society

base info - اطلاعات اولیه

society - جامعه

noun - اسم

/səˈsaɪəti/

UK :

/səˈsaɪəti/

US :

family - خانواده
sociologist
جامعه شناس
sociology
جامعه شناسی
sociability
جامعه پذیری
social
اجتماعی
socialism
سوسیالیسم
socialist
سوسیالیست
socialite
اجتماعی شدن
socialization
جامعه ستیز
sociopath
دوستانه
sociable
غیر اجتماعی
unsociable
سوسیالیستی
unsocial
جامعه شناختی
socialistic
اجتماعی کردن
societal
به صورت اجتماعی
sociological
از نظر جامعه شناختی
sociopathic
---
socialize
---
socially
---
sociably
---
sociologically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [society] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She believes that the arts benefit society as a whole.


    او معتقد است که هنر به طور کلی به نفع جامعه است.

  • Racism exists at all levels of society.


    نژادپرستی در همه سطوح جامعه وجود دارد.

  • These children have grown up to be useful and productive members of society.


    این کودکان به عنوان اعضای مفید و سازنده جامعه بزرگ شده اند.


  • هر بخش از جامعه باید به آموزش دسترسی داشته باشد.

  • They carried out research into the roles of men and women in today’s society.


    آنها تحقیقاتی در مورد نقش مردان و زنان در جامعه امروزی انجام دادند.

  • modern industrial societies


    جوامع صنعتی مدرن


  • تقاضای ایجاد شده توسط جامعه مصرف کننده

  • Can Britain ever be a classless society?


    آیا بریتانیا می تواند جامعه ای بی طبقه باشد؟

  • They were discussing the problems of Western society.


    آنها در مورد مشکلات جامعه غربی بحث می کردند.

  • We live in a society that is obsessed with how people look.


    ما در جامعه ای زندگی می کنیم که نسبت به ظاهر مردم وسواس دارد.

  • These rights are necessary in a democratic society.


    این حقوق در یک جامعه دموکراتیک ضروری است.


  • عضوی از انجمن نمایش

  • the American Society of Newspaper Editors


    انجمن سردبیران روزنامه آمریکا

  • I joined the local Genealogy Society.


    من به انجمن تبارشناسی محلی پیوستم.


  • دخترشان در جامعه بالا ازدواج کرد.


  • عروسی جامعه

  • He was a solitary man who avoided the society of others.


    او مردی منزوی بود که از اجتماع دیگران دوری می جست.

  • A person's job is one of the factors that determines their place in society.


    شغل افراد یکی از عوامل تعیین کننده جایگاه او در جامعه است.

  • He felt isolated from the rest of society.


    او احساس می کرد که از بقیه جامعه جدا شده است.

  • Health standards have risen in society at large.


    استانداردهای سلامت در جامعه به طور کلی افزایش یافته است.

  • Officers were drawn largely from the top echelons of society.


    افسران عمدتاً از رده های بالای جامعه برخاسته بودند.

  • One of the pillars of society must be that everyone has access to the legal system.


    یکی از ارکان جامعه باید این باشد که همه به نظام حقوقی دسترسی داشته باشند.

  • Prisoners often have problems fitting into society on their release.


    زندانیان معمولاً در زمان آزادی با مشکلاتی مواجه می شوند که در جامعه جا بیفتند.

  • She devoted herself to helping the outcasts of society.


    او خود را وقف کمک به طردشدگان جامعه کرد.

  • The civil war tore apart the fabric of society.


    جنگ داخلی ساختار جامعه را از هم پاشید.

  • The clinic deals with a wide cross-section of society.


    این کلینیک با بخش وسیعی از جامعه سروکار دارد.

  • The research examines minorities and their relation to society as a whole.


    این تحقیق به بررسی اقلیت ها و رابطه آنها با جامعه به عنوان یک کل می پردازد.

  • We help offenders to become productive members of society.


    ما به مجرمان کمک می کنیم تا به اعضای مولد جامعه تبدیل شوند.

  • Years of high unemployment have left society deeply divided.


    سال‌ها بیکاری بالا جامعه را به شدت تقسیم کرده است.

  • Our disposable society must be encouraged to recycle.


    جامعه یکبار مصرف ما باید به بازیافت تشویق شود.

  • Such language would not be used in polite society.


    چنین زبانی در جامعه مودب استفاده نمی شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

insoluble

لغت پیشنهادی

tortillas

لغت پیشنهادی

battery