recruit

base info - اطلاعات اولیه

recruit - استخدام کردن

verb - فعل

/rɪˈkruːt/

UK :

/rɪˈkruːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [recruit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We are trying to recruit officers from more diverse backgrounds.


    ما در تلاش هستیم تا افسرانی را با پیشینه های متنوع تر جذب کنیم.

  • He's responsible for recruiting at all levels.


    او مسئول جذب نیرو در تمام سطوح است.

  • They recruited several new members to the club.


    آنها چندین عضو جدید برای باشگاه جذب کردند.

  • They recruited more staff to deal with the complaints.


    آنها کارکنان بیشتری را برای رسیدگی به شکایات استخدام کردند.

  • We were recruited to help peel the vegetables.


    ما برای کمک به پوست کندن سبزیجات استخدام شدیم.


  • برای جذب یک کارگروه

  • A hundred patients were recruited for the study.


    صد بیمار برای مطالعه انتخاب شدند.

  • GM recruited heavily in the South.


    جنرال موتورز به شدت در جنوب استخدام شد.

  • Most of the workers will be recruited locally.


    اکثر کارگران به صورت محلی استخدام خواهند شد.

  • Peter Watson has been recruited as Sales Manager.


    پیتر واتسون به عنوان مدیر فروش استخدام شده است.

  • Senior managers are being aggressively recruited by companies.


    مدیران ارشد به شدت توسط شرکت ها جذب می شوند.

  • She personally recruited the teachers.


    او شخصاً معلمان را استخدام کرد.

  • Soldiers were recruited from the local villages.


    سربازان از روستاهای محلی جذب شدند.

  • Some of the men were recruited into the army.


    برخی از مردان به استخدام ارتش درآمدند.

  • Staff were recruited specially for the event.


    کارکنان ویژه برای این رویداد استخدام شدند.

  • Ten new members were recruited to the committee.


    10 عضو جدید در کمیته استخدام شدند.

  • The specialist institutions directly recruit their own staff.


    مؤسسات تخصصی مستقیماً کارکنان خود را جذب می کنند.


  • تلاش برای جذب و حفظ کارمندان فدرال

  • Charities such as Oxfam are always trying to recruit volunteers to help in their work.


    موسسات خیریه ای مانند آکسفام همواره در تلاش هستند تا داوطلبانی را برای کمک به کار خود جذب کنند.

  • Even young boys are now being recruited into the army.


    حتی پسران جوان هم اکنون در ارتش استخدام می شوند.

  • Having slimmed to around 1,400 staff the company is now recruiting again.


    این شرکت با کاهش به حدود 1400 کارمند، اکنون دوباره استخدام می کند.

  • an army recruiting centre/officer


    یک مرکز/افسر استخدام ارتش

  • Raw recruits (= completely new soldiers) were trained for six months and then sent to the war front.


    سربازان خام (= سربازان کاملاً جدید) به مدت شش ماه آموزش دیدند و سپس به جبهه جنگ اعزام شدند.

  • The coach spends a lot of time recruiting the top high school athletes.


    مربی زمان زیادی را صرف جذب ورزشکاران برتر دبیرستان می کند.

  • He worked as a military recruiter in Texas.


    او به عنوان یک استخدام نظامی در تگزاس کار می کرد.

  • Our primary objective is to recruit keep and deploy good people.


    هدف اصلی ما جذب، نگه داشتن و به کارگیری افراد خوب است.

  • The loan will be used for start-up costs to recruit workers and provide ongoing operating expenses.


    این وام برای هزینه های راه اندازی برای استخدام کارگران و تامین هزینه های عملیاتی مستمر استفاده می شود.

  • All new customers recruited this year are exempt from the annual fee for 12 months, as are existing cardholders.


    تمامی مشتریان جدید استخدام شده در سال جاری، همانند دارندگان کارت موجود، به مدت 12 ماه از کارمزد سالانه معاف هستند.

  • About 14% of new recruits are from ethnic minorities.


    حدود 14 درصد از نیروهای تازه استخدام شده از اقلیت های قومی هستند.

synonyms - مترادف
  • initiate


    آغازکردن

  • entrant


    ورودی

  • newcomer


    تازه وارد

  • rookie


    تازه کار

  • freshman


    دانشجوی سال اول

  • inductee


    پذیرفته شده

  • newbie


    شروع کننده

  • starter


    کارمند


  • برگزیده

  • selectee


    فرد ثبت نام شده

  • enlisted person


    فرد جدید


  • عضو جدید


  • استخدام جدید


  • پسر جدید


  • دختر جدید

  • new entrant


    بچه جدید


  • استخدام خام


  • بچه های جدید در بلوک


  • کارمند جدید


  • تحصیل


  • امضا کردن


  • بازیکن جدید

  • acquisition


    ورود جدید

  • signing




antonyms - متضاد
  • old-timer


    زمانسنج قدیمی

  • vet


    دامپزشک


  • کهنه سرباز


  • کارشناس


  • با تجربه


  • حرفه ای


  • معلم


  • استاد

  • pro


    مربی

  • trainer


    گورو

  • guru


    بوفه

  • boffin


    فوندی

  • fundi


    آس


  • استاد گذشته


  • نگهبان قدیمی

  • ace


    متخصص


  • اسب جنگی


  • ماهر


  • مرشد


  • دست ضربه بزنید

  • warhorse


    آگاه

  • adept


    علاقه مند

  • mentor


    دواین

  • dab hand


    استاد بزرگ

  • knowbie


    چشمک زدن

  • aficionado


    ماون

  • doyen


    پنکه

  • grandmaster


  • wonk


  • maven


  • fan


لغت پیشنهادی

curious

لغت پیشنهادی

bezel

لغت پیشنهادی

basis