unlike

base info - اطلاعات اولیه

unlike - بر خلاف

preposition - حرف اضافه

/ˌʌnˈlaɪk/

UK :

/ˌʌnˈlaɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [unlike] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • موسیقی کاملاً شبیه هیچ هنر دیگری نیست.

  • The sound was not unlike that of birds singing.


    صدا بی شباهت به آواز پرندگان نبود.

  • Unlike most systems, this one is very easy to install.


    بر خلاف اکثر سیستم ها، نصب این یکی بسیار آسان است.

  • It's very unlike him to be so late.


    خیلی شبیه او نیست که اینقدر دیر بیاید.

  • This survey highlights a number of differences in the way that teenage boys and girls in the UK spend their free time.


    این نظرسنجی تعدادی از تفاوت‌ها را در نحوه گذراندن اوقات فراغت دختران و پسران نوجوان در بریتانیا نشان می‌دهد.

  • One of the main differences between the girls and the boys who took part in the research was the way in which they use the internet.


    یکی از تفاوت های اصلی دختران و پسرانی که در تحقیق شرکت کردند، نحوه استفاده آنها از اینترنت بود.

  • Unlike the girls, who use the internet mainly to keep in touch with friends, the boys questioned in this survey tend to use the internet for playing computer games.


    برخلاف دخترانی که عمدتاً از اینترنت برای برقراری ارتباط با دوستان استفاده می کنند، پسران مورد سوال در این نظرسنجی تمایل دارند از اینترنت برای انجام بازی های رایانه ای استفاده کنند.

  • The girls differ from the boys in that they tend to spend more time keeping in touch with friends on the phone or on social networking websites.


    تفاوت دختران با پسران این است که آنها تمایل دارند زمان بیشتری را صرف تماس با دوستان از طریق تلفن یا وب سایت های شبکه های اجتماعی کنند.

  • Compared to the boys, the girls spend much more time chatting to friends on the phone.


    در مقایسه با پسران، دختران زمان بیشتری را صرف چت کردن تلفنی با دوستان خود می کنند.

  • On average the girls spend four hours a week chatting to friends on the phone. In contrast very few of the boys spend more than five minutes a day talking to their friends in this way.


    به طور متوسط ​​دختران چهار ساعت در هفته را صرف چت کردن با دوستان خود از طریق تلفن می کنند. در مقابل، تعداد بسیار کمی از پسرها بیش از پنج دقیقه در روز را به این شکل با دوستان خود صحبت می کنند.

  • The boys prefer competitive sports and computer games, whereas/while the girls seem to enjoy more cooperative activities, such as shopping with friends.


    پسرها ورزش های رقابتی و بازی های رایانه ای را ترجیح می دهند، در حالی که به نظر می رسد دختران از فعالیت های مشارکتی بیشتری مانند خرید با دوستان لذت می برند.

  • When the girls go shopping they mainly buy clothes and cosmetics. The boys, on the other hand tend to purchase computer games or gadgets.


    وقتی دخترها به خرید می روند، عمدتاً لباس و لوازم آرایشی می خرند. از سوی دیگر، پسرها تمایل به خرید بازی های رایانه ای یا وسایل دارند.

  • Dan's actually very nice unlike his father.


    در واقع دن برخلاف پدرش خیلی خوب است.

  • Unlike you I'm not a great dancer.


    من برخلاف شما رقصنده خوبی نیستم.

  • It's unlike you to be quiet - is something wrong?


    این بر خلاف شما است که ساکت باشید - چیزی اشتباه است؟

  • Birds have two kinds of motion which are quite unlike.


    پرندگان دو نوع حرکت دارند که کاملاً متفاوت هستند.


  • قسمت های مختلف جنین یکسان در نهایت بسیار متفاوت می شوند.

  • The two wings of the party are very unlike.


    دو جناح حزب بسیار متفاوت هستند.

  • Like poles repel; unlike poles attract.


    مانند قطب دفع; بر خلاف قطب جذب.

  • Unlike poles means opposite poles - one north and the other south.


    «بر خلاف قطب» به معنای قطب های مخالف است - یکی شمال و دیگری جنوب.

  • If the poles are unlike there will be force of attraction; in the case of like poles, there will be force of repulsion.


    اگر قطب ها متفاوت باشند، نیروی جاذبه وجود خواهد داشت. در مورد قطب های مشابه، نیروی دافعه وجود خواهد داشت.

  • If you don't want to see his posts any more unlike his Facebook page.


    اگر نمی خواهید دیگر پست های او را ببینید، بر خلاف صفحه فیس بوک او.

  • Unlike you I’m not a great dancer.


    بر خلاف شما، من رقصنده خوبی نیستم.

  • It’s unlike Debbie to be so late.


    برخلاف دبی است که اینقدر دیر کرده است.

synonyms - مترادف
  • disparate


    مختلف

  • dissimilar


    غیر مشابه


  • گوناگون، متنوع

  • unalike


    مشابه


  • ناهمسان


  • متمایز

  • contrasting


    متضاد

  • distinguishable


    قابل تشخیص

  • contrary


    مخالف

  • contrasted


    متضاد شد

  • contrastive


    واگرا

  • divergent


    ناهمگون

  • heterogeneous


    درگیری

  • antithetical


    متناقض

  • clashing


    ناسازگار

  • conflicting


    ناهماهنگ

  • incompatible


    گونه

  • inconsistent


    غیر صمیمی

  • mismatched


    ناهمخوان

  • opposed


    غیر یکسان

  • variant


    دیگر

  • discordant


    غیر مرتبط

  • discrepant


    متفاوت است


  • distinctive


  • incongruous


  • nonidentical



  • unrelated


  • varying


  • contradictory


antonyms - متضاد

  • پسندیدن

  • identical


    همسان

  • alike


    یکسان

  • indistinguishable


    غیر قابل تشخیص

  • kin


    خویشاوندان

  • kindred


    خویشاوندی

  • parallel


    موازی


  • مشابه


  • مربوط

  • related


    قابل مقایسه

  • comparable


    متناظر

  • corresponding


    تطابق

  • matching


    معادل

  • equivalent


    خبرنگار

  • analogous


    برابر


  • هم خانواده


  • لباس فرم

  • akin


    همینطور

  • cognate


    شبیه


  • پیوند دادن

  • ditto


    مانند

  • resembling


    تکراری

  • connate


    قابل تعویض

  • suchlike


    بستن

  • duplicate


    تمایز نیافته

  • interchangeable


    متناسب

  • resemblant


    چنین


  • undifferentiated


  • proportionate



لغت پیشنهادی

woken

لغت پیشنهادی

bifurcated

لغت پیشنهادی

approval