late
late - دیر
adjective - صفت
UK :
US :
رسیدن، اتفاق افتادن یا انجام پس از زمانی که مورد انتظار، توافق یا ترتیب داده شده بود
برای اشاره به بخش نزدیک به پایان یک دوره زمانی استفاده می شود
بعد از زمان معمول یا عادی اتفاق می افتد یا انجام می شود
نزدیک به پایان یک روز
مرده
رسیدن یا اتفاق افتادن پس از زمانی که انتظار می رفت یا ترتیب داده شده بود
نرسیدن یا انجام کاری در زمان مورد انتظار یا ترتیب داده شده
not done or happening by the expected time – used especially about payments that are late or library books that should have been returned
انجام نشده یا در زمان مورد انتظار انجام نشده است - به ویژه در مورد پرداخت های دیرهنگام یا کتاب های کتابخانه ای که باید بازگردانده می شدند استفاده می شود.
در انجام کاری که باید انجامش دهید، تاخیر داشته باشید
دیر کردن به یک جلسه، قرار ملاقات و غیره به دلیل اتفاقی که می افتد، به خصوص به دلیل ترافیک بد
to be prevented from arriving, leaving, or happening at the expected time – often used about public transport
برای جلوگیری از رسیدن، خروج، یا اتفاق افتادن در زمان مورد انتظار - اغلب در مورد حمل و نقل عمومی استفاده می شود
داده شده یا دیر انجام شده - به ویژه در مورد چیزی که کسی فراموش کرده یا انجام نداده است استفاده می شود
دیر رسیدن یا اتفاق افتادن
یک یا چند پرداخت معمولی را در زمانی که باید انجام نداده باشید
بعد از زمان معمول
پس از زمان تعیین شده یا مورد انتظار
نزدیک به پایان یک دوره زمانی یا یک رویداد
(اتفاق یا بودن) نزدیک پایان یک دوره زمانی
(اتفاق یا رسیدن) پس از زمان برنامه ریزی شده، مورد انتظار، معمول یا ضروری
in football if a tackle is late it is made after the ball has been moved by another player and the player not the ball is kicked
در فوتبال، اگر یک تکل دیر انجام شود، پس از اینکه توپ توسط بازیکن دیگری حرکت داده شده و بازیکن، نه توپ، لگد زده شود، انجام می شود.
برای اشاره به کسی که مرده است
(اتفاق یا بودن) نزدیک پایان یک دوره یا در گذشته نزدیک
دیگر زنده نیست، به ویژه به تازگی فوت کرده است
Rover در اواخر دهه 1800 زندگی خود را آغاز کرد و ابتدا دوچرخه و سپس موتور سیکلت تولید کرد.
This phase of religious intensification began in the late 1950s and early 1960s when church membership began to grow across all denominations.
این مرحله از تشدید مذهبی در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 آغاز شد، زمانی که اعضای کلیسا در همه فرقه ها شروع به رشد کردند.
خانه ای که در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد
اوه، نه، کتاب های کتابخانه من دیر شده است.
اتوبوس دوباره دیر شد.
سوریانو بالستروس به دلیل دیر رسیدن به تیم اول محروم شد.
او از طرفداران بزرگ موسیقی رگی و باب مارلی فقید است.
همسر فقید خانم مودی
I'm sorry I'm late.
ببخشید دیر کردم.
او هر روز دیر سر کار می آید.
پرواز من یک ساعت تاخیر داشت.
بابت دیر رسیدن این قطار عذرخواهی می کنیم.
در صورت تأخیر در پرداخت سود دریافت می شود.
به دلیل آب و هوای سرد، محصولات در اواخر سال جاری است.
در اینجا یک فلش خبری دیرهنگام است.
برخی از کودکان بسیار دیر توسعه دهندگان هستند.
در اواخر بعد از ظهر
در اواخر تابستان
جوانان در اواخر نوجوانی خود (= 18 یا 19 ساله)
او در اواخر دهه بیست سالگی ازدواج کرد (= زمانی که 28 یا 29 ساله بود).
این مدرسه در اواخر دهه 1970 ساخته شد.
کنسرت در مرحله بسیار دیرهنگام لغو شد.
یونایتد با دو گل دیرهنگام این پیروزی را قطعی کرد.
Shakespeare's late plays
نمایشنامه های متاخر شکسپیر
یک خانه ویکتوریایی اواخر
Let's go home—it's getting late.
بیا بریم خونه - داره دیر میشه
به زمان نگاه کنید - خیلی دیرتر از آن چیزی است که فکر می کردم.
آخرین زمانی که می توانم قرار ملاقات داشته باشم چه زمانی است؟
او با اشتیاق از همسر مرحومش صحبت کرد.
این مراسم به یاد استیون هاوکینگ فقید برگزار شد.
الان برای نجاتش خیلی دیر است.
تا دیر نشده همین الان خرید کنید.
می ترسم برای درخواست کار خیلی دیر کرده باشید.
پزشکان تمام تلاش خود را کردند، اما دیگر دیر شده بود.
امروز برای انجام هر کاری دیر شده است.
من دیر سر کار هستم.
او حالا با اجاره خانه اش سه هفته تاخیر داشت.
کوین مثل همیشه دیر آمد.
قطار 45 دقیقه تاخیر داشت.
belated
با تاخیر
overdue
عقب افتاده
tardy
ترسناک
پشت
behindhand
پشت دست
delayed
غیر وقت شناس
unpunctual
متخلف
delinquent
گشاد کننده
dilatory
آهسته. تدریجی
به تعویق افتاد
deferred
به عقب
backward
گیر کرده
jammed
عقب ماندن
lagging
بعد
لتیش
latish
فراموش کردن
postponed
نگه داشت
remiss
عقب از برنامه
held up
پشت زمان
تلفن را قطع کرد
آخرین لحظه
hung up
با تاخیر طولانی
last-minute
دیر
long-delayed
به تعویق انداختن
long-overdue
دیر دویدن
خیلی دیر
ساعت یازدهم
به موقع نیست
eleventh-hour
پشت هدف
زود
punctual
وقت شناس
premature
زودرس
untimely
نابهنگام
سریع
timely
به موقع
روشن و زود
با وقت خالی
unseasonable
نامناسب
inopportune
جلوتر از زمان
precocious
از پیش
در پیش
آماده
پیشرفته
رو به جلو
طبق برنامه
در نقطه
جلوتر از برنامه
از قبل
پرداخت شده
در زمان مناسب
beforehand
paid