top
top - بالا
noun - اسم
UK :
US :
بالاترین قسمت چیزی
سطح فوقانی صاف یک جسم
something that you put on or over an object to cover it protect it or prevent liquid coming out of it
چیزی که برای پوشاندن آن، محافظت از آن یا جلوگیری از خروج مایع از آن، روی یا روی آن قرار می دهید
یک تکه لباس که در قسمت بالایی بدن خود می پوشید
the part of a fruit or vegetable where it was attached to the plant or the leaves of a plant whose root you can eat
قسمتی از میوه یا سبزی که در آن به گیاه چسبیده است یا برگ های گیاهی که ریشه آن را می توانید بخورید.
قسمتی از خیابان یا قطعه زمینی که دورترین فاصله را از شما دارد
اسباببازی کودکی که وقتی آن را میچرخانید روی نقطهاش میچرخد
نزدیکترین به بالای چیزی
بهترین یا موفق ترین
winning in a game or competition
برنده شدن در یک بازی یا مسابقه
خیلی خوب
بالاتر از یک مقدار خاص باشد
در بالاترین جایگاه یک لیست قرار بگیرید زیرا موفق ترین هستید
اگر چیزی را بالاتر ببرید، کاری انجام می دهید که بهتر از آن است
اگر از یک تپه بالا بری، به بالای آن میرسی
در بالاترین سطح
biggest or most successful
بزرگترین یا موفق ترین
بهترین
برای ارائه پول بیشتر از دیگران
مهمترین یا موفق ترین موقعیت در یک سازمان، شرکت، گروه و غیره
بالاترین مکان یا قسمت
سطح صاف بالای چیزی
هر تکه لباس سبکی که در قسمتی از بدن بالای کمر پوشیده شود
پوشش یا درب مورد استفاده برای بستن ظرف یا خودکار
مهمترین موقعیت در یک گروه یا سازمان
آ فرفره
یک تکه جواهرات، معمولاً یک جفت، که در سوراخی در گوش پوشیده می شود یا با گیره به گوش بسته می شود. یک گوشواره
a piece of jewellery, usually one of a pair worn in a hole in the ear or fastened to the ear by a clip; an earring
برگهای گیاهی که عمدتاً برای ریشههای آن رشد میکنند
در بالاترین قسمت چیزی
در نزدیکترین قسمت به بالاترین قسمت؛ در قسمت بالایی
بالای پله ها ایستاده بود.
عنوان درست بالای صفحه است.
نام خود را در بالا بنویسید.
لیوانم را تا بالا پر کرد.
تا بالای تپه بالا رفتیم.
برف روی قله های کوه می بارید.
بالای سرش کاملا کچل شده بود.
وقتی به اوج رسیدم نفسم بند آمده بود.
بالای شیر (= خامه ای که تا بالای بطری شیر بالا می رود)
باد در بالای درختان می وزید.
آیا می توانید بالای میز را جلا دهید؟
من برای این دامن به تاپ نیاز دارم.
یک لباس ورزشی/بیکینی/پیژامه
یک تاپ کلاهدار آبی پوشیده بود.
او یک دامن صورتی با یک تاپ هماهنگ پوشیده بود.
سر این قلم کجاست؟
یک بطری با رویه پیچ
آنها فصل را در صدر لیگ به پایان رساندند.
او در راس حرفه خود است.
ما کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، اما بسته بندی در بالای لیست قرار دارد.
شرکت باید در راس تغییر ایجاد کند.
او مصمم است که به اوج برسد (= کسب شهرت یا موفقیت).
او تنها در چند سال کوتاه راه خود را به اوج رساند.
این آلبوم مستقیماً در صدر جدول قرار گرفت.
این موضوع اخیراً در صدر دستور کار قرار گرفته است.
اگر فکر نمی کردم می توانم به اوج برسم، وارد بوکس نمی شدم.
این تصمیم از بالا گرفته شد.
من شما را در بالای خیابان تورپ ملاقات خواهم کرد.
رویه های سبز را از هویج جدا کنید.
نمی توانست بیش از 50 پوند قیمت داشته باشد، تاپ.
چند ساعت طول می کشد، تاپ.
پایین
lowest
پایین ترین
basal
اساس
پایه
آخر
lowermost
ته سنگ
bottommost
زیرترین
nethermost
کمترین
rock-bottom
پست تر
undermost
ثانوی
جزئی
inferior
تابع
secondary
بی اهمیت
غیر ضروری
subordinate
کمکی
unimportant
ناچیز
inessential
بدترین
auxiliary
پایین تر
unnecessary
اضافی
trivial
نامشخص
worst
قابل اغماض
insignificant
نهایی
ناقص
آماتور
undistinguished
ناتمام
negligible
بی خبره
incomplete
amateur
unfinished
inexpert