circumvent

base info - اطلاعات اولیه

circumvent - دور زدن

verb - فعل

/ˌsɜːrkəmˈvent/

UK :

/ˌsɜːkəmˈvent/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [circumvent] در گوگل
description - توضیح
  • to avoid a problem or rule that restricts you especially in a clever or dishonest wayused to show disapproval


    برای جلوگیری از مشکل یا قانونی که شما را محدود می کند، به خصوص به روشی هوشمندانه یا غیر صادقانه - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود


  • برای جلوگیری از چیزی با تغییر جهتی که در آن سفر می کنید

  • to avoid something especially cleverly or illegally


    اجتناب از چیزی، به خصوص هوشمندانه یا غیرقانونی


  • برای جلوگیری از چیزی با دور زدن آن

  • But unfortunately the Act is framed in such a way as to permit it to be circumvented.


    اما متأسفانه قانون به گونه ای تنظیم شده است که امکان دور زدن آن را فراهم می کند.

  • By setting up such a system yourself you are potentially circumventing any security systems your company has in place.


    با راه‌اندازی چنین سیستمی، به طور بالقوه هر سیستم امنیتی را که شرکت شما در آن قرار داده است دور می‌زنید.

  • He had a deep contempt for the bureaucratic mind and took particular delight in circumventing bureaucratic obstruction.


    او تحقیر عمیقی نسبت به ذهن بوروکراسی داشت و از دور زدن موانع اداری لذت می برد.

  • Lastly, if the screening router is circumvented by a hacker, the rest of the network is open to attack.


    در نهایت، اگر روتر غربالگری توسط یک هکر دور زده شود، بقیه شبکه برای حمله باز است.

  • It seems that the new law can be circumvented by local entities.


    به نظر می رسد قانون جدید توسط نهادهای محلی قابل دور زدن است.

  • He forced his arguments on jumping gaps, circumventing difficulties or problems.


    او استدلال های خود را به زور می آورد، از شکاف ها پرش می کرد، مشکلات یا مشکلات را دور می زد.

  • I had no intention of violating or circumventing Senate rules.


    من هیچ قصدی برای نقض یا دور زدن قوانین سنا نداشتم.

  • Then began the ceremony of circumventing the city.


    سپس مراسم دور زدن شهر آغاز شد.

example - مثال
  • They found a way of circumventing the law.


    آنها راهی برای دور زدن قانون پیدا کردند.

  • Ships were registered abroad to circumvent employment and safety regulations.


    کشتی ها برای دور زدن مقررات استخدامی و ایمنی در خارج از کشور ثبت شدند.

  • Young people still want to circumvent their parents’ control.


    جوانان همچنان می خواهند کنترل والدین خود را دور بزنند.

synonyms - مترادف
  • dodge


    طفره رفتن


  • اجتناب کردن

  • evade


    کنار گذاشتن

  • sidestep


    اردک

  • duck


    میان بر

  • bypass


    در رفتن


  • دامن

  • skirt


    ضرب و شتم


  • میانبر

  • shortcut


    گول زدن

  • outwit


    خارج از کناره

  • outflank


    فویل

  • foil


    خنثی کردن

  • thwart


    غلبه بر


  • غلبه بر ایالات متحده

  • outmaneuverUS


    غلبه بر انگلستان

  • outmanoeuvreUK


    فرار کردن

  • elude


    شرک کردن

  • shirk


    میخچه

  • stymie


    سفر به اینجا و آنجا


  • خارج شدن از


  • راهی پیدا کن


  • گرد شدن


  • پایان اجرا

  • end-run


    بگذر


  • دور بزن


  • کار کردن


  • دوری از


  • اجتناب کنید

  • steer clear of


  • shun


antonyms - متضاد

  • دنبال کردن


  • نگاه داشتن

  • obey


    اطاعت کن


  • رعایت کنید

  • aid


    کمک


  • اجازه


  • کمک کند

  • comply with


    مطابقت داشته باشد


  • روبرو شدن با


  • رویارویی


  • تشويق كردن


  • صورت


  • رایگان


  • آزاد کردن

  • liberate


    ملاقات


  • مجوز


  • رهایی


  • رها کردن


  • به عهده گرفتن


  • شریک

  • abet


    از دست دادن


  • حمایت کردن


  • ترویج


  • رو به جلو


  • پیشرفت


  • به علاوه

  • further


    پرورش دادن

  • nurture


    کشت کنند

  • cultivate


    تسهیل کردن

  • facilitate


    پرورش دادن، پروردن

  • foster


لغت پیشنهادی

club

لغت پیشنهادی

Brock’s disease

لغت پیشنهادی

interest