pray

base info - اطلاعات اولیه

pray - نماز خواندن

verb - فعل

/preɪ/

UK :

/preɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pray] در گوگل
description - توضیح

  • صحبت کردن با خدا برای درخواست کمک یا شکرگزاری


  • به شدت آرزو یا امیدوار بودن که اتفاقی بیفتد یا حقیقت داشته باشد

  • used when politely asking a question or telling someone to do something


    هنگامی که مودبانه سؤالی می پرسند یا به کسی می گویند کاری انجام دهد استفاده می شود


  • صحبت کردن با خدا به صورت خصوصی یا در مراسم مذهبی به منظور ابراز عشق، تحسین یا تشکر و یا برای درخواست چیزی


  • خیلی به چیزی امیدوار بودن

  • a forceful way of saying please


    یک روش قوی برای گفتن لطفا


  • صحبت کردن با خدا یا خدا به طور خصوصی یا در یک مراسم مذهبی به ویژه. برای تشکر یا درخواست کمک

  • To pray also means to hope


    دعا کردن نیز به معنای امیدواری است

  • He got down on his knees and began to pray.


    به زانو درآمد و شروع به دعا کرد.

  • You don't have to go to church to pray.


    لازم نیست برای دعا به کلیسا بروید.

  • They prayed for a child a son and were so happy when he was born.


    آنها برای یک فرزند، یک پسر دعا کردند و از تولد او بسیار خوشحال شدند.

  • I prayed for all the King's Kids in their work places.


    من برای همه بچه های پادشاه در محل کارشان دعا کردم.

  • They had just prayed for an hour in a small chapel.


    آنها فقط یک ساعت در یک کلیسای کوچک نماز خوانده بودند.

  • As their crops wilted, the people prayed for rain.


    وقتی محصولاتشان پژمرده شد، مردم برای باران دعا کردند.

  • We pray for the sick and for their families.


    برای بیماران و خانواده هایشان دعا می کنیم.

  • He prayed he was about to learn its meaning.


    او دعا کرد تا معنای آن را بیاموزد.

  • Catherine heard that Henry was praying in the royal chapel so ran screaming down the corridor.


    کاترین شنید که هنری در نمازخانه سلطنتی نماز می خواند، بنابراین با فریاد در راهرو دوید.

  • I prayed silently for peace to those venerable remains.


    من در سکوت برای آن بقایای بزرگوار دعا کردم.

  • We were praying that the interest would be sparked.


    دعا می‌کردیم که این علاقه ایجاد شود.

  • Carly's parents are praying that the operation will succeed.


    والدین کارلی دعا می کنند که عمل موفق شود.

  • In her time of distress she prayed to Allah to help her.


    در مواقع ناراحتی از خدا خواست که او را یاری کند.

example - مثال
  • They knelt down and prayed.


    زانو زدند و نماز خواندند.

  • I'll pray for you.


    برایت دعا خواهم کرد.


  • برای صلح دعا کنیم

  • She prayed to God for an end to her sufferings.


    او از خدا خواست تا به رنجش پایان دهد.

  • I prayed to the Lord and hoped for the best.


    من به درگاه پروردگار دعا کردم و به بهترین ها امیدوار بودم.

  • We prayed (that) she would recover from her illness.


    ما دعا کردیم که از بیماری شفا پیدا کند.

  • He prayed to be forgiven.


    دعا کرد که آمرزیده شود.

  • ‘Please God don't let it happen,’ she prayed.


    او دعا کرد: لطفاً خدا اجازه نده این اتفاق بیفتد.

  • We're praying for good weather on Saturday.


    دعا می کنیم شنبه هوای خوب داشته باشیم.

  • I prayed that nobody would notice my mistake.


    دعا کردم کسی متوجه اشتباهم نشود.

  • She hoped and prayed that Jessie would be back the next day.


    او امیدوار بود و دعا می کرد که روز بعد جسی برگردد.

  • This organization has never received the praise and recognition it deserves.


    این سازمان هرگز آن گونه که شایسته است مورد تمجید و تقدیر قرار نگرفته است.

  • Always praise your child for making an effort.


    همیشه فرزندتان را به خاطر تلاشش تحسین کنید.

  • Aeneas prays to Jupiter, who sends rain.


    آئنیاس به مشتری که باران می فرستد دعا می کند.

  • The snake preys on small mammals and birds.


    مار پستانداران کوچک و پرندگان را شکار می کند.

  • She asked the priest to pray with her.


    او از کشیش خواست که با او دعا کند.

  • He thought if he prayed hard enough God might eventually listen.


    او فکر کرد که اگر به اندازه کافی دعا کند، ممکن است خدا بالاخره گوش کند.

  • Diane prayed over the body for a moment.


    دایان لحظه ای بر جنازه دعا کرد.

  • I silently prayed for my release.


    بی صدا برای آزادیم دعا کردم.

  • She prays constantly for forgiveness.


    او دائماً برای بخشش دعا می کند.

  • Let's pray Mick doesn't find out.


    بیایید دعا کنیم میک متوجه نشود.

  • He was secretly praying that his offer would be rejected.


    او پنهانی دعا می کرد که پیشنهادش رد شود.

  • She knelt and prayed silently.


    زانو زد و بی صدا دعا کرد.

  • Let us pray for the victims of this terrible disaster.


    بیایید برای قربانیان این فاجعه وحشتناک دعا کنیم.

  • We've been praying to God that your son will make a complete recovery.


    ما از خدا خواستیم که پسرت بهبودی کامل پیدا کند.

  • You must pray (= ask for) God's forgiveness for what you have done.


    باید برای کاری که کردی دعا (= طلب مغفرت) کنی.

  • We're praying for good weather for tomorrow's game.


    برای بازی فردا برای هوای خوب دعا می کنیم.


  • دعا کن به خواهرت بگو که من مشتاق دیدنش هستم.

  • And where have you been, pray tell?


    و کجا بودی، دعا کن بگو؟

  • Then the minister said, Let us pray.


    سپس وزیر گفت: بیایید نماز بخوانیم.

  • We often prayed (that) the war would end.


    ما اغلب دعا می کردیم (که) جنگ تمام شود.

synonyms - مترادف
  • commune with


    ارتباط با


  • در نماز باش


  • نماز بخوان

  • offer a prayers


    عبادت های خود را انجام دهد

  • make one's devotions


    نمازت را بخوان

  • say your prayers


    تسبیح را بخوان

  • recite the rosary


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

wrestled

لغت پیشنهادی

outlawed

لغت پیشنهادی

tanner