learn
learn - فرا گرفتن
verb - فعل
UK :
US :
به دست آوردن دانش در مورد یک موضوع یا مهارت، با تجربه، مطالعه آن، یا با آموزش
اطلاعات یا اخبار را با شنیدن آن از شخص دیگری یا خواندن آنها دریافت کنید
چیزی را آنقدر خوب بشناسی که بتوانی به راحتی آن را به خاطر بسپاری
به تدریج یک موقعیت را درک کنید و شروع کنید به رفتاری که باید
برای کسب دانش در مورد یک موضوع یا مهارت، به ویژه با آموزش یا آموزش
برای یادگیری در مورد یک موضوع با خواندن کتاب، رفتن به کلاس و غیره، به ویژه در مدرسه یا دانشگاه
برای یادگیری مهارت ها و کسب تجربه ای که برای انجام یک کار خاص نیاز دارید
برای یادگیری چیزی بدون تلاش زیاد، با تماشا کردن یا گوش دادن به دیگران
برای یادگیری نحوه انجام یا استفاده از کاری که نسبتاً پیچیده است، به خصوص با تمرین
به مطالعه مجدد حقایق، به خصوص به تنهایی، به منظور یادگیری آنها قبل از امتحان
چیزی را آنقدر خوب یاد بگیرید که با آن مشکلی نداشته باشید، مخصوصاً یک مهارت یا زبان
برای کسب دانش یا مهارت در یک موضوع یا فعالیت جدید
تا با خواندن یا تکرار چند بار یک نوشته را به خاطر بسپارید
برای شروع به درک اینکه باید رفتار خود را تغییر دهید
حقایق یا اطلاعاتی که نمی دانستید به شما گفته شود
برای کسب دانش یا درک از حقایق یا ایده ها یا نحوه انجام کارها
من سعی می کنم هر هفته 12 کلمه جدید یاد بگیرم.
قبل از سفر، باید در مورد کنترل های اولیه قایق بیاموزید.
فرزندان ما هفته ای دو بار در این گروه شرکت می کنند تا در مورد آیین سیک بیاموزند.
آیا از تجربه چیزی یاد گرفته اید؟
چند وقته آلمانی یاد میگیری؟
او به عنوان یک بازیگر همیشه در یادگیری خطوط خود با مشکل مواجه بود.
در این دوره یاد خواهید گرفت که چگونه با مشکلات ارتباطی مقابله کنید.
چقدر طول کشید تا یاد بگیرید چگونه این کار را انجام دهید؟
بابا یک دعای سانسکریت به ما یاد داد و ما باید آن را از روی قلب یاد می گرفتیم و هر روز می گفتیم.
من سعی کردم خطوطم را یاد بگیرم، اما خیلی دور نشده ام.
او احساس می کرد که پسرش باید درس های سختی در مورد زندگی بیاموزد.
من آموخته بودم که به عنوان یک زن، اگر استعدادهای شما در کار نادیده گرفته شود، باید قاطع باشید.
خیلی زود فهمیدم که بهتر است ساکت باشم.
هرگز به دوستان خود پول قرض ندهید - این چیزی است که من به سختی یاد گرفتم.
من شک دارم که آیا هرگز حقیقت را یاد بگیریم.
برای یادگیری یک زبان / مهارت / تجارت
او این فرصت را داشت که انگلیسی را در استرالیا بیاموزد.
از پدرم خیلی چیزها یاد گرفتم.
همه در کلاس این فرصت را داشتند که از یکدیگر بیاموزند.
فقط از تماشای بازیکنان دیگر می توانید چیزهای زیادی یاد بگیرید.
او بسیار مشتاق یادگیری فرهنگ ژاپنی است.
این کتاب در مورد چگونگی یادگیری کودکان است.
او هیچ آموزشی ندید اما به سرعت در حین کار یاد گرفت (= در حین انجام کار).
او نواختن ترومپت را یاد می گیرد.
اکثر مردم خواندن را در کودکی یاد می گیرند.
امروز نحوه استفاده از نرم افزار جدید را یاد گرفتیم.
دانش آموزان باید یاد بگیرند که در مواقع اضطراری چه کاری انجام دهند.
شعر را از زبان یاد گرفتم.
فردا باید یکی از سخنرانی های هملت را برای مدرسه یاد بگیریم.
شما باید تا هفته آینده خطوط خود را یاد بگیرید.
برخی از مردم هرگز یاد نمی گیرند، اینطور نیست؟
مطمئنم او از اشتباهاتش درس خواهد گرفت.
چرا مردم اغلب در یادگیری از تجربه شکست می خورند؟
او فقط باید یاد بگیرد (که) همیشه نمی تواند راه خودش را داشته باشد.
آنها به زودی یاد می گیرند که رفتار بد یک راه مطمئن برای جلب توجه است.
آنها خیلی زود یاد گرفتند که زندگی در روستا را دوست داشته باشند.
خیلی زود یاد گرفتم که زیاد سوال نپرسم.
من برای اولین بار سال ها بعد از مرگ او مطلع شدم.
تازه اردیبهشت ماه امسال با مشکلات آشنا شدیم.
ما بسیار شگفت زده شدیم که (که) او دوباره ازدواج کرده است.
ما فقط چند روز پیش فهمیدیم که معلم جدید کیست.
وقتی از این خبر مطلع شدند چه واکنشی نشان دادند؟
معلوم شده که قرار است 500 شغل در این کارخانه از بین برود.
او یک تاجر بی رحم است، همانطور که من می دانم هزینه من است.
He’s learning Spanish/to swim.
او در حال یادگیری اسپانیایی/شنا است.
او سه سال شیمی خواند.
attain
به دست آوردن
grasp
فهم
استاد
دريافت كردن
جذب
بدست آوردن
کسب کردن
گرفتن
imbibe
خوردن
assimilate
جذب، همانند ساختن
comprehend
درک کردن
digest
هضم
دنبال کردن
محاسبه
توجه داشته باشید
رعایت کنید
درک
تعیین کنند
ثبت نام در انگلستان
enrolUK
ثبت نام در ایالات متحده
enrollUS
سوار کردن
خواندن
مرور
swot
swot
فهمیدن
کسب دانش از
کسب مهارت در
خود را به
شاگرد کارآموز
apprentice
در
unlearn
یاد نگرفتن
چشم پوشی
unknow
نادانستن
رها کردن
abdicate
کناره گیری
abort
سقط
اجتناب کردن
cancel
لغو
کویر
discard
دور انداختن
discontinue
متوقف کردن
disown
انکار کردن
dispose of
گودال
ditch
زباله
پایان
مکث
dump
جیلت
ترک کردن
forsake
پشت سر گذاشتن
halt
رد کردن
jilt
صرف نظر کردن
تمسخر
کنار گذاشتن
تسلیم شدن
relinquish
renounce
scorn
surrender