frustration
frustration - نا امیدی
noun - اسم
UK :
US :
the feeling of being annoyed, upset, or impatient, because you cannot control or change a situation or achieve something
احساس ناراحتی، ناراحتی یا بی حوصلگی، زیرا نمی توانید موقعیتی را کنترل یا تغییر دهید، یا به چیزی دست یابید.
این واقعیت است که از دستیابی به آنچه می خواهید به دست آورید منع می شوید
the feeling of being annoyed or less confident because you cannot achieve what you want or something that makes you feel like this
احساس آزرده شدن یا اعتماد به نفس کمتر به دلیل اینکه نمی توانید به آنچه می خواهید برسید یا چیزی که این احساس را در شما ایجاد می کند
این واقعیت که چیزی مانع از موفقیت برنامه ها یا تلاش ها می شود
ناامیدی یا دلسردی یا وضعیت دلسرد کننده
عمل جلوگیری از دستیابی به چیزی
It is difficult to read the book without sharing her anger and frustration or feeling her love of open spaces.
خواندن کتاب بدون در میان گذاشتن خشم و ناامیدی او یا احساس عشق او به فضاهای باز دشوار است.
Then he was kicking, frightened yet enraged, eyes blurred with the tears of his own anger and frustration.
سپس لگد می زد، ترسیده و در عین حال عصبانی، چشمانی که از اشک های خشم و ناامیدی خود تار شده بود.
Throughout time people have turned their anger and frustration inward.
در طول زمان، مردم خشم و ناامیدی خود را به درون معطوف کرده اند.
دانش آموزان از ناامیدی فزاینده خود از مدیران مدرسه صحبت کرده اند.
در پایان، مدادش را با ناراحتی در اتاق پرتاب کرد، سپس به سمت پنجره رفت.
A strip stuck to the underside of the rule worked beautifully: no more slipping, frustration or wasted tiles!
نوار چسبیده به قسمت زیرین قانون به زیبایی کار می کرد: دیگر از لیز خوردن، ناامیدی یا هدر رفتن کاشی خبری نیست!
به اطراف اتاق نگاه کرد و احساس کرد که ناامیدی و عصبانیت در درونش شکل گرفته است.
Showbusiness gave the youngster a chance to escape into another world away from the frustrations of an unsettled childhood.
تجارت نمایشی به جوان این فرصت را داد تا به دنیایی دیگر فرار کند، به دور از ناامیدی های دوران کودکی ناآرام.
شعر به من کمک می کند تا برخی از ناامیدی هایی را که احساس می کنم بیان کنم.
جلسات بحث به بیماران کمک می کند تا با برخی از ناامیدی هایی که ممکن است احساس کنند مقابله کنند.
دیو با ناراحتی روی میز کوبید.
او نتوانست ناامیدی ناشی از کمک نکردن را تحمل کند.
ناامیدی جنسی
هر شغلی سختی ها و ناامیدی های خود را دارد.
او ناراحتی هایش را روی بچه ها کشید.
My biggest frustration was not having enough time.
بزرگترین ناراحتی من نداشتن زمان کافی بود.
the frustration of all his ambitions
ناامیدی از همه جاه طلبی های او
او ناامیدی فروخورده خود را از خانواده اش بیرون آورد.
او هنوز از ناراحتی خشمگین می جوشید.
من موافقم که ما در حال حاضر هیچ کاری انجام نمی دهیم، و من هم در ناامیدی شما شریک هستم.
می توانستم از ناراحتی گریه کنم.
از ناراحتی گریه می کردم.
I sensed frustration in her voice.
ناامیدی را در صدایش حس کردم.
Many have expressed frustration at the delays.
بسیاری از تأخیرها ابراز ناامیدی کرده اند.
There were tears of frustration in her eyes.
اشک ناراحتی در چشمانش حلقه زده بود.
این قوانین کوچک می تواند منجر به ناامیدی و عصبانیت شود.
They're showing frustration over the lack of progress.
آنها ناامیدی از عدم پیشرفت را نشان می دهند.
their frustration with bureaucracy
ناامیدی آنها از بوروکراسی
می توانستم ناراحتی او را از اینکه نمی تواند کمک کند احساس کنم.
این شغل بیش از سهم خود ناامیدی دارد.
بالاخره با ناامیدی کنار رفت.
The teacher confirmed widespread frustration with the lack of up-to-date textbooks.
معلم ناامیدی گسترده از نبود کتاب های درسی به روز را تأیید کرد.
شما باید یاد بگیرید که با این ناامیدی ها کنار بیایید.
تلاشهای ما برای دریافت بودجه برای نجات فانوس دریایی با ناامیدی مواجه شد.
annoyance
مزاحمت
exasperation
عصبانیت
irritation
تحریک
disappointment
ناامیدی
vexation
ناراحتی
resentment
رنجش
aggravation
تشدید
dissatisfaction
نارضایتی
aggro
aggro
خشم
bitterness
تلخی
زحمت
botheration
افسردگی
دلسردی
discouragement
نا امیدی
disheartenment
غم و اندوه
dismay
پیپ
dispiritedness
شکایت
grief
خستگی
letdown
انزجار
pip
discontent
discontentment
grievance
chagrin
disgruntlement
infuriation
weariness
displeasure
disquiet
pique
رضایت
contentedness
قناعت
contentment
لذت بسیار
gratification
تشویق
delight
شادی
encouragement
لذت
happiness
جایزه
نشاط
غرور
reward
لذت بردن
cheerfulness
راحتی
gladness
دلپذیری
glee
توجیه
محتوا
relish
زیاده خواهی
خودکشی
delectation
خود محتوا
vindication
رضایت از خود
سهولت
enjoyment
کمک
indulgence
مزیت - فایده - سود - منفعت
smugness
آرام
self-content
آرامش
self-satisfaction
صلح
calm
calmness
