legislation

base info - اطلاعات اولیه

legislation - قانون گذاری

noun - اسم

/ˌledʒɪsˈleɪʃn/

UK :

/ˌledʒɪsˈleɪʃn/

US :

family - خانواده
legislator
قانون گذار
legislature
قانونگذار
legislative
مقننه
legislate
قانون گذاری کند
google image
نتیجه جستجوی لغت [legislation] در گوگل
description - توضیح
  • a law or set of laws


    یک قانون یا مجموعه ای از قوانین

  • the act of making laws


    عمل وضع قوانین

  • a law or set of laws suggested by a government and made official by a parliament


    قانون یا مجموعه قوانینی که توسط یک دولت پیشنهاد شده و توسط مجلس رسمیت یافته است

  • a law or set of laws that is being created


    قانون یا مجموعه ای از قوانینی که در حال ایجاد است

  • rules or laws relating to a particular activity that are made by a government


    قوانین یا قوانین مربوط به یک فعالیت خاص که توسط یک دولت وضع شده است

  • the process of making rules or laws


    فرآیند وضع قوانین یا قوانین

  • The policy was continued with a number of amendments, in the 1925 legislation.


    این سیاست با تعدادی اصلاحات در قانون 1925 ادامه یافت.


  • صلح به معنای عدم استفاده بیشتر از دخانیات برای صنعت تنباکو، صلح یک قانون ملی است که به دادخواهی های ضد سیگار پایان می دهد.


  • قانون جدید در مورد فروش الکل

  • Madeira was transformed into an offshore centre by virtue of legislation enacted in 1986.


    مادیرا به موجب قوانینی که در سال 1986 تصویب شد به یک مرکز فراساحلی تبدیل شد.

  • An Appendix to the Circular discusses a number of related issues, and relevant legislation.


    ضمیمه بخشنامه تعدادی از موضوعات مرتبط و قوانین مربوطه را مورد بحث قرار می دهد.


  • قانون حقوق مدنی

  • It will be joined at some point by Clinton, even though he has no legal role in the legislation.


    زمانی کلینتون به آن ملحق خواهد شد، حتی اگر او هیچ نقش قانونی در این قانون نداشته باشد.

  • Consultation with the religious denominations was promised before new laws were adopted along the lines of the legislation of 1928.


    قبل از تصویب قوانین جدید مطابق با قوانین سال 1928، مشاوره با فرقه های مذهبی وعده داده شده بود.

  • The legislation requires motorcyclists to wear helmets.


    این قانون موتورسواران را ملزم به استفاده از کلاه ایمنی می‌کند.

  • Campaigners argue that poor countries faced with a health emergency have a right under international trade legislation to buy generic drugs.


    کمپین‌ها استدلال می‌کنند که کشورهای فقیری که با وضعیت اضطراری بهداشتی مواجه هستند، بر اساس قوانین تجارت بین‌المللی، حق خرید داروهای ژنریک را دارند.

  • Statistical accounts of those whose benefits have been cut under the Actively Seeking Work legislation to date were provided.


    حساب های آماری کسانی که مزایای آنها تحت قانون جستجوی فعال تا به امروز قطع شده است ارائه شد.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • law


    قانون

  • constitution


    قانون اساسي

  • act


    عمل کنید


  • صورت حساب


  • کد


  • مقررات


  • حکم می کند

  • ruling


    کانون

  • canon


    تصویب

  • enactment


    اندازه گرفتن


  • نسخه


  • اساسنامه

  • statute


    فرمان

  • decree


    دستورالعمل ها

  • guidelines


    قوانین

  • laws


    کد حقوقی


  • بدنه قانون


  • وضوح


  • قانون نوشته شده

  • written law


    حکم

  • ordinance


    دیکته کردن

  • edict


    سفارش

  • dictate


    اعلامیه


  • دستور

  • commandment


    اقدامات کنگره


  • قانون اساسی

  • proclamation


    فیات

  • dictum


  • acts of Congress


  • statute law


  • fiat


antonyms - متضاد
  • repeal


    لغو

  • cancellationUK


    لغو انگلستان

  • abrogation


    نسخ

  • annulment


    باطل شدن

  • nullification


    لغو ایالات متحده

  • cancelationUS


    ابطال

  • revocation


    تخلیه

  • voiding


    لغو کردن

  • abolition


    فسخ

  • invalidation


    نفی

  • rescindment


    انحلال

  • quashing


    برداشت از حساب

  • rescission


    پس گرفتن

  • negation


    رها شدن

  • dissolution


    به خاطر آوردن

  • withdrawal


    فسخ کننده

  • retraction


    واژگونی

  • abandonment


    اجتناب


  • کاهش

  • rescinding


    سقط جنین

  • reversal


    فحاشی

  • avoidance


    صدا زدن

  • abolishment


    متقابل کردن

  • abatement


    انداختن


  • اصلاح

  • defeasance


    نادیده گرفتن

  • calling


  • countermanding


  • dropping


  • recision


  • overruling


لغت پیشنهادی

apothecary

لغت پیشنهادی

downplay

لغت پیشنهادی

campuses