line
line - خط
noun - اسم
UK :
US :
یک علامت نازک طولانی روی یک تکه کاغذ، زمین یا سطح دیگری
an imaginary line on the surface of the Earth for example showing where one country or area of land stops and another begins
یک خط خیالی در سطح زمین، به عنوان مثال نشان می دهد که در آن یک کشور یا منطقه خشکی متوقف می شود و دیگری شروع می شود.
ردیفی از افراد یا چیزها در کنار یکدیگر
یک ردیف از مردم، ماشین ها و غیره که پشت سر هم منتظرند
جهت یا خط خیالی که در طول آن چیزی بین دو مکان حرکت می کند
خط روی پوست صورت کسی
سیم یا اتصال تلفن
مسیری که قطار در آن حرکت می کند
the point at which one type of thing can be considered to be something else or at which it becomes a particular thing
نقطه ای که در آن یک نوع چیز را می توان چیز دیگری در نظر گرفت یا در آن به یک چیز خاص تبدیل می شود
شکل بیرونی چیزی بلند یا بلند
یک خط از کلمات نوشته شده، به عنوان مثال در یک شعر یا یک سند
a remark
یک تذکر
کلماتی که کسی باید یاد بگیرد و به عنوان بخشی از یک نمایش یا اجرا بگوید
an opinion or attitude especially one that someone states publicly and that influences their actions
یک عقیده یا نگرش، به ویژه دیدگاهی که کسی به طور علنی بیان می کند و بر اعمال او تأثیر می گذارد
روشی خاص برای انجام کاری یا تفکر در مورد چیزی
مجموعه ای از رویدادها که به دنبال یکدیگر می آیند
the edge of an area that is controlled by an army where soldiers stay and try to prevent their enemy from moving forward
لبه منطقه ای که توسط یک ارتش کنترل می شود، جایی که سربازان می مانند و سعی می کنند دشمن خود را از حرکت به جلو باز دارند
مجموعه ای از سطوح اختیارات در یک سازمان
یک تکه ریسمان، طناب یا سیم محکم که برای هدف خاصی استفاده می شود
یک نوع کالا برای فروش در مغازه
your family considered as the people you are related to who lived before you and the people who will live after you
خانواده شما، افرادی هستند که با آنها خویشاوند هستید و قبل از شما زندگی می کردند و افرادی که بعد از شما زندگی خواهند کرد
نوع کاری که کسی انجام می دهد
شرکتی که حمل و نقل کالا را از طریق دریا، هوا، جاده و غیره فراهم می کند
an amount of an illegal drug in powder form arranged in a line so it can be breathed in through the nose
مقداری از یک داروی غیرقانونی به شکل پودر که در یک خط مرتب شده است تا بتوان آن را از طریق بینی تنفس کرد
خط نازکی که به یک سطح بریده شده است
خط عمیقی در زمین که توسط چرخ های وسایل نقلیه ایجاد شده است
یک خط روی لباس، مواد یا کاغذ جایی که تا شده یا له شده است
خط عمیق روی صورت کسی که به دلیل پیر شدن ایجاد می شود
دوختن یک تکه از مواد به داخل یا پشت یک قطعه دیگر تا محکم تر یا گرم تر شود
برای تشکیل یک لایه روی سطح داخلی چیزی
تشکیل ردیف هایی در کناره های چیزی
یک خط مستقیم / جامد / نقطه چین / خط چین
یک خط مواج / مورب
یک خط عمودی/افقی
parallel lines
خطوط موازی
یک خط سیاه ضخیم روی صفحه بکشید.
اولین کسی که از خط عبور کند برنده مسابقه است.
همه آنها روی خط شروع منتظر بودند.
او از خط وسط عبور کرد و با کامیونی که از روبرو می آمد برخورد کرد.
توپ بالای خط بود.
هنگام سرویس (= در تنیس) پاهای شما باید پشت خط باشد.
دور چشمش خطوط ظریفی داره
آنها یک خط تشکیل دادند و به جلو رفتند.
بچه ها همه در یک صف ایستاده بودند.
آنها در صف ترافیک گیر کرده بودند.
یک ردیف مستقیم/طولانی از درختان
یک خط در هر پنجره باجه تشکیل می شود.
در صف ایستادن / منتظر ماندن
اگر بلیط می خواهید، در صف قرار بگیرید.
یک صف برای حمام زنانه وجود دارد.
آنها باید برای خرید مواد غذایی در صف بایستند.
خطوط تلفن مسدود شده بود (= بسیار شلوغ) و مردم برای شکایت تماس می گرفتند.
سعی کردم زنگ بزنم اما خط شلوغ بود.
داشتم با جان صحبت می کردم که ناگهان خط خاموش شد.
خطوط هفت روز هفته از ساعت 7:30 صبح تا نیمه شب باز هستند.
اگر خط را نگه دارید (= روی تلفن بمانید و منتظر بمانید)، می بینم که آیا او در دسترس است یا خیر.
این مادرت در خط است.
صورتحساب شما شامل اجاره خط است.
قطار تاخیر داشت چون درختی از آن طرف خط افتاده بود.
یک خط ریلی
یک خط راه آهن
خط ساحل شرقی
قانون
بار
باند
stripe
راه راه
سکته
underline
زیر خط بکش
نمره
slash
بریده بریده
streak
خط
نوار
dash
خط تیره
underscore
زیرخط
solidus
جامدادی
virgule
باکره
کمربند
علامت
oblique
مایل
stria
استریا
striation
خط کشی
vein
رگ
swathe
تاب دادن
thread
نخ
flash
فلاش
لایه
marking
علامت گذاری
lane
مسیر
نوار رنگ
strand
رشته
fleck
فلک
banding
باندبندی
seam
درز
سرگرمی
سرگرم کننده
داخل
interior
داخلی
سخن، گفتار
irresponsibility
بی مسئولیتی
pastime
