top

base info - اطلاعات اولیه

top - بالا

noun - اسم

/tɑːp/

UK :

/tɒp/

US :

family - خانواده
topping
تاپینگ
top
بالا
topless
برهنه
topmost
بالاترین
tops
تاپ ها
google image
نتیجه جستجوی لغت [top] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She was standing at the top of the stairs.


    بالای پله ها ایستاده بود.

  • The title is right at the top of the page.


    عنوان درست بالای صفحه است.


  • نام خود را در بالا بنویسید.

  • He filled my glass to the top.


    لیوانم را تا بالا پر کرد.

  • We climbed to the very top of the hill.


    تا بالای تپه بالا رفتیم.

  • Snow was falling on the mountain tops.


    برف روی قله های کوه می بارید.

  • He was completely bald on the top of his head.


    بالای سرش کاملا کچل شده بود.

  • I was out of breath when I reached the top.


    وقتی به اوج رسیدم نفسم بند آمده بود.

  • the top of the milk (= the cream that rises to the top of a bottle of milk)


    بالای شیر (= خامه ای که تا بالای بطری شیر بالا می رود)

  • The wind was blowing in the tops of the trees.


    باد در بالای درختان می وزید.

  • Can you polish the top of the table?


    آیا می توانید بالای میز را جلا دهید؟

  • I need a top to go with this skirt.


    من برای این دامن به تاپ نیاز دارم.

  • a tracksuit/bikini/pyjama top


    یک لباس ورزشی/بیکینی/پیژامه

  • He was wearing a blue hooded top.


    یک تاپ کلاهدار آبی پوشیده بود.

  • She wore a pink skirt with a matching top.


    او یک دامن صورتی با یک تاپ هماهنگ پوشیده بود.

  • Where's the top of this pen?


    سر این قلم کجاست؟

  • a bottle with a screw top


    یک بطری با رویه پیچ

  • They finished the season at the top of the league.


    آنها فصل را در صدر لیگ به پایان رساندند.

  • He's at the top of his profession.


    او در راس حرفه خود است.

  • We have a lot of things to do but packing is at the top of the list.


    ما کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، اما بسته بندی در بالای لیست قرار دارد.

  • The company needs to make a change at the top.


    شرکت باید در راس تغییر ایجاد کند.

  • She is determined to make it to the top (= achieve fame or success).


    او مصمم است که به اوج برسد (= کسب شهرت یا موفقیت).

  • He worked his way to the top in just a few short years.


    او تنها در چند سال کوتاه راه خود را به اوج رساند.


  • این آلبوم مستقیماً در صدر جدول قرار گرفت.

  • The issue has recently risen to the top of the agenda.


    این موضوع اخیراً در صدر دستور کار قرار گرفته است.

  • I would not have gone into boxing if I didn't think I could reach the top.


    اگر فکر نمی کردم می توانم به اوج برسم، وارد بوکس نمی شدم.

  • This decision came from the top.


    این تصمیم از بالا گرفته شد.

  • I'll meet you at the top of Thorpe Street.


    من شما را در بالای خیابان تورپ ملاقات خواهم کرد.

  • Remove the green tops from the carrots.


    رویه های سبز را از هویج جدا کنید.

  • It couldn't have cost more than £50, tops.


    نمی توانست بیش از 50 پوند قیمت داشته باشد، تاپ.

  • It'll take a couple of hours, tops.


    چند ساعت طول می کشد، تاپ.

synonyms - مترادف
  • highest


    بالاترین

  • topmost


    بلندترین

  • uppermost


    عالی ترین

  • loftiest


    بالا

  • upmost


    دورترین بالا


  • عالی

  • furthest up


    سطح

  • supreme


    اوج می گیرد


  • راس

  • culminating


    آپیکال

  • apex


    سطح سطح

  • apical


    مرتفع ترین

  • surface-level


  • most elevated


antonyms - متضاد

  • پایین

  • lowest


    پایین ترین

  • basal


    اساس


  • پایه


  • آخر

  • lowermost


    ته سنگ

  • bottommost


    زیرترین

  • nethermost


    کمترین

  • rock-bottom


    پست تر

  • undermost


    ثانوی


  • جزئی

  • inferior


    تابع

  • secondary


    بی اهمیت


  • غیر ضروری

  • subordinate


    کمکی

  • unimportant


    ناچیز

  • inessential


    بدترین

  • auxiliary


    پایین تر

  • unnecessary


    اضافی

  • trivial


    نامشخص

  • worst


    قابل اغماض

  • insignificant


    نهایی


  • ناقص


  • آماتور

  • undistinguished


    ناتمام

  • negligible


    بی خبره


  • incomplete


  • amateur


  • unfinished


  • inexpert


لغت پیشنهادی

orthodox

لغت پیشنهادی

beholden

لغت پیشنهادی

the bare bones