native
native - بومی
adjective - صفت
UK :
US :
کشور مادری شما، شهر و غیره جایی است که در آن متولد شده اید
رشد، زندگی، تولید و غیره در یک مکان خاص
native customs, traditions etc are related to people who lived in a particular country before European people arrived there
آداب و رسوم، سنت های بومی و غیره مربوط به افرادی است که قبل از ورود اروپاییان به آنجا در یک کشور خاص زندگی می کردند
توانایی بومی تواناییهایی است که شما به طور طبیعی از بدو تولد دارید
شخصی که در مکانی خاص به دنیا آمده است
کسی که همیشه در مکانی زندگی می کند یا مدت زیادی در آنجا زندگی کرده است
a word used by white people in the past to refer to the people who lived in America, Africa, southern Asia etc before European people arrived, now considered offensive
واژهای که در گذشته توسط سفیدپوستان برای اشاره به افرادی که قبل از ورود اروپاییها در آمریکا، آفریقا، آسیای جنوبی و غیره زندگی میکردند، استفاده میکردند، که اکنون توهینآمیز محسوب میشود.
گیاه یا حیوانی که به طور طبیعی در مکانی رشد می کند یا زندگی می کند
relating to or describing someone's country or place of birth or someone who was born in a particular country or place
مربوط به یا توصیف کشور یا محل تولد شخصی یا کسی که در کشور یا مکان خاصی به دنیا آمده است
used to refer to plants and animals that grow naturally in a place and have not been brought there from somewhere else
به گیاهان و حیواناتی گفته می شود که به طور طبیعی در مکانی رشد می کنند و از جای دیگری به آنجا نیامده اند.
مربوط به اولین افرادی است که در یک منطقه زندگی می کنند
اولین زبانی که یاد میگیرید
A native ability or characteristic is one that a person or thing has naturally and is part of their basic character
توانایی یا ویژگی بومی، توانایی یا ویژگی است که شخص یا چیز به طور طبیعی از آن برخوردار است و بخشی از شخصیت اصلی آنها است
a person who was born in a particular place or a plant or animal that lives or grows naturally in a place and has not been brought from somewhere else
شخصی که در مکانی خاص به دنیا آمده است یا گیاه یا حیوانی که به طور طبیعی در مکانی زندگی می کند یا رشد می کند و از جای دیگری نیامده است.
کسی که قبل از اینکه اروپایی ها به آنجا بروند در یک کشور به خصوص در آفریقا زندگی می کرد
مربوط به مکانی که در آن متولد شده اید
شخصی یا چیزی بومی یک مکان در آنجا متولد شده یا شروع به رشد کرده است
فردی که در مکانی خاص متولد شده است
dated A native is also a person who was born and lived in a country before Europeans began to visit and live there
تاریخ: بومی نیز شخصی است که قبل از اینکه اروپایی ها شروع به بازدید و زندگی در کشوری کنند در کشوری به دنیا آمده و زندگی می کرده است
پرندگان بومی منطقه
برخی تصور میکردند که پرترههای خودم مربوط به یک پسر بومی است.
This led to the development of personal privilege and wealth as these native collaborators colluded in the exploitation of their compatriots.
این منجر به توسعه امتیازات و ثروت شخصی شد زیرا این همکاران بومی در استثمار هموطنان خود تبانی کردند.
پس از چند سال، او را به کشور خود فرستادند.
ترکیبی از فرهنگ بومی و مسیحیت
دومینگو خانه هایی در مونت کارلو و مادرید زادگاهش دارد.
Until recently however native maps and mapping have tended to be treated as curiosities and in very narrow contexts.
با این حال، تا همین اواخر، نقشه های بومی و نقشه برداری به عنوان کنجکاوی و در زمینه های بسیار محدود تلقی می شدند.
Consensys به دنبال اضافه کردن یک پیاده سازی بومی Motif برای کسانی است که به آن نیاز دارند.
آنها مستقیماً به باغ گیاهان بومی راهپیمایی کردند و دقیقاً می دانستند که باید به دنبال چه چیزی بگردند.
No doubt Eliza spent hours scouring the beds and walkways for native plants to incorporate in her bird drawings.
بدون شک الیزا ساعتها به جستوجوی تختها و گذرگاهها برای یافتن گیاهان بومی پرداخت تا در نقاشیهای پرندگان خود بگنجاند.
آنها بومی مناطق خشک و استریل هستند.
آنها در مزرعه پنجم در نزدیکی درختان بومی بودند که این حادثه رخ داد.
سرزمین/کشور/شهر مادری شما
زبان مادری او کره ای است.
مدت زیادی است که او به زادگاهش شیلی سفر نکرده است.
native Berliners
برلینی های بومی
مردم بومی برای امرار معاش به جنگل وابسته اند.
جمعیت بومی جزیره به دلیل قرار گرفتن در معرض بیماری ها شروع به ناپدید شدن کردند.
این جشنواره جشن هنر و فرهنگ بومی است.
گیاهان بومی آمریکا
گونه های بومی
ببر بومی هند است.
برخی از حیوانات در خطر هستند زیرا زیستگاه بومی آنها در حال نابودی است.
native cunning
حیله گری بومی
او باید به هوش بومی خود تکیه می کرد.
native gold/silver/copper
طلا/نقره/مس بومی
احتمالاً مس بومی اولین فلزی بود که به ابزار و سلاح تبدیل شد.
برنامههای بومی هنوز هم معمولاً بهتر از برنامههای وب عمل میکنند، اما این شکاف در حال کاهش است.
برنامه نویسان اولیه با کد کامپیوتری بومی یا زبان ماشین کار می کردند.
شما قادر خواهید بود با مردم محلی ملاقات کنید، غذاهای محلی بخورید و «بومی شوید».
آثار او به سختی در کشور زادگاهش سوئد شناخته شده است.
سال گذشته به شهر زادگاهم بازگشتم تا متوجه شدم که از دوران کودکی ام تغییر چندانی نکرده است.
سارها آسیب جدی به جمعیت پرندگان بومی وارد می کنند.
گونه های معرفی شده اغلب تهدیدی برای گیاهان بومی هستند.
حدود 17 گونه جوجه تیغی بومی اروپا، آسیا و آفریقا وجود دارد.
او برای زندگی و کار در زادگاهش ژاپن بازگشت.
او اهل کالیفرنیا است.
جزیره هندرسون در اقیانوس آرام دارای بیش از 55 گونه گیاه گلدار بومی است.
اسب بومی آمریکا نیست - توسط اسپانیایی ها معرفی شد.
بومیان ساکنان بومی استرالیا هستند.
جمعیت بومی
آداب و سنن بومی
فرانسوی زبان مادری اوست.
indigenous
بومی
aboriginal
اصلی
اتوکتونیک
autochthonic
خودگردان
autochthonous
اولین
earliest
مادر
endemic
زبان عامیانه
اولیه
primaevalUK
vernacular
primevalUS
بدنیا آمدن
primaevalUK
داخلی
primevalUS
محلی
primitive
کهن
خودکار
خانگی
تر و تازه
primordial
منطقه ای
پرورش یافته خانگی
محرمانه
autochthonal
مردمی
home-grown
قومی
pristine
chthonic
غیر خارجی
home-bred
enchoric
demotic
homegrown
chthonic
nonforeign