braving
braving - شجاع
N/A - N/A
UK :
US :
برف را شجاع کنیم و راه برویم (= با اینکه برف می بارد به پیاده روی برویم).
او با امتناع از ازدواج با مردی که آنها انتخاب کرده بودند، در برابر خشم والدینش ایستادگی کرد.
در تنگنای
grappling with
دست و پنجه نرم کردن با
struggling with
درگیری با
tackling
مقابله با
wrestling with
کشتی گرفتن با
enduring
ماندگار
labouring at
کار در
زندگی با
slaving at
بردگی در
toiling at
زحمت کشیدن در
toiling with
زحمت کشیدن با
weathering
هوازدگی
کارکردن روی
مشغول با
مواجه شدن با
confronting
رو به رو
facing
مجبور به کنار آمدن با
اشغال شده در
occupied in
اشغال شده با
occupied with
جذب شده در
absorbed in
شاغل در
employed in
مجذوب به
engrossed in
غوطه ور در
immersed in
در طول، در حین
در وسط
در میان
در روند
درگیر
شرکت در
participating in
مشغول است
preoccupied with
dodging
طفره رفتن
avoiding
پرهیز کردن
evading
فرار کردن
escaping
شانه زدن
eschewing
پرش
shirking
دامن
skipping
متروک
skirting
خندق
deserting
اردک زدن
ditching
فرار می کند
ducking
ترک
eluding
دوری جستن
leaving
دور زدن
shunning
لیز خوردن
sidestepping
نجات از
slipping
مخالفت کردن در
بلانچینگ
balking at
پیچ و مهره از
blanching
جدا شدن از
bolting from
دور شدن از
خارج شدن از
از دست دادن چیزی
پنهان شدن از
پس زدن از
hiding from
فرار از
recoiling from
در حال اجرا از
کوچک شدن از
طرد کردن
shrinking from
spurning
