legwork

base info - اطلاعات اولیه

legwork - کار پا

noun - اسم

/ˈleɡwɜːrk/

UK :

/ˈleɡwɜːk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legwork] در گوگل
description - توضیح

  • کار سخت خسته کننده ای که برای رسیدن به چیزی باید انجام شود

  • the practical or boring work that needs to be done


    کار عملی یا خسته کننده ای که باید انجام شود

  • practical work that needs to be done, as in gathering information and that usually involves a lot of walking from place to place


    کار عملی که باید انجام شود، مانند جمع آوری اطلاعات، و معمولاً شامل پیاده روی زیاد از مکانی به مکان دیگر است.

  • I also owed Maggie the courtesy of letting her know I didn't need her to do my legwork any longer.


    من همچنین مدیون حسن نیت مگی بودم که به او بفهمانم که دیگر به او برای انجام کارهای پایم نیازی ندارم.

  • Meanwhile consumers will have to do all the legwork that switching banks entails.


    در همین حال، مصرف کنندگان باید تمام کارهای قانونی را که تغییر بانک مستلزم آن است انجام دهند.

  • The danger is that while you put off the legwork, your money might be languishing in a second-rate account.


    خطر این است که در حالی که کار را به تعویق می اندازید، ممکن است پول شما در یک حساب درجه دوم از بین برود.

example - مثال
  • Months of legwork enabled detectives to uncover a new lead.


    ماه ها کار قانونی کارآگاهان را قادر ساخت تا سرنخ جدیدی را کشف کنند.

synonyms - مترادف
  • groundwork


    زمینه سازی

  • homework


    مشق شب

  • spadework


    کلک کاری


  • آماده سازی


  • پژوهش


  • کار کثیف


  • برنامه ریزی

  • preliminaries


    مقدماتی

  • preparatory measures


    اقدامات مقدماتی

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده

  • arrangements


    ترتیبات

  • preparations


    سازمان انگلستان

  • organisationUK


    کار مقدماتی

  • preliminary work


    کارهای مقدماتی

  • preparatory work


    کار کردن

  • preparatory


    پایه ها


  • تدارک

  • foundations


    خواندن


  • خرکاری


  • آسیاب کردن

  • donkeywork


    الاغ کاری

  • grind


    کشف واقعیات

  • prep


    کار آماده سازی

  • donkey-work


    برنامه ها

  • fact-finding


    معیارهای


  • زمین

  • prep work


    ترتیب

  • plans


  • measures


  • grounding



antonyms - متضاد

  • پاسخ

  • ignorance


    جهل

  • neglect


    بی توجهی


لغت پیشنهادی

trunk

لغت پیشنهادی

brewer

لغت پیشنهادی

belted