computer

base info - اطلاعات اولیه

computer - کامپیوتر

noun - اسم

/kəmˈpjuːtər/

UK :

/kəmˈpjuːtə(r)/

US :

family - خانواده
computing
محاسبه
computerization
کامپیوتری شدن
computerize
کامپیوتری کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [computer] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک کامپیوتر خانگی

  • The whole process is run and monitored by computer.


    کل فرآیند توسط کامپیوتر اجرا و نظارت می شود.

  • He spends all day playing on his computer.


    او تمام روز را با کامپیوترش بازی می کند.

  • a computer system/program/network


    یک سیستم/برنامه/شبکه ​​کامپیوتری

  • computer software/graphics/hardware


    نرم افزار کامپیوتر/گرافیک/سخت افزار


  • یک صفحه کامپیوتر

  • a computer programmer/user


    یک برنامه نویس/کاربر کامپیوتر


  • یک ویروس کامپیوتری

  • computer-aided design


    طراحی به کمک رایانه

  • A computer model is used to predict forces affecting the aircraft in flight.


    یک مدل کامپیوتری برای پیش بینی نیروهای تاثیرگذار بر هواپیما در حال پرواز استفاده می شود.

  • Building a computer has many benefits over buying one.


    ساخت کامپیوتر مزایای زیادی نسبت به خرید آن دارد.

  • Computers can be networked using modems and telephone lines.


    کامپیوترها را می توان با استفاده از مودم و خطوط تلفن شبکه کرد.

  • He hacked (into) the school computer with the principal's password.


    او کامپیوتر مدرسه را با رمز عبور مدیر هک کرد.

  • It's all stored on the computer.


    همه اینها در رایانه ذخیره می شود.

  • It's awful when a virus crashes your computer.


    وقتی یک ویروس کامپیوتر شما را خراب می کند وحشتناک است.

  • My computer says that the hard drive is corrupted.


    کامپیوترم میگه هارد خرابه.


  • چنین عملیات مرتب‌سازی بزرگی می‌تواند زمان زیادی از رایانه را بگیرد.

  • The computer stores data in a buffer until the printer can accept it.


    کامپیوتر داده ها را در یک بافر ذخیره می کند تا زمانی که چاپگر بتواند آنها را بپذیرد.

  • The computers are all down (= not functioning) at the moment.


    کامپیوترها در حال حاضر همه خاموش هستند (= کار نمی کنند).

  • The data is all held on computer.


    همه داده ها در رایانه نگهداری می شوند.

  • The problem was caused by a computer glitch.


    مشکل ناشی از نقص کامپیوتر بود.

  • The software allows you to interface your computer and an OCR reader.


    این نرم افزار به شما اجازه می دهد تا با رایانه خود و یک خواننده OCR ارتباط برقرار کنید.

  • technicians who fix computers


    تکنسین هایی که کامپیوترها را تعمیر می کنند

  • the market for home computers


    بازار کامپیوترهای خانگی

  • Our sales information is processed by computer.


    اطلاعات فروش ما توسط رایانه پردازش می شود.

  • a personal/home computer


    یک کامپیوتر شخصی / خانگی

  • All our customer orders are handled by computer.


    تمام سفارشات مشتریان ما توسط کامپیوتر انجام می شود.

  • We've put all our records on computer.


    ما تمام سوابق خود را روی رایانه قرار داده ایم.

  • computer software/hardware


    نرم افزار/سخت افزار کامپیوتری

  • computer graphics


    گرافیک کامپیوتری


  • یک برنامه کامپیوتری

synonyms - مترادف
  • processor


    پردازنده

  • mac


    مک

  • mainframe


    پردازنده مرکزی

  • notebook


    نوت بوک

  • server


    سرور

  • supercomputer


    ابر رایانه

  • workstation


    ایستگاه کاری


  • دیجیتال

  • laptop


    لپ تاپ


  • دستگاه

  • micro


    کوچک

  • microcomputer


    میکرو کامپیوتر

  • mini


    مینی

  • minicomputer


    مینی کامپیوتر

  • palmtop


    کف دست

  • box


    جعبه

  • calculator


    ماشین حساب

  • computor


    کامپیوتر

  • CPU


    CPU

  • data processor


    داده پرداز

  • PC


    کامپیوتر شخصی


  • دستگاه پردازش خودکار داده ها

  • automatic data processing machine


    مغز الکترونیکی


  • هوش مصنوعی

  • artificial intelligence


    خرد کننده اعداد

  • number cruncher


    ماشین فکر


  • پوتر

  • 'puter


    ماشینکاری پردازش داده

  • data processing maching


    پایانه

  • terminal


    واژه پرداز

  • word processor


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

vilified

لغت پیشنهادی

suggestion

لغت پیشنهادی

ottoman