beyond

base info - اطلاعات اولیه

beyond - فراتر

preposition - حرف اضافه

/bɪˈjɑːnd/

UK :

/bɪˈjɒnd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beyond] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The road continues beyond the village up into the hills.


    جاده از روستا به سمت تپه ها ادامه می یابد.

  • Our success was far beyond what we thought possible.


    موفقیت ما بسیار فراتر از آن چیزی بود که فکر می کردیم ممکن است.

  • She's got nothing beyond her state pension.


    او چیزی فراتر از بازنشستگی دولتی خود ندارد.

  • It won't go on beyond midnight.


    بعد از نیمه شب ادامه نخواهد داشت.

  • I know what I'll be doing for the next three weeks but I haven't thought beyond that.


    من می دانم که برای سه هفته آینده چه خواهم کرد، اما فراتر از آن فکر نکرده ام.

  • The bicycle was beyond repair (= is too badly damaged to repair).


    دوچرخه غیر قابل تعمیر بود (= برای تعمیر خیلی آسیب دیده است).

  • The situation is beyond our control.


    اوضاع خارج از کنترل ماست.

  • The handle was just beyond my reach.


    دستگیره خیلی دور از دسترس من بود.

  • The exercise was beyond the abilities of most of the class.


    این تمرین فراتر از توانایی اکثر افراد کلاس بود.

  • It's beyond me why she wants to marry Jeff.


    برای من مهم نیست که چرا او می خواهد با جف ازدواج کند.


  • در دوردست، آن سوی رودخانه، شهر کوچکی بود.


  • از بالای تپه می‌توانستیم خانه‌مان و جنگل‌های فراتر از آن را ببینیم.


  • تعداد کمی از مردم بیش از صد سال زندگی می کنند.


  • ما نمی‌توانیم اجازه دهیم کار بعد از پایان سال ادامه یابد.

  • I've got nothing to tell you beyond (= in addition to) what I told you earlier.


    من چیزی ندارم که به شما بگویم فراتر از (= علاوه بر) آنچه قبلاً به شما گفتم.

  • The repercussions will be felt throughout the industry and beyond (= in other areas).


    عواقب آن در سراسر صنعت و فراتر از آن (= در مناطق دیگر) احساس خواهد شد.

  • Tonight's performance has been cancelled due to circumstances beyond our control (= events that we are unable to deal with).


    اجرای امشب به دلیل شرایط خارج از کنترل ما (= رویدادهایی که قادر به مقابله با آنها نیستیم) لغو شده است.

  • She has always lived beyond her means (= spent more than she has earned).


    او همیشه بیش از توان خود زندگی کرده است (= بیش از آنچه به دست آورده خرج کرده است).

  • The appeal of this device goes beyond convenience.


    جذابیت این دستگاه فراتر از راحتی است.

  • His thoughtlessness is beyond belief.


    بی فکری او فراتر از باور است.

  • She says she is beyond excited to see her son for the first time in more than three years.


    او می گوید که از دیدن پسرش برای اولین بار در بیش از سه سال بسیار هیجان زده است.

  • Her guilt was established beyond reasonable doubt.


    گناه او بدون تردید معقول ثابت شد.

  • Physics is completely beyond me.


    فیزیک کاملاً فراتر از من است.

  • Beyond the river was a small town.


    آن سوی رودخانه شهر کوچکی بود.

  • Beyond a certain level of tiredness, it is impossible to work productively.


    فراتر از سطح مشخصی از خستگی، غیرممکن است که کار سازنده داشته باشید.

  • Tonight’s performance has been cancelled due to circumstances beyond our control.


    اجرای امشب به دلیل شرایط خارج از کنترل ما لغو شده است.

  • I’ve got nothing to tell you beyond what I said earlier.


    من چیزی جز آنچه قبلاً گفتم برای شما ندارم.

  • My job goes beyond teaching facts – my aim is to get children to think for themselves.


    کار من فراتر از آموزش حقایق است - هدف من این است که بچه ها را وادار کنم خودشان فکر کنند.

  • She has changed beyond recognition.


    او غیرقابل تشخیص تغییر کرده است.

  • The car was damaged beyond repair.


    ماشین بدون تعمیر آسیب دید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

seine

لغت پیشنهادی

perish

لغت پیشنهادی

violently