beautify
beautify - زیبا کردن
verb - فعل
UK :
US :
زیبا کردن کسی یا چیزی
برای بهبود ظاهر کسی یا چیزی
مردم محلی از هرگونه تلاش برای زیباسازی کوچه ها استقبال می کنند.
مردم محلی از هرگونه تلاش برای زیباسازی محله استقبال می کنند.
There they met headmaster Frank Boyden, who enlisted them in his efforts to beautify the town surrounding the private school.
در آنجا آنها با مدیر مدرسه فرانک بویدن ملاقات کردند که آنها را در تلاش برای زیباسازی شهر اطراف مدرسه خصوصی به خدمت گرفت.
Sewing, shopping and beautifying themselves were the only activities that gave well-to-do women any outlet for personal expression.
خیاطی، خرید و زیباسازی تنها فعالیت هایی بود که به زنان مرفه امکان ابراز وجود می داد.
decorate
تزئین کنید
adorn
آراستن
embellish
چاشنی زدن
garnish
زینت
ornament
افزایش دهد
غنی سازی
enrich
طلا
gild
رحمت
grace
عرشه
glamoriseUK
glamoriseUK
glamorizeUS
glamorizeUS
تخت
bedeck
فستون
festoon
زیبا کردن
prettify
هوشمند کردن
smarten
آرایه
array
بادیزن
bedizen
blazon
blazon
caparison
caparison
انجام دادن
پرده
drape
لباس
برجسته کردن
emblaze
خیال پردازی کردن
emboss
کوتاه کردن
fancify
انجام بده
trim
صنوبر کردن
spruce up
spoil
از بین بردن
blemish
عیب
deface
خراب کردن
disfigure
مخدوش کردن
mar
مارس
scar
جای زخم
uglify
زشت کردن
نزول کردن
harm
صدمه
زخمی کردن
injure
بدتر شدن
worsen
مثله کردن
ruin
آلوده کردن
mutilate
معلول کردن
defile
نقص
maim
خدشه دار کردن
flaw
بلایت
impair
تغییر شکل دادن
blight
خرد کردن
deform
خرابکاری انگلستان
mangle
خرابکاری ایالات متحده
vandaliseUK
تحریف کردن
vandalizeUS
زخم
distort
غیرجذاب کردن
نوار
make unattractive
به هم ریختن
كاهش دادن
wreck