raise
raise - بالا بردن
verb - فعل
UK :
US :
حرکت دادن یا بلند کردن چیزی به موقعیت، مکان یا سطح بالاتر
برای افزایش یک مقدار، تعداد یا سطح
برای جمع آوری پولی که می توانید از آن برای انجام یک کار خاص یا کمک به افراد استفاده کنید
بهبود کیفیت یا استاندارد چیزی
to begin to talk or write about a subject that you want to be considered or a question that you think should be answered
شروع به صحبت یا نوشتن در مورد موضوعی که می خواهید در نظر گرفته شود یا سؤالی که فکر می کنید باید به آن پاسخ داده شود
برای ایجاد یک احساس یا واکنش خاص
برای حرکت دادن چشم ها، سر یا صورت خود به گونه ای که به بالا نگاه کنید
برای حرکت یا بلند کردن خود در وضعیت عمودی
برای مراقبت از فرزندان و کمک به رشد آنها
مراقبت از حیوانات یا پرورش گیاهان به طوری که بتوان آنها را فروخت یا به عنوان غذا استفاده کرد
جمع آوری گروه بزرگی از مردم، به ویژه سربازان
برای ارائه پیشنهاد بالاتر از حریف در بازی با ورق
صحبت کردن با کسی در یک قطعه تجهیزات رادیویی
بیدار کردن کسی که به سختی بیدار می شود
تا کسی که مرده دوباره زنده شود
برای ساختن چیزی مانند بنای تاریخی
افزایش پولی که به دست می آورید
برای وادار کردن مردم به فکر کردن یک سوال و غیره، برای مثال با شروع صحبت کردن یا نوشتن در مورد آن
برای جمع آوری پول، سرمایه و غیره که برای انجام کاری لازم است
برای موفقیت در گرفتن وام یا وام مسکن
برای نوشتن یا پرینت یک فاکتور (=سندی که بیان می کند چقدر باید برای کار یا کالا پرداخت شود)، یا از کسی بخواهید که این کار را انجام دهد.
to write out or print out an INVOICE (=document stating how much has to be paid for work or goods), or to ask someone to do this
بالا بردن چیزی به جایگاه بالاتر
باعث افزایش یا بزرگتر شدن، بهتر شدن، بالاتر شدن و غیره شدن چیزی شدن.
باعث وجود
مراقبت از یک شخص یا حیوان یا گیاه تا زمانی که کاملاً رشد کند
اگر بازیکن دیگری را در یک بازی با ورق بالا بیاورید، پول بیشتری نسبت به آن بازیکن به خطر میاندازید
برای پایان دادن یا توقف
برقراری ارتباط با کسی، به خصوص از طریق تلفن یا رادیو
افزایش مبلغی که برای کاری که انجام می دهید به شما پرداخت می شود
اسلحه را بلند کرد و شلیک کرد.
دستی را به نشانه سلام بلند کرد.
چشمانش را از کارش بلند کرد.
به آرامی سرش را بالا گرفت.
به نوعی توانستیم او را روی پاهایش بلند کنیم.
خودش را روی یک آرنج بالا آورد.
مرد امنیتی سد را برای من بلند کرد.
برای افزایش قیمت / مالیات
ما باید آگاهی عمومی را نسبت به این موضوع افزایش دهیم.
چگونه می توانیم استانداردها را در مدارس بالا ببریم؟
آنها پیشنهاد خود را به 500 دلار رساندند.
Don't tell her about the job until you know for sure—we don't want to raise her hopes (= make her hope too much).
تا زمانی که مطمئن نشده اید، در مورد کار به او چیزی نگویید - ما نمی خواهیم امید او را افزایش دهیم (= او را بیش از حد امیدوار کنیم).
من هرگز نشنیده ام که او حتی صدایش را بلند کند (= بلندتر صحبت کند زیرا عصبانی بود).
ما در حال جمع آوری پول برای امور خیریه هستیم.
آنها در حال برگزاری مسابقه ای برای کمک به جمع آوری بودجه برای باشگاه هستند.
این رویداد بیش از 30000 پوند برای تحقیقات سرطان جمع آوری کرد.
او به تشکیل ارتش پرداخت.
کتاب سوالات مهم زیادی را مطرح می کند.
خوشحالم که موضوع پول را مطرح کردید.
من این موضوع را با اداره بهداشت محیط در میان گذاشته ام.
ساکنان محلی نگرانیهای خود را در مورد سر و صدای آخر شب مطرح کردهاند.
You raise some interesting points.
نکات جالبی را مطرح می کنید.
برای ایجاد شک و تردید در ذهن مردم
طرح های توسعه جدید اعتراضات خشمگین ساکنان محلی را برانگیخته است.
تماشاگر آسانی نبود اما او با شوخی خود خنده را برانگیخت.
روز سختی بود اما او توانست لبخندی بر لب آورد.
وقتی او نتوانست به خانه برگردد، زنگ خطر را به صدا درآورد.
سم اسب ها ابری از غبار برافراشت.
او پنج فرزند را به تنهایی بزرگ کرد.
هر دو در جنوب بزرگ شدند.
بچه هایی که با رژیم غذایی همبرگر بزرگ شده اند
بلند کردن
elevate
بالا بردن
upraise
بالابر
hoist
پیاده روی
uplift
کوه
heave
سنگین
heighten
گام صدا
hike
حفظ کردن
بالا آمدن
heft
جرثقیل
اهرم
uphold
به بالا
uprear
رانش
crane
بالا
lever
سربلند کردن
upend
برداشتن
upthrust
حمل کردن
به هم زدن
upheave
جک تا
اهرم بالا
قدرت گرفتن
haul up
سوار کردن
heave up
بالا بکش
hitch up
jack up
lever up
perk up
raise aloft
hoick up
پایین تر
رها کردن
abate
کاهش دادن
demit
حذف کردن
زمین
recede
عقب نشینی کند
relent
تسلیم شدن
remit
حواله دادن
پایین کشیدن
ناامید کردن
پایین آوردن
قرار دادن
انداختن پایین
حرکت به پایین
دست پایین
بگذار سقوط کند
بگذار غرق شود
فشار به پایین
پرت كردن
مغلوب کردن
haul down
پایین تر کردن
فرو رفتن
غوطه
detrude
فرود آمدن
شیب
افسرده
plunge
descend
dip
depress
