employee

base info - اطلاعات اولیه

employee - کارمند

noun - اسم

/ɪmˈplɔɪiː/

UK :

/ɪmˈplɔɪiː/

US :

family - خانواده
employer
کارفرما
employment
استخدام
unemployment
بیکاری
unemployed
بیکار
employ
استخدام کردن
employable
قابل استخدام
unemployable
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [employee] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که پول می گیرد تا برای دیگری کار کند


  • کسی که برای کار در یک سازمان حقوق می گیرد، به ویژه کسی که شغلی با رتبه پایین دارد


  • شخصی که پول می گیرد تا برای دیگری کار کند


  • ما یک شرکت چند ملیتی با 140000 کارمند در سراسر جهان هستیم.

  • We are a multi-national corporation with 140,000 employees worldwide.


    حدود 90 نفر از 170 کارمند خود را اخراج کرد.

  • It laid off about 90 of its 170 employees.


    کارمندان خطوط هوایی امریکن کاهش سخاوتمندانه ای در هزینه پرواز دریافت می کنند.

  • Employees of American Airlines get generous reductions on the cost of flights.


    سارا در Carson's تخفیف کارمند می گیرد.

  • Sara gets an employee discount at Carson's.


    یک کارمند باید نشان دهد که در دو سال کار مداوم بوده است.

  • An employee needs to show that he has been in two years continuous employment.


    سرویس بهداشتی فقط برای کارمندان است.

  • The restrooms are for employees only.


    یک کارمند دولت

  • a government employee.


    چارلز فانیل، رئیس اتحادیه، راحتی شغل های تضمین شده را برای کارمندان خود ترجیح می دهد.

  • Charles Fanniel, the union president would prefer the comfort of guaranteed jobs for his employees.


    کارمندان اخراج شده، که از ژانویه تاکنون 105 نفر بوده اند، هر کدام یک بسته اخراج و یک کامپیوتر دریافت کردند.

  • Laid-off employees, of which there have been 105 since January, each received a severance package and a computer.


    مشخص شد که رسیدها با نام شرکت مهر شده و صرفاً توسط صندوقدار یا کارمند دیگری پاراف شده است.

  • It is found that receipts are stamped with a firm's name and merely initialled by a cashier or other employee.


    در حال حاضر رویه نسبتاً استاندارد در سراسر کشور، مجله کارمند زمانی که پیشنهاد شد برای ما جدید بود.


example - مثال
  • The firm has over 500 employees.


    این شرکت بیش از 500 کارمند دارد.

  • They have eight full-time and two part-time employees.


    آنها هشت کارمند تمام وقت و دو کارمند پاره وقت دارند.

  • government/state/federal employees


    کارمندان دولت / ایالت / فدرال

  • He is in charge of hiring and firing employees.


    او وظیفه استخدام و اخراج کارمندان را بر عهده دارد.

  • employees who work more than 20 hours per week


    کارمندانی که بیش از 20 ساعت در هفته کار می کنند

  • employee rights/relations


    حقوق/روابط کارکنان

  • employee turnover/productivity


    گردش کار / بهره وری


  • علاوه بر حقوق رقابتی، این شرکت مزایای جذابی برای کارکنان ارائه می دهد.


  • یک مشارکت همچنین می تواند روحیه کارکنان را بهبود بخشد.

  • A disgruntled former employee had filed a complaint.


    یک کارمند سابق ناراضی شکایت کرده بود.

  • Freelance workers do not enjoy the benefits of employee status.


    کارگران آزاد از مزایای وضعیت کارمندی برخوردار نیستند.

  • Maintaining a diverse employee base requires ongoing commitment.


    حفظ پایگاه کارمندان متنوع مستلزم تعهد مداوم است.

  • She has campaigned for employee rights over the last 25 years.


    او در 25 سال گذشته برای حقوق کارمندان کمپینی کرده است.

  • The company has only 60 employees.


    این شرکت تنها 60 کارمند دارد.

  • The company has worked to attract older employees.


    این شرکت برای جذب کارمندان مسن تر تلاش کرده است.

  • The company made hundreds of employees redundant.


    این شرکت صدها کارمند را بیکار کرد.

  • The retail industry loses $13 billion annually to employee theft.


    صنعت خرده فروشی سالانه 13 میلیارد دلار به دلیل سرقت کارکنان ضرر می کند.

  • The value of state employee pension plans has plunged over the past three years.


    ارزش طرح های بازنشستگی کارمندان دولتی طی سه سال گذشته کاهش یافته است.

  • Why do my employees keep quitting?


    چرا کارمندان من به ترک کار ادامه می دهند؟


  • یک کارمند غیرنظامی ارتش

  • a disgruntled employee seeking revenge


    یک کارمند ناراضی که به دنبال انتقام است

  • a fair reason for dismissing an employee


    دلیل منصفانه برای اخراج یک کارمند

  • an employee who sued for unpaid overtime


    کارمندی که به دلیل اضافه کاری بدون حقوق شکایت کرد

  • employees who can perform comfortably in a highly diverse work environment


    کارکنانی که می توانند به راحتی در یک محیط کاری بسیار متنوع عمل کنند

  • the company's battle to recruit and retain employees


    نبرد شرکت برای جذب و حفظ کارمندان

  • The costs of hiring and training new employees is skyrocketing.


    هزینه های استخدام و آموزش کارکنان جدید سر به فلک کشیده است.

  • The relationship between employees and employers has to be a partnership.


    رابطه بین کارمندان و کارفرمایان باید مشارکتی باشد.

  • It's important to value and treat employees well.


    مهم است که برای کارکنان ارزش قائل شوید و با آنها خوب رفتار کنید.

  • The company pays employees pretty well.


    این شرکت حقوق بسیار خوبی به کارمندان می دهد.

  • All employees receive basic safety training.


    همه کارکنان آموزش ایمنی اولیه را می بینند.

  • The number of employees in the company has trebled over the past decade.


    تعداد کارکنان این شرکت طی دهه گذشته سه برابر شده است.

synonyms - مترادف

  • کارگر


  • دست

  • laborerUS


    کارگر ایالات متحده

  • labourerUK


    کارگر انگلستان

  • hireling


    استخدام

  • workman


    پرسنل


  • صنعتگر

  • artisan


    استخدام کردن

  • employe


    صاحب کار

  • jobholder


    نماینده


  • نگهدارنده

  • retainer


    کارکنان


  • زیردست

  • underling


    دست کار

  • workhand


    عامل


  • شاگرد کارآموز

  • apprentice


    دستیار


  • خدمتکار

  • attendant


    نان آور

  • breadwinner


    منشی

  • clerk


    چرخ دنده

  • cog


    کمک


  • اپراتور

  • operative


    منبع


  • نیروی کار


  • اسب کار

  • workforce


    بدن سگ

  • workhorse


    داخلی

  • dogsbody


    عضو



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

dismally

لغت پیشنهادی

identify

لغت پیشنهادی

anosmia