innocent
innocent - بی گناه
adjective - صفت
UK :
US :
بی گناهی
گناهکار نیست
بدون قصد آسیب رساندن یا توهین به کسی انجام شود یا گفته شود
نداشتن تجربه زیادی از چیزهای بد دنیا، به طوری که به راحتی فریب می خورید
کسی که تجربه زیادی از چیزهای بد زندگی ندارد
(شخصی) که مرتکب جرم خاصی نشده است
بی اطلاعی از چیزهای ناخوشایند و بد زندگی
بی گناه کسی است که با هیچ گروه نظامی یا جنگی درگیر نباشد
(از یک چیز) قصد آسیب رساندن به کسی را نداشته باشد
فردی که تجربه بسیار کمی دارد و از اتفاقات بدی که در زندگی می افتد خبر ندارد
(of a person) not guilty of a particular crime or having no knowledge of the unpleasant and evil things in life or (of words or an action) not intended to cause harm
(فردی) مرتکب جرم خاصی نشده یا از چیزهای ناخوشایند و بد زندگی اطلاعی ندارد یا (از گفتار یا عمل) قصد آسیب رساندن نداشته باشد.
دیکینسون با انحنای آهسته و گسترده به سمت پایین حرکت کرد و به طرز عجیبی احساس بی گناهی می کرد.
Perhaps it was by pure chance that the other woman had been there and Matthew was entirely innocent.
شاید تصادفی بود که زن دیگر آنجا بود و متیو کاملاً بی گناه بود.
هیچ کس باور نمی کند که او بی گناه است.
و آیا آنها می توانند بی گناه باشند؟
Police Officer Jack Wronski said two of the victims were known gang members; the other was an innocent bystander.
افسر پلیس جک ورونسکی گفت که دو نفر از قربانیان اعضای شناخته شده باند بودند. دیگری یک نظاره گر بی گناه بود.
او را در برنامه خود قاطی نکنید - او فقط یک دختر بی گناه است.
بیتس به یک مرد بی گناه اجازه داد به خاطر جنایتش به زندان برود.
متاسفم. این فقط یک اشتباه بی گناه بود.
جت معتقد است که از اتهامات وارده کاملاً بی گناه است.
به طرز استادانه ای، در آن لحظه، پنینگتون عشق پیتر را معصومانه نشان می دهد تا بی روح.
او آنقدر بی گناه است که هر کسی می تواند از او سوء استفاده کند.
مشاهدات از بی گناه ترین نوع.
بر اساس قوانین کیفری، افراد تا زمانی که جرمشان ثابت نشود، بی گناه فرض می شوند.
هری بلافونته جو، یک سرباز جوان بی گناه بود.
آنها یک مرد بی گناه را زندانی کرده اند.
او از هر جنایتی بی گناه شناخته شد.
من متقاعد شدم که او از گرفتن پول بی گناه است.
او طرف (= شخص) بی گناه دعوا بود.
باید یک توضیح بی گناه برای رفتار او وجود داشته باشد.
an innocent bystander
یک تماشاگر بی گناه
قربانیان بی گناه انفجار بمب
هزاران غیرنظامی بی گناه در این درگیری کشته شده اند.
او نسبت به از دست دادن جان بیگناهان ابراز خشم کرد.
در آن زمان من هنوز یک کودک خردسال و بی گناه بودم.
او بسیار ساده لوح و بی گناه است.
خیلی شیرین و معصوم به نظر می رسید.
این همه سرگرمی بی گناه بود.
سخنی کاملاً بی گناه بود.
این شرایط میتواند کاملاً بیگناه باشد، اما شبهاتی مطرح شده است.
او نسبت به اتهامات وارده اعلام بی گناهی کرد.
من کاملاً از این جنایت بی گناهم.
من همیشه معتقد بودم که او بی گناه است.
متهم همیشه باید بی گناه فرض شود تا زمانی که جرمش ثابت شود.
دادگاه او را از این جنایت بی گناه تشخیص داد.
او سعی کرد در حین پرسیدن این سوال بی گناه به نظر برسد.
لطفا بی گناه بازی نکنید و به سوالات من پاسخ دهید.
او شانزده ساله بود و به طرز شیرینی بی گناه.
او به طرز فریبنده ای بی گناه و کودکانه برخورد کرد.
دنیای عجیب و غریب کودکی اش
او کاملاً معتقد است که او از این جنایت بی گناه است.
او چنان چهره معصومی دارد که برای من سخت است که چیز بدی از او باور کنم.
در این انفجار چندین نفر از عابران بی گناه زخمی شدند.
سخن بی گناهی بود، قصد جریحه دار کردن احساسات او را نداشتم.
او در قبال تمام اتهامات وارده بر او بی گناه است.
این یک نوع اشتباه کاملاً بی گناه بود.
خالص
impeccable
بی عیب و نقص
sinless
بی گناه
immaculate
معصوم
righteous
عادل
stainless
ضد زنگ
upright
عمودی
decent
نجیب
اخلاقی
impeccant
بی نقص
pristine
تر و تازه
spotless
بی عیب
unblemished
بدون فساد
uncorrupted
با فضیلت
virtuous
سالم
wholesome
بی تقصیر
blameless
بی لکه
faultless
مقدس
unsullied
فاسد
guiltless
غیر قابل ملامت
کامل
incorrupt
غیر فاسد
irreproachable
بی آلایش
لکه دار نشده
uncorrupt
باکره
undefiled
سفید
untainted
پاکدامن
untarnished
virginal
chaste
corrupt
فاسد
dishonest
متقلب
immoral
غیر اخلاقی
sinful
گناهکار
بد
bribable
رشوه پذیر
corrupted
فاسد شده
corruptible
فاسد شدنی
جنایی
crooked
کج شده
decadent
منحط
deceitful
فریبنده
depraved
کثیف
آمریکا بی شرف
dishonorableUS
بی شرف انگلستان
dishonourableUK
خجالتی
dodgy
جنایتکارانه
evil
جعلی
felonious
بی گناه
fraudulent
چرت و پرت کردن
iniquitous
بی قانون
knavish
بدجنس
lawless
متخلف
malfeasant
نابکار
miscreant
پکن
nefarious
منحرف شده
peccant
پوسیده
perverted
رسوایی
rotten
رذل
scandalous
scoundrelly