assistance
assistance - معاونت
noun - اسم
UK :
US :
کمک یا پشتیبانی
کمک
برای کمک به کسی
help especially money or resources that are given to people countries, etc. when they have experienced a difficult situation
کمک، به ویژه پول یا منابعی که به افراد، کشورها و غیره در زمانی که شرایط سختی را تجربه کرده اند داده می شود
اگر از کمک بانک جهانی برای پیگیری رژیم درمانی ناکارآمد استفاده شود، غم انگیز خواهد بود.
Children and overseas students should be able to learn new words without constant assistance or confinement to a restricted vocabulary.
کودکان و دانش آموزان خارج از کشور باید بتوانند کلمات جدید را بدون کمک مداوم یا محدود کردن واژگان محدود یاد بگیرند.
But the policy emphasis was always on job creation stimulated by economic development rather than on direct assistance to the unemployed.
اما تاکید سیاست همیشه بر ایجاد شغل ناشی از توسعه اقتصادی به جای کمک مستقیم به بیکاران بود.
financial assistance for students
کمک مالی به دانش آموزان
در صورت بروز هرگونه مشکل، راهنمایان تور ما خوشحال خواهند شد که به شما کمک کنند.
آژانس فدرال به خانواده هایی که خانه هایشان در اثر سیل ویران شده است کمک می کند.
This generally proves useful when they interpret and offer technical assistance to officials approving the budget.
این به طور کلی زمانی مفید است که آنها تفسیر و ارائه کمک های فنی به مقاماتی که بودجه را تصویب می کنند.
این شرکت دارای یک شماره تلفن رایگان است که به هر کسی که به آن نیاز دارد کمک فنی ارائه می دهد.
این کمک علاوه بر 22 میلیون دلاری است که رئیس جمهور در 4 مارس مجوز داده است.
بیماران معمولاً در عرض یک هفته پس از عمل می توانند بدون کمک راه بروند.
technical/economic/military assistance
کمک فنی/اقتصادی/نظامی
کمک مالی به افراد کم درآمد
آیا می توانم کمکی داشته باشم؟
با وجود فریادهای او، کسی به کمک او نیامد.
سایر مسافران به کمک او رفتند.
او فقط با کمک عصا می تواند راه برود.
او به من کمک عملی برای تحقیقاتم ارائه کرد.
این شرکت مشاوره و کمک در یافتن کار ارائه می دهد.
او کسی را نداشت که برای کمک به او مراجعه کند.
من به شما توصیه می کنم از پلیس کمک بگیرید.
مردم مناطق سیل زده به کمک های مستقیم نیاز دارند.
بانک جهانی وعده کمک به ارزش 5 میلیون دلار را داده است.
The government is willing to lend assistance to victims of the flooding.
دولت مایل است به قربانیان سیل کمک کند.
این معاهده متعهد به کمک متقابل در صورت حمله به هر دو کشور بود.
کار با کمک نجاران محلی به پایان رسید.
They argued the case for extra government assistance for the poorest regions.
آنها در مورد کمک اضافی دولت به فقیرترین مناطق بحث کردند.
در صورت خرابی ماشین شما کمک می کنیم.
assistance in finding suitable accommodation
کمک در یافتن محل اقامت مناسب
کارکنان ما برای ارائه کمک های شخصی مانند کمک در مورد دارو آموزش دیده اند.
humanitarian assistance for refugees
کمک های بشردوستانه برای پناهندگان
the stigma attached to receiving social assistance
انگ دریافت کمک های اجتماعی
این شرکت به کمک مالی بیشتری از سوی دولت نیاز دارد.
A £1 billion investment would be of considerable assistance to the local economy.
سرمایه گذاری 1 میلیارد پوندی کمک قابل توجهی به اقتصاد محلی خواهد بود.
آیا می توانم کمکی داشته باشم (= آیا می توانم کمک کنم)، خانم؟
Teachers can't give pupils any assistance in exams.
معلمان نمی توانند در امتحانات به دانش آموزان کمک کنند.
من چندین آشنا در منطقه داشتم اما یکی از آنها به کمک من نیامد.
وزیر فاش کرد که صنعت بانکداری برای ادامه حیات نیاز به کمک مالیات دهندگان دارد.
The first teams sent to provide assistance after the earthquake began arriving in the affected region yesterday.
اولین تیم های اعزامی برای امدادرسانی پس از زلزله از روز گذشته وارد منطقه آسیب دیده شدند.
کمک مالی به ما در راه اندازی این سازمان کمک بزرگی کرد.
financial/economic assistance
کمک های مالی/اقتصادی
federal/state/government assistance
کمک فدرال/ایالتی/دولتی
کمک
حمایت کردن
حمایت
abetment
فایده
abettance
پشتیبان
backing
مشارکت
تشویق
encouragement
دست
تسکین
succourUK
succourUK
همکاری
collaboration
تسهیل
facilitation
تقویت
reinforcement
سرویس
کمک کند
سود
پیشبرد
boost
خدمات
رزق و روزی
furtherance
احسان
services
مداخله
sustenance
وزارتخانه ها
benefaction
ترویج
کمک ایالات متحده
ministrations
یک مهربانی
promotion
راحتی
succorUS
جبران خسارت
a kindness
compensation
hindrance
مانع
obstruction
انسداد
مخالفت
blockage
خسارت
معلول
handicap
صدمه
harm
جراحت
ضرر - زیان
مقاومت
متوقف کردن
توقف
مسدود کردن
stoppage
بازدارنده
impediment
بار
obstacle
گیر
تراشیدن
deterrent
اشکال
hurdle
بررسی
encumbrance
دشواری
بازداری
snag
محدودیت
تکان دادن
trammel
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
drawback
inhibition
hitch
restraint