handful

base info - اطلاعات اولیه

handful - تعداد انگشت شماری

noun - اسم

/ˈhændfʊl/

UK :

/ˈhændfʊl/

US :

family - خانواده
hand
دست
underhand
زیر دست
handy
دستی
handily
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [handful] در گوگل
description - توضیح

  • مقداری که می توانید در دست خود نگه دارید


  • مقداری از چیزی که می توان در یک دست نگه داشت


  • تعداد کمی از افراد یا چیزها


  • فردی، اغلب یک کودک، که کنترلش دشوار است

  • a very few esp. when compared to a larger group


    تعداد بسیار کمی، به ویژه در مقایسه با گروه بزرگتر


  • شخص یا چیزی که کنترل یا مدیریت آن دشوار است

  • Sports Illustrated for Kids asked a handful of athletes whether they had invented anything when they were kids.


    Sports Illustrated for Kids از تعداد انگشت شماری از ورزشکاران پرسید که آیا در کودکی چیزی اختراع کرده اند یا خیر.

  • As for Jimmy, he chooses from a handful of set comments, so he hasn't a great deal to say.


    در مورد جیمی، او از میان تعداد انگشت شماری از نظرات را انتخاب می کند، بنابراین حرف زیادی برای گفتن ندارد.

  • The trial is the first of a handful of high-profile cases expected within the next few months.


    این محاکمه اولین مورد از تعداد انگشت شماری از پرونده های مطرح است که انتظار می رود ظرف چند ماه آینده باشد.

  • They played a handful of tunes from their new album.


    آنها چند آهنگ از آلبوم جدید خود را نواختند.

  • Looking down where the water of the canal licked the rocks, I saw a handful of date pits.


    با نگاه کردن به جایی که آب کانال سنگ ها را می لیسید، مشتی خرما دیدم.

  • The new book is by a man who's already written a handful of best-sellers, most of them about moles.


    کتاب جدید مردی است که قبلاً تعداد انگشت شماری کتاب پرفروش نوشته است، بیشتر آنها درباره خال ها.

  • Gradually the number of individual objectors prepared to enter the fray began to expand outside the initial handful.


    به تدریج، تعداد معترضانی که برای ورود به معارضه آماده شده بودند، خارج از تعداد انگشت شمار اولیه شروع به افزایش کرد.

  • Prior to 1986 only a small handful of networks existed within the research and education community.


    قبل از سال 1986 تنها تعداد انگشت شماری از شبکه ها در جامعه تحقیقاتی و آموزشی وجود داشت.

example - مثال

  • یک مشت برنج

  • She scooped up handfuls of loose earth.


    او مشت های خاک سست را جمع کرد.


  • فقط چند نفر آمدند.

  • They cannot hope to win more than a handful of seats at the next election.


    آنها نمی توانند امیدوار باشند که در انتخابات بعدی بیش از چند کرسی به دست آورند.

  • Her children can be a real handful.


    فرزندان او می توانند یک مشت واقعی باشند.

  • She bent and pulled up a double handful of weeds.


    خم شد و دو مشت علف هرز را بیرون کشید.

  • She grabbed handfuls of the dirty snow.


    او مشتی از برف کثیف را گرفت.

  • We have received only a small handful of letters on this subject.


    ما فقط تعداد انگشت شماری نامه در این زمینه دریافت کرده ایم.

  • She has a good handful of (= several) Hollywood roles under her belt.


    او تعداد زیادی (= چند) نقش هالیوودی را در دست دارد.

  • He pulled out a handful of coins from his pocket.


    یک مشت سکه از جیبش بیرون آورد.

  • She invited all her friends to her party but only a handful of them turned up.


    او همه دوستانش را به مهمانی خود دعوت کرد، اما تعداد انگشت شماری از آنها حضور پیدا کردند.

  • Her older son is fine but the little one is a bit of a handful.


    پسر بزرگترش حالش خوب است اما کوچکتر کمی انگشت شمار است.

  • A handful of professional athletes make millions, but most do not do so well.


    تعداد انگشت شماری از ورزشکاران حرفه ای میلیون ها درآمد کسب می کنند، اما اکثر آنها چندان خوب عمل نمی کنند.

  • He scooped up a handful of soil and examined it carefully.


    مشتی خاک برداشت و با دقت بررسی کرد.

  • Sam was an easygoing baby but Rory is a real handful.


    سام یک بچه راحت بود، اما روری یک مشت واقعی است.

synonyms - مترادف
  • fistful


    مشتی

  • wad


    واد

  • fist


    مشت

  • lump


    توده

  • chunk


    تکه


  • واج

  • wodge


    پشته

  • heap


antonyms - متضاد

  • جمعیت

  • horde


    گروه گروهی

  • loads


    بارها


  • ارتش

  • flock


    گله

  • gazillion


    گازیلیون


  • میزبان

  • jillion


    جیلیون

  • kazillion


    کازیلیون

  • legion


    لژیون


  • زیاد


  • کوه

  • multitude


    انبوه

  • oodles


    اودلز

  • scads


    scads

  • scores


    امتیازات

  • thousands


    هزاران

  • zillion


    میلیون

  • heaps


    توده ها

  • masses


    اوباش

  • mob


    فراوانی


  • پشته ها

  • stacks


    مقدار زیادی

  • lot


    جرم


  • تعداد زیادی

  • a lot


    مقدار زیاد


  • تریلیون

  • large quantity


    بسیار


  • trillion



لغت پیشنهادی

isolating

لغت پیشنهادی

armed

لغت پیشنهادی

burial