society
society - جامعه
noun - اسم
UK :
US :
جامعه شناس
جامعه شناسی
جامعه پذیری
سوسیالیسم
سوسیالیست
اجتماعی شدن
جامعه ستیز
دوستانه
غیر اجتماعی
سوسیالیستی
جامعه شناختی
اجتماعی کردن
به صورت اجتماعی
از نظر جامعه شناختی
---
---
---
---
---
people in general considered in relation to the laws, organizations etc that make it possible for them to live together
افراد به طور کلی، در رابطه با قوانین، سازمان ها و غیره در نظر گرفته می شوند که امکان زندگی مشترک را برای آنها فراهم می کند
یک گروه بزرگ خاص از مردم که قوانین، سازمان ها، آداب و رسوم و غیره مشترک دارند
یک سازمان یا باشگاه با اعضایی که علایق، اهداف و غیره مشابهی دارند
گروه شیک پوشی از افراد ثروتمند و قدرتمند
وقتی با دیگران هستید
people in general considered in relation to the structure of laws, organizations etc that make it possible for them to live together
افراد به طور کلی در رابطه با ساختار قوانین، سازمان ها و غیره در نظر گرفته می شوند که امکان زندگی مشترک را برای آنها فراهم می کند
a professional organization or club with members who share similar aims and interests
یک سازمان یا باشگاه حرفه ای با اعضایی که اهداف و علایق مشابهی دارند
a large group of people who live together in an organized way making decisions about how to do things and sharing the work that needs to be done. All the people in a country or in several similar countries, can be referred to as a society
گروه بزرگی از مردم که به صورت سازماندهی شده با هم زندگی می کنند و درباره نحوه انجام کارها تصمیم می گیرند و کارهایی را که باید انجام شود به اشتراک می گذارند. همه مردم یک کشور یا در چندین کشور مشابه را می توان جامعه نامید
بخشی از جامعه که متشکل از افرادی است که ثروتمند، قدرتمند و شیک پوش هستند
حالت در کنار هم بودن با افراد دیگر
سازمانی که افراد دارای علایق مشابه می توانند به آن تعلق داشته باشند
افرادی که به عنوان یک گروه یا گروهی از مردم در نظر گرفته می شوند که در یک سیستم اجتماعی خاص با هم زندگی می کنند
جامعه همچنین به آن دسته از افراد اطلاق می شود که ثروتمند، قدرتمند یا شیک پوش هستند
سازمانی برای افرادی که علایق خاصی دارند یا می خواهند از فعالیت های خاصی حمایت کنند
people in general living together in an organized way making decisions about how to do things, and sharing the work that needs to be done
مردم به طور کلی با هم به صورت سازماندهی شده زندگی می کنند، در مورد نحوه انجام کارها تصمیم می گیرند و کارهایی را که باید انجام شود به اشتراک می گذارند.
افرادی که در یک کشور یا منطقه خاص زندگی می کنند و شیوه زندگی و آداب و رسوم آنها
used in the name of some UK banks to show that they are mutuals (= banks that are owned by the people who keep money in them), or that they were mutual in the past
به نام برخی از بانک های بریتانیا استفاده می شود تا نشان دهد که آنها متقابل هستند (= بانک هایی که متعلق به افرادی هستند که پول را در آنها نگه می دارند) یا اینکه در گذشته متقابل بوده اند.
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که برای سخت کوشی ارزش قائل است.
تغییرات اخیر در جامعه آمریکا
Having already displayed a contempt for civilized society he or she can not be considered a part of it.
او که قبلاً نسبت به جامعه متمدن تحقیر شده است، نمی توان او را بخشی از آن دانست.
او به عنوان راهی برای دوست یابی به انجمن فیلم دانشگاه پیوست.
رئیس انجمن تاریخ آمریکا
Nevertheless we are committed to a meritocratic society.
با این وجود ما متعهد به یک جامعه شایسته سالار هستیم.
جامعه ملی حسابداران عمومی
ما می خواهیم دانش آموزان ما به اعضای مفید و مسئولیت پذیر جامعه تبدیل شوند.
Children are the most vulnerable members of society.
کودکان آسیب پذیرترین افراد جامعه هستند.
His death has triggered questions over whether a larger section of society than initially thought may be vulnerable to the disease.
مرگ او این پرسش را برانگیخته است که آیا بخش بزرگتری از جامعه نسبت به آنچه در ابتدا تصور می شد ممکن است در برابر این بیماری آسیب پذیر باشد یا خیر.
زندان ها برای محافظت از جامعه در برابر جنایتکاران است.
در جامعه پروتستان چنین درگیری هایی قطعا وجود دارد، اما در خلوت رخ می دهد.
انجمن سلطنتی برای حفاظت از پرندگان
ما به زودی نمی توانیم از جامعه عزیزترین دوستانمان لذت ببریم.
او معتقد است که هنر به طور کلی به نفع جامعه است.
نژادپرستی در همه سطوح جامعه وجود دارد.
این کودکان به عنوان اعضای مفید و سازنده جامعه بزرگ شده اند.
هر بخش از جامعه باید به آموزش دسترسی داشته باشد.
آنها تحقیقاتی در مورد نقش مردان و زنان در جامعه امروزی انجام دادند.
modern industrial societies
جوامع صنعتی مدرن
تقاضای ایجاد شده توسط جامعه مصرف کننده
آیا بریتانیا می تواند جامعه ای بی طبقه باشد؟
آنها در مورد مشکلات جامعه غربی بحث می کردند.
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که نسبت به ظاهر مردم وسواس دارد.
These rights are necessary in a democratic society.
این حقوق در یک جامعه دموکراتیک ضروری است.
عضوی از انجمن نمایش
انجمن سردبیران روزنامه آمریکا
من به انجمن تبارشناسی محلی پیوستم.
دخترشان در جامعه بالا ازدواج کرد.
عروسی جامعه
او مردی منزوی بود که از اجتماع دیگران دوری می جست.
شغل افراد یکی از عوامل تعیین کننده جایگاه او در جامعه است.
او احساس می کرد که از بقیه جامعه جدا شده است.
استانداردهای سلامت در جامعه به طور کلی افزایش یافته است.
افسران عمدتاً از رده های بالای جامعه برخاسته بودند.
یکی از ارکان جامعه باید این باشد که همه به نظام حقوقی دسترسی داشته باشند.
زندانیان معمولاً در زمان آزادی با مشکلاتی مواجه می شوند که در جامعه جا بیفتند.
او خود را وقف کمک به طردشدگان جامعه کرد.
جنگ داخلی ساختار جامعه را از هم پاشید.
این کلینیک با بخش وسیعی از جامعه سروکار دارد.
این تحقیق به بررسی اقلیت ها و رابطه آنها با جامعه به عنوان یک کل می پردازد.
ما به مجرمان کمک می کنیم تا به اعضای مولد جامعه تبدیل شوند.
سالها بیکاری بالا جامعه را به شدت تقسیم کرده است.
جامعه یکبار مصرف ما باید به بازیافت تشویق شود.
چنین زبانی در جامعه مودب استفاده نمی شود.
جامعه
عموم
مردم
جمعیت
the citizens
شهروندان
عموم مردم
the populace
ساکنان
inhabitants
شهروندی
the citizenry
توده ها
the denizens
جمعی
the inhabitants
بومیان
the masses
تمام
the residents
همه
هر شخص
the natives
هر کس
هر شخصی
یک و همه
citizens
بسیاری از
رای دهندگان
اشتراک
مشترک المنافع
مردم عادی
بزرگ شسته نشده
هوی پولوی
voters
نظم اجتماعی
commonality
commonwealth
the hoi polloi