wrinkle

base info - اطلاعات اولیه

wrinkle - چین و چروک

noun - اسم

/ˈrɪŋkl/

UK :

/ˈrɪŋkl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [wrinkle] در گوگل
description - توضیح
  • wrinkles are lines on your face and skin that you get when you are old


    چین و چروک خطوط روی صورت و پوست شما هستند که در سنین پیری ایجاد می شوند

  • a small untidy fold in a piece of clothing or paper


    یک چین نامرتب کوچک در یک تکه لباس یا کاغذ

  • if you wrinkle a part of your face or if it wrinkles, small lines appear on it


    اگر قسمتی از صورت خود را چین و چروک کنید، یا اگر چروک شد، خطوط کوچکی روی آن ظاهر می شود

  • if a piece of clothing wrinkles, it gets small untidy folds in it


    اگر یک تکه لباس چروک شود، چین های نامرتب کوچکی در آن ایجاد می شود


  • یک خط کوچک در پوست ناشی از کهولت سن

  • a small line or fold in cloth


    یک خط کوچک یا تا کردن در پارچه


  • یک مشکل، معمولا یک مشکل کوچک

  • If skin or material wrinkles, or if something wrinkles it it gets small lines or folds in it


    اگر پوست یا ماده چین و چروک شود، یا اگر چیزی آن را چروک کند، خطوط کوچک یا چین خورده در آن ایجاد می شود.

  • to make folds appear on your face above your eyes to show that you are surprised or confused


    تا چین‌هایی روی صورت‌تان در بالای چشم‌هایتان ظاهر شود تا نشان دهد که متعجب یا گیج شده‌اید

  • to show that you dislike something or that you disapprove of something by tightening the muscles in your nose so that small lines appear in the skin


    برای نشان دادن اینکه چیزی را دوست ندارید یا چیزی را قبول ندارید با سفت کردن ماهیچه های بینی به طوری که خطوط کوچکی در پوست ظاهر شود.

  • a small line in the skin or a small fold in cloth


    یک خط کوچک در پوست، یا یک چین کوچک در پارچه

  • It's made from a special fabric that doesn't leave any wrinkles after you wash it.


    از پارچه خاصی ساخته شده است که بعد از شستن هیچ چروکی بر جای نمی گذارد.

  • In the world of beauty wrinkles are big business.


    در دنیای زیبایی، چین و چروک یک تجارت بزرگ است.

  • Her face was old and covered in wrinkles.


    صورتش پیر و پر از چین و چروک بود.

  • Rather well with some odd wrinkles, would be my verdict.


    خیلی خوب، با چند چین و چروک عجیب، حکم من خواهد بود.

  • My skirt's full of wrinkles.


    دامنم پر از چین و چروک است

  • J., drug maker will begin marketing Renova, its new brand name for the prescription wrinkle cream by February.


    J.، داروساز، بازاریابی Renova، نام تجاری جدید خود برای کرم ضد چروک را تا ماه فوریه آغاز خواهد کرد.

  • It's designed to gently exercise the small delicate facial muscles to help prevent wrinkles and sagging.


    این طراحی شده است تا به آرامی عضلات کوچک و ظریف صورت را تمرین دهد تا از چین و چروک و افتادگی جلوگیری کند.

  • In other accounts, Pliny the Elder wrote that Persian women massaged their faces with yogurt to prevent wrinkles.


    در روایت های دیگر، پلینی بزرگ نوشته است که زنان ایرانی برای جلوگیری از چین و چروک صورت خود را با ماست ماساژ می دهند.

  • Indeed as he shut the car door he brushed at one sleeve as if to remove wrinkles as well as fluff.


    در واقع، همان طور که در ماشین را می بست، یکی از آستین هایش را به گونه ای مسواک زد که گویی برای از بین بردن چین و چروک و همچنین کرک می خواهد.

  • If you hang that dress over the bath, the steam will get the wrinkles out.


    اگر آن لباس را روی حمام آویزان کنید، بخار چروک ها را از بین می برد.

  • Sure there are a few unusual wrinkles.


    مطمئناً چند چین و چروک غیرمعمول وجود دارد.

example - مثال
  • There were fine wrinkles around her eyes.


    دور چشمش چین و چروک های ظریفی بود.

  • I tried to iron out the wrinkles in my shirt.


    سعی کردم چروک های پیراهنم را اتو کنم.

  • I went through my presentation to iron out any wrinkles (= to correct any parts that were not quite right).


    من ارائه خود را مرور کردم تا هر گونه چین و چروک را برطرف کنم (= برای اصلاح هر قسمتی که کاملاً درست نبود).

  • Fine wrinkles started to appear around her eyes.


    چین و چروک های ظریفی در اطراف چشمانش ظاهر شد.

  • He had deep wrinkles in his forehead.


    چین و چروک های عمیقی در پیشانی داشت.

  • Her skin was still without a wrinkle.


    پوستش هنوز بدون چین و چروک بود.

  • Is there anything you can do to prevent wrinkles?


    آیا کاری وجود دارد که می توانید برای جلوگیری از چین و چروک انجام دهید؟

  • fine wrinkles around the eyes


    چین و چروک های ریز دور چشم

  • anti-wrinkle creams


    کرم های ضد چروک

  • There are still a few wrinkles to iron out (= solve) before the agreement can be signed.


    قبل از امضای قرارداد هنوز چند چروک برای رفع (= حل) وجود دارد.

  • Sunbathing can prematurely age and wrinkle the skin.


    آفتاب گرفتن می تواند باعث پیری زودرس و چروک شدن پوست شود.

  • She wrinkled up her nose at the strange smell coming from the kitchen.


    از بوی عجیبی که از آشپزخانه می آمد، بینی اش را چروک داد.

  • Amy wrinkled her nose in disapproval.


    امی به نشانه ی عدم تایید بینی اش را چروک کرد.

  • You need to iron out the wrinkles in your skirt.


    باید چروک های دامنتان را اتو کنید.

  • fig. We still need to iron out a few wrinkles (= slight problems) in our agreement.


    شکل. ما هنوز باید چند چین و چروک (= مشکلات جزئی) را در توافق خود برطرف کنیم.

  • If you don’t pack the dress carefully it will wrinkle.


    اگر لباس را با دقت بسته بندی نکنید، چروک می شود.

synonyms - مترادف
  • crease


    چین

  • furrow


    شیار

  • fold


    تا کردن

  • crinkle


    چین خوردگی

  • pucker


    کوبنده

  • corrugation


    راه راه


  • جمع آوری

  • ridge


    خط الراس

  • crimp


    چین دار کردن

  • pleat


    پلیسه

  • groove


    چفت کردن

  • tuck


    مچاله کردن

  • crumple


    خط

  • rumple


    لبه دار


  • پلیکا

  • rimple


    اختصار

  • plica


    افسردگی

  • contraction


    پیچ


  • کلاغی

  • screw


    پای کلاغی

  • crow's-foot


    تلاطم

  • crow's feet


    راک

  • ruffle


    صدف

  • ruck


    رودخانه

  • cockle


    بافتنی

  • rivel


    همپوشانی

  • plait


    کاربرد

  • overlap


    روچه

  • plication


    دور زدن

  • ruche



antonyms - متضاد
  • smoothness


    صافی


  • خط

  • evenness


    یکنواختی

  • levelness


    تراز بودن

  • flatness


    مسطح بودن

لغت پیشنهادی

teapot

لغت پیشنهادی

senior

لغت پیشنهادی

accident