mom
mom - مادر
noun - اسم
UK :
US :
مادر
یک مادر
مامان میتونم برم خونه باربارا؟
مامان عزیز من هیچ وقت نفهمیدم که هر کاری کردم چطور می تونی اینقدر منو دوست داشته باشی.
اما او عاشق آغوش من و مامانش است.
و اگر یکی دیگر مریض بود، مادرم می رفت آنجا تمیز می کرد و آشپزی می کرد.
هنگامی که مادر یا پدر حباب هایی را روی شکمش می دمند، ممکن است با لبخندی خجالتی پاسخ دهد.
قبل از ظهور پدرت با مادرت صحبت کن.
مادر
mumUK
mumUK
ma
مامان
mammy
مهم است
mater
مومیایی
mamma
مادرسالار
mama
والدین
mommy
مادر بزرگ
mumsy
بانوی پیر
matriarch
بچه دار
پیرزن
اما
matron
پیر عزیز
مادر خوانده
child-bearer
خانواده های مادری
mummy
والدین زن
momma
اجداد
mam
ماتا
مادر جایگزین
amma
مامی
مادر بیولوژیکی
stepmother
materfamilias
progenitress
Mata
progenitrix
adoptive mother
surrogate mother
mammie
garrulous
پرحرف
communicative
ارتباطی
talkative
محاوره ای
chatty
پر حرف
conversational
دهان
loquacious
چند زبانی
talky
چند وجهی
mouthy
فراگیر
multiloquent
بلبله
multiloquous
غم انگیز
voluble
گبی
blabby
غرغر کردن
bombastic
پچ پچ کردن
gabby
شایعه پراکنی
verbose
فحش دادن
babbling
گپ زدن
chattering
موتور دهن دار
gossipy
تمرین کردن
blathering
وراج
chattery
آینده
gossiping
سلیس و چرب زبان
motormouthed
گوبی
prating
موتورموت
blabbermouth
جست و خیز کردن
forthcoming
پراکنده
glib
پرخاشگری
gobby
motormouth
prattling
effusive
jabbering