blindingly

base info - اطلاعات اولیه

blindingly - کور کننده

adverb - قید

/ˈblaɪndɪŋli/

UK :

/ˈblaɪndɪŋli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blindingly] در گوگل
description - توضیح

  • خیلی یا به شدت


  • فوق العاده

  • blindingly beautiful scenery


    مناظر بسیار زیبا

  • Above them a tremendous white fireball blossomed, like the unfolding of a vast paper flower but now blindingly bright.


    در بالای آنها یک گلوله آتشین سفید فوق العاده شکوفا شد، مانند باز شدن یک گل کاغذی بزرگ، اما اکنون به طرز چشمگیری درخشان.

  • My brother's dislike for my wife became blindingly clear last month at a wedding reception.


    بیزاری برادرم از همسرم ماه گذشته در یک جشن عروسی به طرز چشمگیری آشکار شد.

  • But the blindingly obvious fad is that no one is around to be disturbed.


    اما مد کورکورانه آشکار این است که هیچ کس در اطراف نیست که مزاحم شود.

  • It is blindingly obvious that there is not enough money in its coffers to finance the public spending programme.


    کورکورانه بدیهی است که پول کافی در خزانه برای تأمین مالی برنامه هزینه های عمومی وجود ندارد.

  • In which case the reason was blindingly obvious.


    در این صورت دلیل کورکورانه آشکار بود.

  • Is it not all blindingly obvious?


    آیا این همه کورکورانه آشکار نیست؟

  • But what they have in common is something both blindingly simple to name and blindingly difficult to think about.


    اما وجه مشترک آنها چیزی است که هم نامگذاری کورکورانه ساده است و هم فکر کردن به آن بسیار دشوار است.

  • To begin with the variety of the subject was so dazzling, at times blindingly so.


    برای شروع، تنوع سوژه بسیار خیره کننده بود، گاهی اوقات بسیار خیره کننده.

example - مثال
  • The reason is blindingly obvious.


    دلیل کورکورانه آشکار است.

  • The latest computers can work at a blindingly fast speed.


    جدیدترین کامپیوترها می توانند با سرعت کورکورانه سریع کار کنند.

  • It's blindingly obvious that she's not happy at school.


    کورکورانه واضح است که او در مدرسه خوشحال نیست.

synonyms - مترادف
  • brightly


    روشن

  • brilliantly


    درخشان

  • dazzlingly


    خیره کننده

  • glowingly


    شعله ور

  • blazingly


    به طرز چشمگیری

  • gleamingly


    به شدت

  • shiningly


    پرتویی

  • glaringly


    به وضوح

  • intensely


    به طور موثر

  • beamingly


    پر زرق و برق

  • vividly


    فلورسنت

  • effulgently


    نورانی


  • با شکوه

  • glitteringly


    به صورت رشته ای

  • fluorescently


    به نحو احسن

  • harshly


    عالی

  • radiantly


    به طور کامل

  • luminously


    به طور شفاف

  • lustrously


    با صدای بلند

  • sparklingly


    به طرز خیره کننده ای

  • refulgently


    سوسوزن

  • incandescently


    براق

  • resplendently


  • lucently


  • splendidly


  • fulgently


  • lucidly


  • lambently


  • stunningly


  • scintillatingly


  • shinily


antonyms - متضاد
  • softly


    به نرمی

لغت پیشنهادی

aimlessness

لغت پیشنهادی

staggered

لغت پیشنهادی

used