that sticks out from the edge of a comb or saw


    یکی از قسمت های تیز یا نوک تیز که از لبه شانه یا اره بیرون می زند

  • one of the hard white objects in the mouth that are used for biting and chewing (= crushing food)


    یکی از اجسام سفت و سفید در دهان که برای گاز گرفتن و جویدن (= له کردن غذا) استفاده می شود.


  • هر یک از ردیف نقاطی که از لبه ابزار یا قطعه ای خارج می شود، مانند شانه، اره یا زیپ


  • نیرو یا قدرت موثر

  • any of the hard white objects in the mouth that are used for biting and chewing food


    هر یک از اجسام سفت و سفید در دهان که برای گاز گرفتن و جویدن غذا استفاده می شود

  • With clenched teeth, keeping her head low and her eyes half-closed, she hugged the cliff-face and inched her way along.


    با دندان های به هم فشرده، سرش را پایین نگه داشت و چشمانش را نیمه بسته نگه داشت، صورت صخره را در آغوش گرفت و راهش را به سرعت طی کرد.

  • Their immediate diagnosis was that the patient had swallowed her false teeth.


    تشخیص فوری آنها این بود که بیمار دندان مصنوعی خود را قورت داده است.

  • Even sociology, it turns out can be red in tooth and claw.


    به نظر می رسد حتی جامعه شناسی نیز می تواند در دندان و پنجه قرمز باشد.

  • The chimpanzee then pulls out the grass stem and picks off the termites with its teeth, smacking its lips with pleasure.


    شامپانزه سپس ساقه علف را بیرون می کشد و موریانه ها را با دندان هایش جدا می کند و لب هایش را با لذت می کوبد.

  • He retrieved his birds, the globe, the teeth, a few books.


    او پرنده هایش، کره زمین، دندان ها و چند کتاب را بازیابی کرد.

  • We were both the sort of people who just can't let go once they have got their teeth into something.


    ما هر دو از آن دسته افرادی بودیم که نمی‌توانیم آن‌ها را رها کنیم، وقتی که به چیزی برخورد کنند.

  • Brush your teeth twice a day.


    دندان های خود را دو بار در روز مسواک بزنید.

  • Brush your teeth, put on your jeans and go to the office.


    مسواک بزنید، شلوار جین خود را بپوشید و به مطب بروید.

example - مثال
  • I've just had a tooth out at the dentist's.


    من به تازگی یک دندان در دندانپزشکی بیرون آورده ام.

  • to brush/clean your teeth


    برای مسواک زدن / تمیز کردن دندان های خود

  • tooth decay


    پوسیدگی دندان

  • She answered through clenched teeth (= opening her mouth only a little because of anger).


    او از میان دندانهای به هم فشرده پاسخ داد (= دهانش را اندکی از خشم باز کرد).

  • The cat sank its teeth into his finger.


    گربه دندان هایش را در انگشتش فرو کرد.

  • She had to have a tooth pulled (= removed).


    او باید یک دندان کشیده (= درآوردن).

  • the teeth on a saw


    دندان های روی اره

  • The teeth of the cog should fit into these grooves.


    دندان های دندانه دار باید در این شیارها قرار بگیرند.

  • The dog bared its teeth and growled.


    سگ دندان هایش را در آورد و غرغر کرد.

  • He escaped defeat by the skin of his teeth.


    او با پوست دندانش از شکست فرار کرد.

  • She cut her teeth on local radio.


    او در رادیو محلی دندان هایش را برید.


  • آنها مدافع یک سیستم قضایی هستند که بر اساس اصل چشم در برابر چشم کار می کند.

  • The residents are fighting tooth and nail to stop the new development.


    ساکنان در حال مبارزه با دندان و ناخن هستند تا جلوی توسعه جدید را بگیرند.

  • She fought tooth and nail to keep custody of the children.


    او برای حفظ حضانت بچه ها با ناخن و دندان جنگید.


  • موضوع مقاله ای را انتخاب کنید که واقعاً بتوانید به آن توجه کنید.

  • I'd give my eye teeth to own a car like that.


    من دندان های چشمم را می دهم تا صاحب چنین ماشینی شوم.

  • He'll be gnashing his teeth when he hears that we lost the contract.


    وقتی می شنود که ما قرارداد را باختیم، دندان قروچه می کند.

  • The news caused great wailing and gnashing of teeth.


    این خبر باعث گریه و زاری شدید شد.

  • She gritted her teeth against the pain.


    در برابر درد دندان هایش را به هم فشار داد.

  • ‘Stop it!’ he said through gritted teeth.


    از میان دندان های به هم فشرده گفت: بس کن!

  • It started to rain harder, but we gritted our teeth and carried on.


    باران شدیدتر شروع به باریدن کرد، اما ما دندان هایمان را به هم فشار دادیم و ادامه دادیم.

  • Hell’s teeth, I promised I’d be back by two.


    دندان جهنمی، قول دادم تا دو تا برگردم.

  • The new policy was adopted in the teeth of fierce criticism.


    سیاست جدید در دندان انتقاد شدید اتخاذ شد.

  • They crossed the bay in the teeth of a howling gale.


    آنها از خلیج در دندان های زوزه ی طوفان عبور کردند.

  • The job losses are a kick in the teeth for the union.


    از دست دادن شغل ضربه ای به دندان برای اتحادیه است.

  • The witness was clearly lying through his teeth.


    شاهد به وضوح از لابه لای دندان هایش دراز کشیده بود.

  • It's like pulling teeth trying to get him to talk.


    مثل کشیدن دندان می ماند که او را مجبور به حرف زدن کنید.


  • طبیعت، قرمز در دندان و پنجه

  • Just the sound of her voice sets my teeth on edge.


    فقط صدای او دندان هایم را به هم می زند.

  • Billy's first tooth is now through.


    اولین دندان بیلی اکنون از بین رفته است.

  • Her smile showed crooked teeth.


    لبخندش دندان های کجی را نشان می داد.

synonyms - مترادف
  • fang


    نیش

  • denticle


    دندانه دار

  • denticulation


    دنتیکولاسیون

  • tusk


    عاج

  • carnassial


    مرده

  • dentition


    دندانی

  • gnasher


    خردکن

  • tush


    توش

  • bicuspid


    دوگوشی

  • canine


    سگ سگ

  • cuspid


    کاسپید

  • dent


    فرورفتگی

  • dentation


    دندان چشم

  • dentile


    خرد کننده

  • eyetooth


    ثنایا

  • grinder


    بنددار

  • incisor


    مولر

  • ivory


    پرمولر

  • laniary


    دندانه زدن

  • molar


    گیر

  • premolar


    دندان مصنوعی

  • serration


    دندان نیش

  • snag



  • canine tooth


antonyms - متضاد
  • groove


    شیار

لغت پیشنهادی

april

لغت پیشنهادی

sterile

لغت پیشنهادی

capacity