depression
depression - افسردگی
noun - اسم
UK :
US :
افسرده
افسرده کننده
---
---
---
---
a medical condition that makes you very unhappy and anxious and often prevents you from living a normal life
یک وضعیت پزشکی که شما را بسیار ناراضی و مضطرب می کند و اغلب شما را از داشتن یک زندگی عادی باز می دارد
احساس غم و اندوهی که باعث می شود فکر کنید هیچ امیدی به آینده نیست
a long period during which there is very little business activity and a lot of people do not have jobs
دوره ای طولانی که در آن فعالیت تجاری بسیار کم است و افراد زیادی شغل ندارند
قسمتی از سطح که پایین تر از سایر قسمت ها است
توده هوا تحت فشار کم که معمولاً باعث باران می شود
a long period of time during which there is very little business activity and a lot of people do not have jobs
یک دوره زمانی طولانی که در آن فعالیت تجاری بسیار کمی وجود دارد و افراد زیادی شغل ندارند
the period from 1929 to 1934 during which economic activity was very low and unemployment reached very high levels in the US and Europe
دوره ای از 1929 تا 1934 که طی آن فعالیت اقتصادی بسیار کم بود و بیکاری در ایالات متحده و اروپا به سطوح بسیار بالایی رسید.
حالت احساس بسیار ناراحتی و بدون امید به آینده
a mental illness in which a person is very unhappy and anxious (= worried and nervous) for long periods and cannot have a normal life during these periods
یک بیماری روانی که در آن فرد برای مدت طولانی بسیار ناراضی و مضطرب (= نگران و عصبی) است و نمی تواند در این دوره ها زندگی عادی داشته باشد.
دوره ای که در آن فعالیت تجاری بسیار کم است و مشاغل زیادی وجود ندارد
منطقه ای که فشار هوا در آن کم است
بخشی از یک سطح که کمی پایین تر از بقیه است
احساس غم و اندوه یا پزشکی نوعی بیماری روانی است که باعث ناراحتی طولانی مدت می شود
بخشی در سطحی که کمی پایین تر از بقیه است
دوره ای که در آن فعالیت تجاری بسیار کم و اشتغال اندک وجود دارد
a recession (= time of low economic activity when investments lose value businesses fail and people lose their jobs) that lasts for a long period of time usually several years
رکود (= زمان فعالیت کم اقتصادی، زمانی که سرمایهگذاریها ارزش خود را از دست میدهند، کسبوکارها شکست میخورند و افراد شغل خود را از دست میدهند) که برای مدت طولانی، معمولاً چندین سال طول میکشد.
the period in the years after 1929 until the middle of the 1930s, or in some cases, the 1940s, when there was a very low level of economic activity in the US Europe, and many other countries. Many people lost their jobs and were very poor
دوره ای از سال های پس از 1929 تا اواسط دهه 1930، یا در برخی موارد، دهه 1940، زمانی که سطح بسیار پایینی از فعالیت اقتصادی در ایالات متحده، اروپا و بسیاری از کشورهای دیگر وجود داشت. بسیاری از مردم شغل خود را از دست دادند و بسیار فقیر بودند
در زمینی که هلیکوپتر فرود آمده بود فرورفتگی را می دید.
فرورفتگی در شن و ماسه
این خانواده سابقه اعتیاد به الکل و افسردگی داشتند.
علائم خفیف اضطراب و افسردگی اغلب با مشکلات اجتماعی همراه است.
Denial, anger depression something and acceptance.
انکار، عصبانیت، افسردگی، چیزی و پذیرش.
She suffers from periods of deep depression when she locks herself away and will speak to no one for weeks.
او از دورههای افسردگی عمیق رنج میبرد، زمانی که خودش را قفل میکند و هفتهها با کسی صحبت نمیکند.
Carcinoma, methadone, diabetes, depression miscarriage and angina have poured down as unremittingly as the weather.
سرطان، متادون، دیابت، افسردگی، سقط جنین و آنژین به همان اندازه آب و هوا بی وقفه سرازیر شده اند.
یک رکود اقتصادی
او از سال گذشته که همسرش فوت کرد از افسردگی رنج می برد.
During the past few decades, prescription drugs have also been widely used to control the symptoms of depression.
در چند دهه گذشته، داروهای تجویزی نیز به طور گسترده ای برای کنترل علائم افسردگی استفاده شده است.
ایجاد یک عجله سریع سرخوشی و به دنبال آن افسردگی سریع خلق می کند.
پدرم سال ها از افسردگی شدید رنج می برد.
ناخنها عمیقاً در کف دست فرو رفته بودند و فرورفتگیهای هلالیشکل بدون خون باقی میگشتند.
فرورفتگیهای شنها توسط لاکپشتهایی ایجاد میشوند که برای تخمگذاری به اینجا میآیند.
تشخیص داده شد که او افسردگی بالینی دارد.
او پس از از دست دادن شغل خود از افسردگی شدید رنج می برد.
There was a feeling of gloom and depression in the office when the news of the job cuts was announced.
با اعلام خبر تعدیل شغل، احساس تیرگی و افسردگی در اداره وجود داشت.
کشور در چنگال (یک) رکود اقتصادی بود.
the great Depression of the 1930s
رکود بزرگ دهه 1930
او در دوران رکود بزرگ دهه 1930 بزرگ شد.
آب باران در فرورفتگی های کم عمق روی زمین جمع می شود.
از هوا، عکس ها فرورفتگی کم عمقی را در سطح سیاره نشان می دهند.
an atmospheric depression moving east from the Atlantic
یک فرورفتگی جوی که از اقیانوس اطلس به سمت شرق حرکت می کند
او سابقه خانوادگی افسردگی داشت.
Depression does not always have a particular cause.
افسردگی همیشه علت خاصی ندارد.
سوگواری اغلب می تواند منجر به افسردگی شود.
Depression affects a surprising number of people.
افسردگی بر تعداد شگفت انگیزی از مردم تأثیر می گذارد.
او در حالت افسردگی حاد قرار داشت.
او ماه هاست که به دلیل افسردگی از کار خارج شده است.
Her depression has lifted now.
افسردگی او اکنون برطرف شده است.
همسرش او را ترک کرده بود و او به دلیل افسردگی تحت درمان بود.
او برای افسردگی تحت درمان پزشکی بود.
کم کم داشت از افسردگی بیرون می آمد.
این بازیگر می گوید که مکرر از افسردگی رنج می برد.
The onset of depression often follows a traumatic event.
شروع افسردگی اغلب به دنبال یک رویداد آسیب زا است.
داروی جدیدی که برای درمان افسردگی استفاده می شود
این نتایج نباید دلیلی برای افسردگی باشد.
خلق و خوی او از اعماق افسردگی به سمت مقابله خوب تغییر کرد.
به راحتی می توان در حالت افسردگی فرو رفت.
moments of deep depression
لحظات افسردگی عمیق
او در افسردگی سیاه فرو رفت و حاضر به ترک اتاقش نشد.
بعد از دریافت نتایج امتحان در اعماق افسردگی بودم.
او در حالت افسردگی، همه کتاب هایش را دور انداخت.
بسیاری از مردم در رکود بزرگ دهه 1930 شغل خود را از دست دادند.
این کشور در حال تجربه یک رکود اقتصادی شدید است.
melancholy
مالیخولیا
despondency
ناامیدی
sadness
غمگینی
unhappiness
ناراحتی
dejection
دلتنگی
misery
بدبختی
despair
تاریکی
gloominess
کسالت
dolefulness
ویرانی
gloom
نا امیدی
desolation
زباله ها
dispiritedness
غم و اندوه
hopelessness
بلوز
dumps
کسادی
sorrow
وای
blues
دلداری
despondence
بد خلقی
doldrums
گیجی
melancholia
بدبینی
woe
اشک ریختن
disconsolation
نارضایتی
downheartedness
دلبر
moodiness
ناخوشی
moroseness
pessimism
tearfulness
disconsolateness
dolor
dolour
sorrowfulness
wretchedness
bliss
سعادت
beatitude
تحقیر
blissfulness
شادی
elation
نشاط
happiness
جوشش
joyfulness
خلسه
cheerfulness
رضایت
ebullience
لذت بسیار
ecstasy
تشویق کردن
euphoria
قناعت
joyousness
سرخوشی
cheeriness
تحقق ایالات متحده
contentedness
تحقق انگلستان
delight
لذت بردن
jubilation
شور و نشاط
cheer
بهشت
contentment
امید
elatedness
امیدواری
exhilaration
felicity
fulfillmentUS
fulfilmentUK
glee
mirth
rapture
exuberance
exultation
gladness
hopefulness
