bosomy

base info - اطلاعات اولیه

bosomy - سینه

adjective - صفت

/ˈbʊzəmi/

UK :

/ˈbʊzəmi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bosomy] در گوگل
description - توضیح
  • having large breasts


    داشتن سینه های بزرگ


  • برای توصیف زنی با سینه های بزرگ استفاده می شود

  • Mona was tall and bosomy and dark with flashing teeth and a very red mouth.


    مونا قد بلند، سینه و تیره، با دندان های برقی و دهان بسیار قرمز بود.

  • Why do they always want to be bosomy blondes is what I want to know.


    این چیزی است که من می خواهم بدانم که چرا آنها همیشه می خواهند مو بور باشند.

  • Its gentle green bosomy hills were obliterated in the mid-nineteenth century by pit-heads, ironworks and regiments of cheap terraced housing.


    تپه های سبز ملایم سینه آن در اواسط قرن نوزدهم توسط گودال ها، کارخانه های آهن و هنگ های مسکن ارزان تراس از بین رفت.

example - مثال
  • She is tall bosomy and dark with flashing teeth.


    او قد بلند، سینه ای و تیره، با دندان های چشمک زن است.

  • I feel too bosomy in this dress.


    من در این لباس احساس می کنم بیش از حد سینه.

synonyms - مترادف
  • curvaceous


    منحنی

  • shapely


    خوش فرم

  • buxom


    بوکسوم

  • voluptuous


    شهوانی

  • Junoesque


    جونوئسک

  • rounded


    گرد شده

  • busty


    نیم تنه

  • opulent


    مجلل

  • Rubensesque


    روبنسسک

  • sexy


    سکسی

  • pneumatic


    پنوماتیک

  • hot


    داغ

  • stacked


    انباشته

  • zaftig


    زفتیگ

  • chesty


    سینه دار

  • statuesque


    مجسمه

  • comely


    زیبا

  • curvesome


    نوازشگر

  • cuddly


    تمام قد

  • full-figured


    خوب تقسیم شده

  • well-proportioned


    سینه پر

  • full-bosomed


    به خوبی گرد

  • well-rounded


    به خوبی توسعه یافته است

  • well-developed


    به خوبی وقف شده است

  • well endowed


    به خوبی روکش شده

  • well upholstered


    سینه بزرگ

  • big-breasted


    به خوبی چیده شده

  • well-stacked


    خوش وقف

  • well-endowed


    بالا-سنگین

  • curvy


  • top-heavy


antonyms - متضاد
  • boyish


    پسرانه

  • skinny


    لاغر

  • delicate


    ظریف


  • اندک

  • slim


    باریک


  • کوتاه کردن

  • trim


    ریزه

  • petite


    کم اهمیت


  • نحیف

  • frail


    سیلف مانند

  • sylphlike


    شیک

  • svelte


    تخت

  • slender



لغت پیشنهادی

boats

لغت پیشنهادی

figment

لغت پیشنهادی

bolero