brush
brush - قلم مو
verb - فعل
UK :
US :
an object that you use for cleaning, painting making your hair tidy etc made with a lot of hairs, bristles, or thin pieces of plastic fastened to a handle
شیئی که برای تمیز کردن، رنگ آمیزی، مرتب کردن موهایتان و غیره استفاده می کنید، با تعداد زیادی مو، موها یا قطعات نازک پلاستیکی ساخته شده است که به یک دسته بسته شده است.
بوته ها و درختان کوچکی که مساحتی از زمین را پوشانده اند
شاخه هایی که بوته ها و درختان را شکسته اند
حرکتی که در آن چیزی را مسواک می زنید تا کثیفی را پاک کنید، چیزی را صاف و مرتب کنید و غیره
یک لمس سبک سریع، به طور تصادفی زمانی که دو چیز یا افراد از کنار هم رد می شوند
زمانی که شما فقط از یک موقعیت یا بحث ناخوشایند اجتناب می کنید
دم روباه
تمیز کردن چیزی یا صاف و مرتب کردن چیزی با استفاده از برس
برداشتن چیزی با قلم مو یا دست
هنگام عبور از کنار کسی یا چیزی به آرامی لمس کردن
قرار دادن مایع روی چیزی با استفاده از برس
an object with short pieces of stiff hair plastic or wire attached to a base or handle used for cleaning, arranging your hair or painting
شیئی با تکه های کوتاه موی سفت، پلاستیک یا سیم متصل به پایه یا دسته که برای تمیز کردن، مرتب کردن موها یا رنگ آمیزی استفاده می شود.
به عنوان یک فرم ترکیبی استفاده می شود
عمل تمیز کردن با برس
یک لمس سریع و سبک
a situation in which you experience something or almost experience something especially something unpleasant
موقعیتی که در آن چیزی را تجربه می کنید، یا تقریباً چیزی را تجربه می کنید، به ویژه چیزی ناخوشایند
بوته های کوچک و کم ارتفاع یا زمین های ناهمواری که در آن رشد می کنند
→ brushwood
→ چوب قلم مو
سریع و سبک یا بی احتیاطی (چیزی) را لمس کردن
حرکت دادن چیزی به جایی با استفاده از برس یا دست
تمیز کردن چیزی یا صاف کردن چیزی با قلم مو
هر یک از ظروف مختلف متشکل از موها یا الیافی که به صورت ردیفی چیده شده یا در کنار هم قرار گرفته اند، به دسته ای متصل شده و برای صاف کردن موها، تمیز کردن اشیا، رنگ آمیزی و غیره استفاده می شود.
any of various utensils consisting of hairs or fibers arranged in rows or grouped together attached to a handle and used for smoothing the hair cleaning things, painting etc.
برس اغلب به عنوان یک فرم ترکیبی استفاده می شود
بوته های کم و متراکم که در زمین های باز رشد می کنند
مسواک زدن با چیزی یا شخصی یک ملاقات نزدیک و معمولاً ناخوشایند است
به آرامی چیزی را لمس کردن
برای برداشتن یا بهبود ظاهر چیزی با استفاده از دست یا برس
برای مسواک زدن دندان های خود را با استفاده از یک برس کوچک و خمیر دندان تمیز کنید.
با یک مداد لب صورتی هماهنگ روی فرم لب خود رنگ کنید یا از یک قلم مو با رژ لب صورتی استفاده کنید.
آتش قلم مو
برای مسواک زدن مو / دندان
برای مسواک زدن کفش هایت
کف کاشی به راحتی تمیز می شود.
خاک را از روی ژاکتش پاک کرد.
دستمالی بیرون آورد و اشک هایش را پاک کرد.
گیل تار مو را از چشمانش بیرون کشید.
مگس را کنار زد.
لوسیل به خونی که روی ژاکتش بود زد.
روی شیرینی را با برس تخم مرغ زده شده بمالید.
تخم مرغ زده شده را روی شیرینی بمالید.
از کنارش گذشت.
دستش به طور تصادفی به دست او خورد.
برگ ها گونه اش را برس کشیدند.
با لب هایش مسواک زد.
گل و لای کتش را بیرون کشید.
اشک هایش را پاک کرد.
موهایش در دم اسبی برس زده شده بود.
موهایش را از چشمانش کنار زد.
خرده های میز را پاک کردم.
به سختی متوجه مردی شدم که در راهرو از کنارم گذشت.
از کنار او گذشت و از پله ها بالا رفت.
او با احتیاط از مسواک زدن با مردی که کنارش روی میز نشسته بود اجتناب کرد.
من نمی توانم برس خود را پیدا کنم، اما هنوز شانه ام را دارم.
برای از بین بردن زنگ زدگی به یک برس سفت نیاز دارید.
یک برس لباس
یک برس اسکراب (اسکراب ایالات متحده).
یک برس شیرینی پزی
a hairbrush
یک شانه سر
a toothbrush
یک مسواک
a paintbrush
یک قلم مو
این کفش ها به یک برس خوب نیاز دارند.
توافق
calm
آرام
harmony
هماهنگی
صلح
surrender
تسلیم شدن
truce
آتش بس
accord
ساکت
concord
عقب نشینی
آرامش انگلستان
armistice
آرامش ایالات متحده
retreat
سکون
tranquillityUK
زمان صلح
tranquilityUS
صلح طلبی
stillness
به خطر افتادن
peacetime
آشتی
pacifism
هماهنگی ایالات متحده
compromise
harmoniseUK
ceasefire
سازگاری
conciliation
سهولت
harmonizeUS
دوستی
harmoniseUK
تعریف و تمجید
compatibility
ستایش
بردباری
وحدت
concurrence
اتحاد. اتصال
compliment
شادی
praise
forbearance
unity
happiness