alluvial

base info - اطلاعات اولیه

alluvial - آبرفتی

adjective - صفت

/əˈluːviəl/

UK :

/əˈluːviəl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [alluvial] در گوگل
description - توضیح
  • made of soil left by rivers, lakes, floods etc


    ساخته شده از خاک به جا مانده از رودخانه ها، دریاچه ها، سیل و غیره

  • made up of sand and earth left by rivers, floods, etc.


    از شن و ماسه و خاک به جا مانده از رودخانه ها، سیل ها و غیره تشکیل شده است.

  • Much of this development has involved sugar-cane cultivation on sloping terrain in contrast to its confinement to flat alluvial areas prior to 1960.


    بخش عمده ای از این توسعه شامل کشت نیشکر در زمین های شیب دار بر خلاف محصور شدن آن در مناطق آبرفتی مسطح قبل از سال 1960 است.

  • The walls were mostly slate, apparently quite normal grained rock produced by a perfectly standard physical process of alluvial deposition.


    دیوارها عمدتاً تخته سنگی، ظاهراً کاملاً معمولی، سنگ دانه‌دار بودند که توسط فرآیند فیزیکی کاملاً استاندارد رسوب‌گذاری آبرفتی تولید می‌شدند.

  • an alluvial plain


    یک دشت آبرفتی

  • Carrying alluvial sands from the Rocky Mountains, they helped make the plains.


    آنها با حمل ماسه های آبرفتی از کوه های راکی، به ساخت دشت ها کمک کردند.

  • MAREUIL-SUR-Af: Belemnite chalk on the slopes beneath Mutigny, alluvial soil approaching Mareuil-sur-Aÿ itself.


    MAREUIL-SUR-Af: گچ بلمنیت در دامنه های زیر Mutigny، خاک آبرفتی که به خود Mareuil-sur-Aÿ نزدیک می شود.

  • The alluvial soil on which the city stood was frozen all year round but thawed a few feet down during the summer.


    خاک آبرفتی که شهر روی آن قرار داشت در تمام طول سال یخ زده بود اما در طول تابستان چند فوت پایین تر آب می شد.

  • He loved the smell of the woods, and the damp alluvial soil that covered these mountains like a blanket.


    او عاشق بوی جنگل و خاک آبرفتی مرطوبی بود که این کوه ها را مانند پتو پوشانده بود.

  • Mineral alluvial soils have an A horizon and the effects of gleying can be present.


    خاک های آبرفتی معدنی دارای افق A هستند و اثرات گلی شدن می تواند وجود داشته باشد.

  • Saline alluvial soils have high levels of exchangeable sodium and the effects of gleying are clearly evident.


    خاک های آبرفتی شور دارای سطوح بالایی از سدیم قابل تعویض هستند و اثرات گلی شدن به وضوح مشهود است.

example - مثال
  • alluvial deposits/soil/plains


    رسوبات آبرفتی/خاک/دشت

  • an alluvial plain


    یک دشت آبرفتی

  • Some alluvial deposits are a rich source of diamonds.


    برخی از رسوبات آبرفتی منبع غنی الماس هستند.

synonyms - مترادف
  • deposited


    سپرده شد

  • grainy


    دانه دار

  • muddy


    گل آلود

  • sandy


    شنی

  • sedimentary


    رسوبی

  • silty


    لجنی

  • fluvial


    رودخانه ای

antonyms - متضاد
  • heavenly


    بهشتی

  • nontemporal


    غیر زمانی

  • unearthly


    غیر زمینی

  • unworldly


    غیردنیایی

لغت پیشنهادی

volley

لغت پیشنهادی

apprenticeship

لغت پیشنهادی

imprint