belted
belted - کمربند
adjective - صفت
UK :
US :
با کمربند بسته شده
ماضی ساده و ماضی از کمربند
(مخصوصاً وسیله نقلیه) برای حرکت با سرعت زیاد
ضربه زدن به کسی یا چیزی سخت، مخصوصاً با خشونت
بستن چیزی با کمربند
من را دو روز با کمربند بستند و به اتاقم فرستادند.
ردای مشکی کمربند او با سرهای درخشان مرگ سفید پوشیده شده بود.
Flattering belted jackets are in fashion.
کاپشن های کمربند خوش رنگ مد هستند.
چگونه یک شوالیه کمربند می تواند به جای ما صحبت کند؟
I see Ted Maitland going to football matches in his grubby belted raincoat and having grubby affairs with his students.
من تد میتلند را میبینم که با بارانی کمربندش به مسابقات فوتبال میرود و با شاگردانش روابط بدی دارد.
به مشتریان لباسهای بلند و کمربند بسته میشد تا در راه رفتن به حمام بپوشند.
او نیز با لباس کمربند دار و شلوار سبزش چهرهای فوقالعاده بود.
The look extends to outer-wear where easy belted styles in camel or charcoal are the perfect winter coat.
این ظاهر به لباسهای بیرونی گسترش مییابد که در آن مدلهای آسان و کمربند دار در شتری یا زغالی، کت زمستانی عالی هستند.
thumped
ضربه زد
pounded
کوبیده شد
ضرب و شتم
beaten
مورد ضرب و شتم
wallopped
دیوار زده
walloped
کوبیده شده
bashed
چکش خورده
thrashed
رخ داد
hammered
زده
struck
اصابت
stricken
کلاه
ضربه خورده
شلاق زده
hitten
کتک خورده
whipped
نهنگ
battered
شلاق خورده
whaled
pummelledUK
flogged
pummeledUS
pummelledUK
مشت زد
pummeledUS
کلافه شده
lashed
بوفه شده
punched
زد
smacked
کنده شده
bludgeoned
خیس شده
buffeted
ضربه زدن
buffetted
knocked
slogged
batted
drubbed
clobbered
failed
ناموفق
گمشده
patted
نوازش کرد
surrendered
تسلیم شد
tapped
ضربه زده است