pollution

base info - اطلاعات اولیه

pollution - آلودگی

noun - اسم

/pəˈluːʃn/

UK :

/pəˈluːʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pollution] در گوگل
description - توضیح
  • the process of making air water soil etc dangerously dirty and not suitable for people to use or the state of being dangerously dirty


    فرآیند کثیف شدن هوا، آب، خاک و غیره به طور خطرناکی و برای استفاده افراد مناسب نیست، یا حالت خطرناک کثیف شدن

  • substances that make air water soil etc dangerously dirty


    موادی که هوا، آب، خاک و غیره را به طور خطرناکی کثیف می کنند

  • when substances make air water soil etc dangerously dirty or these substances themselves


    هنگامی که مواد هوا، آب، خاک و غیره را به طور خطرناکی کثیف می کنند یا خود این مواد

  • damage caused to water air etc. by harmful substances or waste


    آسیب ناشی از مواد مضر یا زباله به آب، هوا و غیره

  • the act of polluting, or the substances that pollute


    عمل آلوده کننده یا موادی که آلوده می کنند

  • the harmful substances that cause damage to water the air etc.


    مواد مضری که باعث آسیب به آب، هوا و غیره می شود.

  • Pollution and overfishing have reduced the population of coastal fish.


    آلودگی و صید بی رویه باعث کاهش جمعیت ماهیان ساحلی شده است.

  • Pollution from cars is the main cause of global warming.


    آلودگی خودروها عامل اصلی گرم شدن کره زمین است.

  • Pollution levels are often dangerously high in large cities.


    سطح آلودگی اغلب در شهرهای بزرگ به طور خطرناکی بالاست.

  • Pollution levels in the area shot up as soon as the factory started operating.


    به محض شروع به کار کارخانه، سطح آلودگی در این منطقه افزایش یافت.

  • A federal law spells out the penalties for missing the deadline to cut air pollution.


    یک قانون فدرال مجازات هایی را برای از دست دادن مهلت کاهش آلودگی هوا تعیین می کند.

  • She says that transporting goods by rail instead of road would cut air pollution dramatically.


    او می گوید که حمل و نقل کالا از طریق راه آهن به جای جاده، آلودگی هوا را به شدت کاهش می دهد.

  • The city is looking into ways to reduce air pollution.


    این شهر به دنبال راه هایی برای کاهش آلودگی هوا است.

  • But Doran's invention is safe as well as economical and pollution free.


    اما اختراع دوران بی خطر و مقرون به صرفه و بدون آلودگی است.

  • The convention signed by the six states bordering the Black Sea aims to reduce current pollution levels.


    این کنوانسیون که توسط شش کشور حاشیه دریای سیاه امضا شده است، هدف آن کاهش سطح آلودگی فعلی است.

  • The most obvious examples of spillover costs involve environmental pollution.


    بارزترین نمونه هزینه های سرریز شامل آلودگی محیط زیست است.


  • استفاده از خودروهای برقی می تواند یک عامل کلیدی در مبارزه با آلودگی باشد.

  • The report recommends a number of steps designed to limit pollution.


    این گزارش تعدادی گام را برای محدود کردن آلودگی توصیه می‌کند.

  • Not only do they consume more natural resources, they also produce more pollution.


    آنها نه تنها منابع طبیعی بیشتری مصرف می کنند، بلکه آلودگی بیشتری نیز تولید می کنند.

  • The law speaks of causing or knowingly permitting pollution and the concept of cause has been strictly construed.


    قانون از ایجاد یا اجازه آگاهانه آلودگی صحبت می کند و مفهوم علت به شدت تفسیر شده است.

  • Thousands of fish died from river pollution.


    هزاران ماهی در اثر آلودگی رودخانه جان خود را از دست دادند.

  • And there too I will cleanse the men from their pollution.


    و در آنجا نیز مردان را از آلودگی هایشان پاک خواهم کرد.

  • What pollution controls will the state authorities put in place?


    مقامات ایالتی چه اقداماتی را برای کنترل آلودگی اعمال خواهند کرد؟

example - مثال
  • air/water pollution


    آلودگی هوا/آب


  • برای کاهش سطح آلودگی

  • new pollution control technologies


    فن آوری های جدید کنترل آلودگی

  • beaches covered with pollution


    سواحل پوشیده از آلودگی

  • The new buses emit no more pollution than the average car.


    اتوبوس های جدید بیشتر از یک خودروی معمولی آلایندگی تولید نمی کنند.


  • ترافیک سنگین منبع اصلی آلودگی صوتی در مناطق شهری است.

  • The government has announced plans to tackle light pollution.


    دولت برنامه هایی را برای مقابله با آلودگی نوری اعلام کرده است.

  • Environmentalists say there is a high risk of pollution from the landfill site.


    کارشناسان محیط زیست می گویند که خطر آلودگی از محل دفن زباله زیاد است.

  • Many athletes feel the effects of air pollution during outdoor exercise.


    بسیاری از ورزشکاران در حین ورزش در فضای باز اثرات آلودگی هوا را احساس می کنند.


  • مدل کامپیوتری تاثیر احتمالی منابع آلودگی جدید را ارزیابی می کند.

  • The summit ended with a joint pledge to limit pollution.


    این نشست با تعهد مشترک برای محدود کردن آلودگی به پایان رسید.

  • a convention on combating atmospheric pollution


    کنوانسیون مبارزه با آلودگی جوی

  • a new market in pollution credits


    بازاری جدید در اعتبارات آلودگی

  • a tightening of water pollution standards


    تشدید استانداردهای آلودگی آب

  • The manifesto includes tough measures to tackle road congestion and environmental pollution.


    این مانیفست شامل اقدامات سختگیرانه برای مقابله با تراکم جاده ها و آلودگی محیط زیست است.


  • آلودگی هوا

  • Pollution from the factory could be contaminating nearby wells.


    آلودگی ناشی از کارخانه می تواند چاه های مجاور را آلوده کند.


  • این بزرگترین حادثه آلودگی زیست محیطی در تاریخ کشور است.


  • تحقیقات جدید نشان می‌دهد که آلودگی صنعتی در اتمسفر زیاد می‌شود و به دوردست‌ها سفر می‌کند.

synonyms - مترادف
  • contamination


    آلودگی

  • sullying


    آزار دهنده

  • corruption


    فساد

  • defilement


    اختلال

  • impairment


    عفونت


  • تقلب

  • adulteration


    آلوده کردن

  • tainting


    کثیف کردن

  • dirtying


    تجزیه

  • decomposition


    نقض


  • بی حرمتی

  • profanation


    لکه دار شدن

  • vitiation


    زوال

  • deterioration


    هتک حرمت

  • desecration


    خاک کردن

  • soiling


    تحریف کردن

  • befouling


    بلایت

  • besmirching


    رسوب کردن

  • blight


    آلوده کننده

  • fouling


    فاسد کننده

  • adulterating


    تباهی

  • contaminating


    مسمومیت

  • corrupting


    لکه دار کردن

  • depravation


    سم

  • poisoning


    سو استفاده کردن

  • taint


  • depravity


  • infecting


  • poison



  • besmearing


antonyms - متضاد
  • purity


    خلوص

  • cleanliness


    پاکیزگی

  • cleanup


    پاک کردن

  • conservation


    حفاظت

  • decontamination


    ضد آلودگی

  • purification


    تطهیر

  • remediation


    اصلاح

  • sterility


    عقیمی

  • redress


    جبران خسارت

  • restitution


    استرداد

  • reimbursement


    بازپرداخت

  • amends


    اصلاح می کند

  • indemnification


    غرامت

  • remuneration


    پاداش

  • remedy


    درمان

  • damages


    خسارت

  • compensation


    اخلاق

  • pureness


    بی لک بودن

  • morality


    اموال

  • spotlessness


    دارایی های

  • possessions


  • assets


لغت پیشنهادی

grays

لغت پیشنهادی

dispositions

لغت پیشنهادی

projectors