certain
certain - مسلم - قطعی
adjective - صفت
UK :
US :
یقین - اطمینان - قطعیت
عدم قطعیت
نا معلوم
به طور نامطمئن
مطمئن و مطمئن، بدون هیچ شکی
if something is certain it will definitely happen or is definitely true
اگر چیزی قطعی باشد، قطعا اتفاق می افتد یا قطعا درست است
used to talk about a particular person thing group of things etc without naming them or describing them exactly
برای صحبت در مورد یک شخص، چیز، گروهی از چیزها و غیره بدون نام بردن یا توصیف دقیق آنها استفاده می شود
اگر چیزی قطعی باشد، کاملا مطمئن هستید که اتفاق خواهد افتاد یا درست است
if something is definite, it is certain because someone has officially stated that it will happen is true etc
اگر چیزی قطعی است، مسلم است زیرا شخصی رسماً اعلام کرده است که اتفاق می افتد، درست است و غیره
if something especially something bad is inevitable, it is certain to happen and you cannot do anything to prevent it
اگر چیزی، به خصوص چیز بدی، اجتناب ناپذیر است، قطعاً اتفاق می افتد و شما نمی توانید کاری برای جلوگیری از آن انجام دهید
if something is bound to happen it is very likely to happen especially because that is what usually happens in that kind of situation. Be bound to is less formal than certain and is very common in everyday spoken English
اگر قرار باشد چیزی اتفاق بیفتد، احتمال وقوع آن بسیار زیاد است، به خصوص به این دلیل که معمولاً در چنین شرایطی این اتفاق می افتد. Be bound to کمتر رسمی است و در زبان انگلیسی گفتاری روزمره بسیار رایج است
مطمئن بودن برای بدست آوردن چیزی خوب یا موفق بودن
اگر چیزی از پیش تعیین شده باشد، نتیجه آن قطعی است هرچند هنوز اتفاق نیفتاده باشد
مقدار پولی که نمی توان آن را تغییر داد یا چیزی به آن اضافه کرد
having no doubt or knowing exactly that something is true or known to be true correct exact or effective
بدون شک یا دانستن دقیق اینکه چیزی درست است، یا به درستی، درستی، دقیق یا مؤثر بودن چیزی شناخته شده است
دانستن یا گفتن چیزی بدون شک
اجتناب از آن غیرممکن است یا بسیار محتمل است
نام دارد اما نه معروف است و نه شناخته شده
محدود
particular but not named or described
خاص اما نامگذاری یا توصیف نشده است
هنگامی که توصیف دقیق چیزی یا بیان مقدار دقیق آن دشوار است قبل از اسم استفاده می شود
مقداری
knowing that something is true or will happen and having no cause to feel that it may not be true or may not happen; having no doubt
دانستن این که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد و دلیلی برای این احساس وجود ندارد که ممکن است درست نباشد یا اتفاق نیفتد. بدون شک
برخی اما دقیقاً بیان نشده است. محدود
مقدار مشخصی از پول که در یک توافقنامه ذکر شده است که قابل تغییر نیست
کاهش قیمت کامپیوتر ادامه خواهد داشت - این مسلم است.
او در مورد یک چیز مطمئن بود - او یک روز بر می گردد.
خواهید دید که به طور کلی مقدار مشخصی نور از آن عبور می کند.
کسب و کار او با ورشکستگی قطعی مواجه است.
مربیان باید قبل از اینکه تصمیم داور را به چالش بکشند مطمئن باشند.
ژنرال بدون توجه به همه هشدارها، افراد خود را به سمت مرگ حتمی سوق داد.
نمی توان بدون خندیدن به نقاشی های خاص نگاه کرد.
مینوی ها برخی از اشیای بی جان را نیز تجسم یک خدا می دانستند.
او به شما اجازه نمی دهد ماشین را قرض بگیرید - من مطمئن هستم.
It is only in certain subjects - notably mathematics, technical subjects and physics - that boys do better than girls.
فقط در دروس خاصی - به ویژه ریاضیات، دروس فنی و فیزیک - است که پسرها بهتر از دختران عمل می کنند.
فکر می کنم او بود، اما نمی توانم مطمئن باشم.
او مطمئن نبود (که) او را دیده است.
مطمئنم به چیزی فکر خواهیم کرد
Are you absolutely certain about this?
آیا در این مورد کاملاً مطمئن هستید؟
من از تاریخ دقیق آن مطمئن نیستم.
من مطمئن نیستم که چه کسی آنجا بود.
اگر نجات امروز ناموفق باشد، کوهنوردان با مرگ حتمی مواجه می شوند.
مسلم است که موافقت خواهند کرد.
مطمئن نبود که استخوان ها حتی انسان باشند.
به نظر می رسد او برنده اسکار خواهد شد.
شکست وی در انتخابات قطعی به نظر می رسید.
افزایش تعداد کشته ها تقریباً قطعی بود.
آنها مطمئناً موافق هستند.
یک چیز مسلم است - هیجان انگیز خواهد بود.
اگر می خواهید از تهیه بلیط مطمئن باشید، همین الان رزرو کنید.
به دلایل شخصی خاص نمی توانم شرکت کنم.
ممکن است افراد خاصی با این موضوع مخالف باشند.
این خودرو برای نوع خاصی از راننده جذاب است.
شما می توانید انتخاب کنید که فقط انواع خاصی از فیلم ها را تماشا کنید.
آنها از آزادی گروگان های خود خودداری کردند مگر اینکه شرایط خاصی فراهم شود.
رئیس جمهور در شرایط خاصی می تواند مجلس را منحل کند.
این درست است، تا حدی.
مقدار مشخصی از آرامش را تجربه کردم.
احساس کردم سردی خاصی در رفتار او وجود دارد.
دکتر دیویس معینی بود که این عمل را انجام داد.
نمی توانم به طور قطعی بگویم چه زمانی می رسیم.
فکر کنم ساعت 8 اتوبوس هست اما بهتره زنگ بزنی تا مطمئن بشی.
مطمئن شوید که اگر بیرون می روید در را قفل کنید.
برای اطمینان از رسیدن به موقع به آنجا باید به زودی حرکت کنید.
این نمایش برای مخاطبان سن خاصی جذابیت دارد.
تا آنجا که من می دانم او در آن زمان در جای دیگری بود (= در مورد آن مطمئن هستم).
مثبت
مطمئن
assured
خاطر جمع
مطلق
طبقه بندی شده
categorical
قطعی
conclusive
متقاعد
convinced
تعیین کننده
decisive
مصمم
definite
تزلزل ناپذیر
resolute
راضی
unwavering
روشن
satisfied
خروس
بدون شک
cocksure
ضمنی
doubtless
متقاعد شد
implicit
سانگوئن
persuaded
اظهار کننده
sanguine
باور کردن
assertive
بی سوال
believing
امن است
questionless
اعتماد به نفس
غیر قابل شک
self-confident
معتبر
undoubtable
آسان در ذهن
undoubtful
بدون سوال در مورد
undoubting
valid
uncertain
نا معلوم
doubtful
مشکوک
conjectural
حدسی
scepticalUK
بدبین انگلستان
skepticalUS
آمریکا مشکوک
sketchy
طرح دار
suspicious
پاره شده
torn
غیر واضح
unclear
تایید نشده
unconfirmed
نامشخص
undetermined
بی قرار
unsettled
نامطمئن
dubious
متفکر
unsure
بلاتکلیف
diffident
متزلزل
indecisive
متقاعد نشده
vacillating
تصمیم نگرفتم
wavering
با ضرر
unconvinced
شک کردن
undecided
تزلزل
مردد، دودل
doubting
نامعین
faltering
در دو ذهن
hesitant
ثابت نشده
indefinite
غیر قابل پیش بینی
ناامن
unconfident
بی اعتماد
unfixed
unpredictable
insecure
distrustful