psychology

base info - اطلاعات اولیه

psychology - روانشناسی

noun - اسم

/saɪˈkɑːlədʒi/

UK :

/saɪˈkɒlədʒi/

US :

family - خانواده
psychologist
روانشناس
psychological
روانشناسی
psychologically
از نظر روانی
google image
نتیجه جستجوی لغت [psychology] در گوگل
description - توضیح
  • the study of the mind and how it influences people’s behaviour


    مطالعه ذهن و چگونگی تأثیر آن بر رفتار افراد

  • the mental processes involved in believing in something or doing a certain activity


    فرآیندهای ذهنی مربوط به اعتقاد به چیزی یا انجام یک فعالیت خاص

  • what someone thinks or believes, and how this affects what they do


    اینکه یک نفر چه فکر می‌کند یا به آن اعتقاد دارد، و این که چگونه بر کاری که انجام می‌دهد تأثیر می‌گذارد

  • the scientific study of the way the human mind works and how it influences behaviour, or the influence of a particular person's character on their behaviour


    مطالعه علمی نحوه عملکرد ذهن انسان و چگونگی تأثیر آن بر رفتار یا تأثیر شخصیت یک فرد خاص بر رفتار آنها


  • مطالعه علمی نحوه عملکرد ذهن و تأثیر آن بر رفتار یا تأثیر شخصیت بر رفتار یک فرد خاص


  • یک کلاس روانشناسی

  • What had I really learned from studying history and psychology and philosophy and literature?


    واقعاً از مطالعه تاریخ و روانشناسی و فلسفه و ادبیات چه آموخته بودم؟

  • For a number of years, he taught religion and psychology at Southern Methodist University in Dallas.


    او چندین سال در دانشگاه متدیست جنوبی در دالاس به تدریس دین و روانشناسی پرداخت.


  • روانشناسی بالینی

  • Developmental psychology is probably the liveliest speciality just now.


    روانشناسی رشد احتمالاً سرزنده ترین تخصص در حال حاضر است.

  • But feminist psychology retains conventional psychology's resistance to making sexuality a topic of frequent or serious study.


    اما روان‌شناسی فمینیستی مقاومت روان‌شناسی متعارف را در برابر تبدیل جنسیت به موضوعی برای مطالعه مکرر یا جدی حفظ می‌کند.

  • Unlike the versions of feminist psychology examined before associative feminist psychologies are rarely deliberately or self-consciously adopted.


    بر خلاف نسخه‌های روان‌شناسی فمینیستی که قبلاً بررسی شد، روان‌شناسی‌های فمینیستی انجمنی به ندرت عمداً یا خودآگاهانه اتخاذ می‌شوند.

  • Sociology was to study social systems, psychology studied personality systems, and anthropology was to concentrate on cultural systems.


    جامعه شناسی باید سیستم های اجتماعی را مطالعه می کرد، روانشناسی سیستم های شخصیتی را مطالعه می کرد و انسان شناسی باید بر سیستم های فرهنگی تمرکز می کرد.

example - مثال
  • clinical/educational/child/sport psychology


    روانشناسی بالینی / آموزشی / کودک / ورزشی

  • Kevin has a masters degree in psychology.


    کوین دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی است.

  • She's a professor of psychology at Harvard University.


    او استاد روانشناسی در دانشگاه هاروارد است.


  • روانشناسی پسران کوچک

  • I help the actors understand the psychology of their characters.


    من به بازیگران کمک می کنم تا روانشناسی شخصیت هایشان را درک کنند.

  • The answers we give will reflect our own psychology.


    پاسخ هایی که می دهیم منعکس کننده روانشناسی خودمان است.

  • Watching the shoppers at the sales gave her a first-hand insight into crowd psychology.


    تماشای خریداران در محل فروش به او بینشی دست اول از روانشناسی جمعیت داد.

  • the psychology of interpersonal relationships


    روانشناسی روابط بین فردی

  • She studied psychology at Harvard.


    او در هاروارد روانشناسی خوانده است.

  • a lecturer in psychology


    یک مدرس روانشناسی


  • روانشناسی کودک


  • روانشناسی سرباز

  • She took a course in abnormal psychology.


    او یک دوره روانشناسی غیرعادی گذراند.

synonyms - مترادف
  • psyche


    روان

  • mentality


    ذهنیت


  • نگرش

  • temperament


    خلق و خوی

  • disposition


    وضع

  • persona


    شخصیت

  • temper


    طرز فکر

  • mindset


    آرایش


  • ذهن


  • رفتارگرایی انگلستان


  • رفتارگرایی ایالات متحده

  • behaviourismUK


    احساس

  • behaviorismUS


    رفتار ایالات متحده


  • رفتار انگلستان

  • behaviorUS


    آگاهی

  • behaviourUK


    روانی


  • حساسیت

  • psych


    فكر كردن

  • sensibility


    چارچوب ذهنی


  • بازیگران ذهن

  • make-up


    فرایندهای ذهنی


  • چرخش ذهن


  • فرآیندهای فکری


  • نگرش های ذهنی

  • mental processes


    آرایش ذهنی


  • مطالعه شخصیت

  • thought processes


    چیزی که باعث می شود کسی تیک بزند

  • mental attitudes


  • mental make-up



  • what makes someone tick


antonyms - متضاد
  • physicality


    جسمانی

لغت پیشنهادی

slide

لغت پیشنهادی

cue

لغت پیشنهادی

spoiled