foreign
foreign - خارجی
adjective - صفت
UK :
US :
از کشوری که متعلق به شما نیست یا مربوط به آن است
درگیر کردن یا برخورد با کشورهای دیگر
متعلق یا متصل به کشوری که متعلق به شما نیست
Something can be described as foreign to a particular person if they do not know about it or it is not within their experience
چیزی را می توان برای یک فرد خاص به عنوان بیگانه توصیف کرد، اگر او در مورد آن چیزی نداند یا در تجربه او نباشد
A foreign object or substance has entered something else possibly by accident and does not belong there
یک جسم یا ماده خارجی احتمالاً تصادفی وارد چیز دیگری شده است و به آنجا تعلق ندارد
متعلق یا متصل به کشوری که متعلق به شما نیست یا کشوری که در آن هستید نیست
در یا از کشوری که متعلق به شما نیست
بودجه خواستار کاهش کمک های خارجی است.
تویوتا پیشروترین شرکت خودروسازی خارجی است.
این تور طی دو هفته از هفت کشور خارجی عبور کرد.
The reserves are composed of convertible foreign currencies, gold and International Monetary Fund special drawing rights.
این ذخایر از ارزهای خارجی قابل تبدیل، طلا و حق برداشت ویژه صندوق بینالمللی پول تشکیل شده است.
International investment involves the added dimension of dealing in foreign currencies, providing the opportunity for additional profits.
سرمایهگذاری بینالمللی شامل بعد افزوده معامله با ارزهای خارجی است که فرصتی برای سود بیشتر فراهم میکند.
برخی از هتل ها ارز خارجی می پذیرند.
efforts to increase foreign investment
تلاش برای افزایش سرمایه گذاری خارجی
«سفر امید» در سال 1991 برنده اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.
The soldier threatens me in a foreign language so that his precise meaning is lost but his hostility is coruscating.
سرباز به زبان خارجی مرا تهدید می کند که معنای دقیقش از بین می رود اما خصومتش به هم می ریزد.
آدرسی وجود نداشت و نوشته به زبان خارجی بود.
آیا می توانید یک زبان خارجی صحبت کنید؟
سیاست خارجی آمریکا
ارزش تجارت خارجی 8 درصد کاهش یافت.
به چه زبان های خارجی صحبت می کنید؟
در ابتدا زندگی در یک کشور خارجی می تواند یک چالش باشد.
برای گرفتن ارز به بانک رفتم.
یک شرکت خارجی
foreign holidays
تعطیلات خارجی
با لهجه خارجی صحبت می کرد.
از طرز لباس پوشیدنش می شد فهمید که خارجی است.
این یک انحراف بزرگ برای سیاست خارجی کشور است.
این کشور به شدت به کمک های خارجی متکی است.
این منطقه در تلاش برای جذب سرمایه گذاری خارجی است.
Iran's foreign ministry
وزارت خارجه ایران
وزیر خارجه ژاپن
خبرنگار خارجی (= کسی که از کشورهای خارجی در روزنامه یا تلویزیون گزارش می دهد)
بی صداقتی با ذات او بیگانه است.
این نوع نگرش برای او کاملاً بیگانه است.
اشک به محافظت از چشم در برابر اجسام خارجی مضر کمک می کند.
نام خارجی به نظر می رسید.
او پول نداشت و در یک کشور خارجی تنها بود.
سینما اغلب فیلم های خارجی را نمایش می دهد.
مجموعه گیاهان شامل بسیاری از گونه های بومی و خارجی است.
آن روزها خودروهای خارجی در جاده ها بسیار کم بود.
گردشگری بزرگترین درآمد ارز خارجی کشور است.
رئیس جمهور جدید هیچ تجربه ای از روابط خارجی نداشت.
هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی تغییراتی رخ داده است.
اسپانیا اولین کشور خارجی بود که او از آن بازدید کرد.
foreign languages
زبان های خارجی
کار او فرصت سفرهای خارجی زیادی را برای او فراهم کرد.
او ادعا کرد که کل مفهوم دموکراسی برای دولت کنونی کاملاً بیگانه است.
یک جسم/ماده خارجی
ماده خارجی
یک کشور خارجی
alien
بیگانه
غیر صمیمی
از راه دور
exotic
خارجی
خارج از
تصادفی
adventitious
غیر بومی
extraneous
دریایی
nonnative
بیرونی
offshore
وارداتی
extrinsic
ضد پا
imported
مهاجر
antipodal
فراسرزمینی
expatriate
خیلی دور
extraterritorial
خارج از کشور
faraway
به تصویب رسید
overseas
ناهمسان
adopted
برون محلی
غیر ساکن
extralocal
دور افتاده
از خارج از کشور
nonresident
دور
far flung
دور از ذهن
non-native
غیر داخلی
داخلی نیست
بومی نیست
far-off
far-fetched
non-domestic
بومی
محلی
داخلی
indigenous
طبیعی
اصلی
درونی؛ داخلی
ذاتی
inherent
ملی
مدنی
civic
غیر عجیب و غریب
حالت
unexotic
اتوکتونیک
nonexotic
خودگردان
اولین
aboriginal
مادر
autochthonic
خانه
autochthonous
مقیم
endemic
منطقه ای
homegrown
inland