pray
pray - نماز خواندن
verb - فعل
UK :
US :
صحبت کردن با خدا برای درخواست کمک یا شکرگزاری
به شدت آرزو یا امیدوار بودن که اتفاقی بیفتد یا حقیقت داشته باشد
هنگامی که مودبانه سؤالی می پرسند یا به کسی می گویند کاری انجام دهد استفاده می شود
to speak to a god either privately or in a religious ceremony in order to express love admiration, or thanks or in order to ask for something
صحبت کردن با خدا به صورت خصوصی یا در مراسم مذهبی به منظور ابراز عشق، تحسین یا تشکر و یا برای درخواست چیزی
خیلی به چیزی امیدوار بودن
یک روش قوی برای گفتن لطفا
to speak to God or a god either privately or in a religious ceremony esp. to express thanks or to ask for help
صحبت کردن با خدا یا خدا به طور خصوصی یا در یک مراسم مذهبی به ویژه. برای تشکر یا درخواست کمک
دعا کردن نیز به معنای امیدواری است
به زانو درآمد و شروع به دعا کرد.
لازم نیست برای دعا به کلیسا بروید.
آنها برای یک فرزند، یک پسر دعا کردند و از تولد او بسیار خوشحال شدند.
من برای همه بچه های پادشاه در محل کارشان دعا کردم.
آنها فقط یک ساعت در یک کلیسای کوچک نماز خوانده بودند.
وقتی محصولاتشان پژمرده شد، مردم برای باران دعا کردند.
برای بیماران و خانواده هایشان دعا می کنیم.
او دعا کرد تا معنای آن را بیاموزد.
کاترین شنید که هنری در نمازخانه سلطنتی نماز می خواند، بنابراین با فریاد در راهرو دوید.
من در سکوت برای آن بقایای بزرگوار دعا کردم.
دعا میکردیم که این علاقه ایجاد شود.
والدین کارلی دعا می کنند که عمل موفق شود.
در مواقع ناراحتی از خدا خواست که او را یاری کند.
زانو زدند و نماز خواندند.
برایت دعا خواهم کرد.
برای صلح دعا کنیم
او از خدا خواست تا به رنجش پایان دهد.
من به درگاه پروردگار دعا کردم و به بهترین ها امیدوار بودم.
ما دعا کردیم که از بیماری شفا پیدا کند.
دعا کرد که آمرزیده شود.
او دعا کرد: لطفاً خدا اجازه نده این اتفاق بیفتد.
دعا می کنیم شنبه هوای خوب داشته باشیم.
دعا کردم کسی متوجه اشتباهم نشود.
او امیدوار بود و دعا می کرد که روز بعد جسی برگردد.
This organization has never received the praise and recognition it deserves.
این سازمان هرگز آن گونه که شایسته است مورد تمجید و تقدیر قرار نگرفته است.
همیشه فرزندتان را به خاطر تلاشش تحسین کنید.
آئنیاس به مشتری که باران می فرستد دعا می کند.
مار پستانداران کوچک و پرندگان را شکار می کند.
او از کشیش خواست که با او دعا کند.
او فکر کرد که اگر به اندازه کافی دعا کند، ممکن است خدا بالاخره گوش کند.
دایان لحظه ای بر جنازه دعا کرد.
بی صدا برای آزادیم دعا کردم.
She prays constantly for forgiveness.
او دائماً برای بخشش دعا می کند.
بیایید دعا کنیم میک متوجه نشود.
او پنهانی دعا می کرد که پیشنهادش رد شود.
زانو زد و بی صدا دعا کرد.
بیایید برای قربانیان این فاجعه وحشتناک دعا کنیم.
ما از خدا خواستیم که پسرت بهبودی کامل پیدا کند.
باید برای کاری که کردی دعا (= طلب مغفرت) کنی.
برای بازی فردا برای هوای خوب دعا می کنیم.
دعا کن به خواهرت بگو که من مشتاق دیدنش هستم.
و کجا بودی، دعا کن بگو؟
سپس وزیر گفت: بیایید نماز بخوانیم.
ما اغلب دعا می کردیم (که) جنگ تمام شود.
پاسخ
رد کردن
دادن
فرمان
پیشنهاد
تقاضا
انزجار
disgust
خاموش کردن
نمی خواهد
اعطا کردن
اجازه
لطفا
چشم پوشی کردن
abjure
دوست نداشتن
dislike
نفرت
طرد کردن
جمله
spurn
تصميم گرفتن
تنبیه کردن
تنها گذاشتن
punish