blindingly
blindingly - کور کننده
adverb - قید
UK :
US :
خیلی یا به شدت
فوق العاده
blindingly beautiful scenery
مناظر بسیار زیبا
Above them a tremendous white fireball blossomed, like the unfolding of a vast paper flower but now blindingly bright.
در بالای آنها یک گلوله آتشین سفید فوق العاده شکوفا شد، مانند باز شدن یک گل کاغذی بزرگ، اما اکنون به طرز چشمگیری درخشان.
بیزاری برادرم از همسرم ماه گذشته در یک جشن عروسی به طرز چشمگیری آشکار شد.
اما مد کورکورانه آشکار این است که هیچ کس در اطراف نیست که مزاحم شود.
It is blindingly obvious that there is not enough money in its coffers to finance the public spending programme.
کورکورانه بدیهی است که پول کافی در خزانه برای تأمین مالی برنامه هزینه های عمومی وجود ندارد.
در این صورت دلیل کورکورانه آشکار بود.
آیا این همه کورکورانه آشکار نیست؟
But what they have in common is something both blindingly simple to name and blindingly difficult to think about.
اما وجه مشترک آنها چیزی است که هم نامگذاری کورکورانه ساده است و هم فکر کردن به آن بسیار دشوار است.
برای شروع، تنوع سوژه بسیار خیره کننده بود، گاهی اوقات بسیار خیره کننده.
brightly
روشن
brilliantly
درخشان
dazzlingly
خیره کننده
glowingly
شعله ور
blazingly
به طرز چشمگیری
gleamingly
به شدت
shiningly
پرتویی
glaringly
به وضوح
intensely
به طور موثر
beamingly
پر زرق و برق
vividly
فلورسنت
effulgently
نورانی
با شکوه
glitteringly
به صورت رشته ای
fluorescently
به نحو احسن
harshly
عالی
radiantly
به طور کامل
luminously
به طور شفاف
lustrously
با صدای بلند
sparklingly
به طرز خیره کننده ای
refulgently
سوسوزن
incandescently
براق
resplendently
lucently
splendidly
fulgently
lucidly
lambently
stunningly
scintillatingly
shinily
softly
به نرمی