boo-boo

base info - اطلاعات اولیه

boo-boo - بو بو

noun - اسم

/ˈbuː buː/

UK :

/ˈbuː buː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boo-boo] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I think I've made a boo-boo.


    من فکر می کنم من یک بو ساخته شده است.

  • Do you want me to kiss your boo-boo?


    میخوای بوتو ببوسم؟

  • Oops, I think I made a boo-boo there - I hope she's not too upset.


    اوه، من فکر می کنم من یک بو-بو در آنجا درست کردم - امیدوارم او خیلی ناراحت نباشد.

  • Tess fell down and got a boo-boo on her hand.


    تس به زمین افتاد و یک بو روی دستش گرفت.

  • I did a boo-boo! I spilled coffee!


    من یک بوو بو کردم! قهوه ریختم!

synonyms - مترادف

  • اشتباه


  • خطا

  • blunder


    اشتباه بزرگ


  • لیز خوردن

  • gaffe


    گاف

  • oversight


    نظارت


  • عیب

  • lapse


    سپری شدن

  • boob


    سینه

  • misstep


    گام اشتباه

  • clanger


    کلنگر

  • goof


    احمق

  • gaff


    عدم دقت

  • inaccuracy


    تلو تلو خوردن

  • stumble


    لغزش

  • slipup


    فلاب

  • flub


    کرک

  • fluff


    دست و پا زدن

  • fumble


    اشتباه کردن

  • miscue


    خراب کردن

  • screwup


    کلینکر

  • clinker


    آجر


  • سفر


  • جرقه زدن

  • bobble


    بلوپر

  • blooper


    چاقو

  • bungle


    اسنافو

  • snafu


    فکر می کنم

  • thinko


    کوکاپ

  • cockup


  • slip-up


antonyms - متضاد
  • amenity


    تسهیلات، رفاه


  • توجه

  • civility


    مدنیت

  • courtesy


    حسن نیت

  • formality


    رسمی


  • ژست

  • pleasantry


    خوشایند

  • correction


    تصحیح

  • accuracy


    دقت


  • موفقیت

  • correctness


    صحت

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • حقیقت

لغت پیشنهادی

gong

لغت پیشنهادی

rectified

لغت پیشنهادی

caustic