rate
rate - نرخ
noun - اسم
UK :
US :
the number of times something happens, or the number of examples of something within a certain period
تعداد دفعاتی که چیزی اتفاق می افتد، یا تعداد نمونه هایی از چیزی در یک دوره معین
هزینه یا پرداختی که بر اساس یک مقیاس استاندارد تنظیم می شود
سرعتی که با آن چیزی در یک دوره زمانی اتفاق می افتد
فکر کردن به اینکه کسی یا چیزی کیفیت، ارزش یا استاندارد خاصی دارد
به عنوان دارای کیفیت، ارزش یا استاندارد خاصی در نظر گرفته شود
اگر به کسی یا چیزی امتیاز دهید، فکر می کنید که خیلی خوب است
لایق چیزی بودن
هزینه یا پرداختی که طبق یک مقیاس استاندارد تعیین شده است
the number of examples of something or the number of times something happens, often expressed as a percentage
تعداد نمونه های چیزی یا تعداد دفعاتی که چیزی اتفاق می افتد، که اغلب به صورت درصد بیان می شود
سرعتی که در آن چیزی اتفاق می افتد
بخشی از درآمد شما یا بخشی از قیمت چیزی که به عنوان مالیات پرداخت می کنید
the percentage charged for borrowing money or a percentage you receive when you put money in a bank make an investment etc
درصدی که برای وام گرفتن پول دریافت می کنید، یا درصدی که هنگام قرار دادن پول در بانک، سرمایه گذاری و غیره دریافت می کنید.
مبلغی که باید برای بیمه پرداخت کنید
a payment for a public service usually based on the value of the property owned by the person who uses the service
پرداختی برای خدمات عمومی، معمولاً بر اساس ارزش دارایی متعلق به شخصی که از خدمات استفاده می کند
برای اندازه گیری ریسک سرمایه گذاری یا وام دادن به یک شرکت، مقامات محلی و غیره
برای اندازه گیری عملکرد یک کشتی یا ماشین تا بتوان آن را در یک کلاس خاص قرار داد
the speed at which something happens or changes, or the amount or number of times it happens or changes in a particular period
سرعتی که با آن چیزی اتفاق می افتد یا تغییر می کند، یا مقدار یا تعداد دفعاتی که در یک دوره خاص اتفاق می افتد یا تغییر می کند
مقدار یا سطح پرداخت
a local tax paid in Australia, and in Britain in the past by the owners of houses and other buildings
مالیات محلی که در استرالیا و در گذشته در بریتانیا توسط صاحبان خانه ها و ساختمان های دیگر پرداخت می شد
قضاوت در مورد ارزش یا شخصیت کسی یا چیزی
چیزی با کیفیت خاص در نظر گرفته شود
در بریتانیا در گذشته، یک ساختمان برای تصمیم گیری میزان مالیات محلی که مالک باید بپردازد رتبه بندی می شد.
با کلماتی مانند اول، دوم و غیره استفاده می شود تا نشان دهد که چقدر فکر می کنید چیزی خوب است
a measurement of the speed at which something happens or changes, or the number of times it happens or changes, within a particular period
اندازه گیری سرعتی که در آن چیزی اتفاق می افتد یا تغییر می کند، یا تعداد دفعاتی که اتفاق می افتد یا تغییر می کند، در یک دوره خاص
ارزش یا ارزش چیزی را قضاوت کردن
disapproving If you say someone or something doesn’t rate you mean the person or thing is of poor quality or not worth consideration.
عدم تایید اگر می گویید کسی یا چیزی به آن امتیاز نمی دهد، به این معنی است که آن شخص یا چیزی کیفیت پایینی دارد یا ارزش توجه ندارد.
مقدار چیزی یا تعداد دفعاتی که چیزی در یک دوره خاص اتفاق می افتد
مقدار پولی که برای یک سرویس خاص شارژ یا پرداخت می شود
مبلغی که به عنوان مالیات بر درآمد، بهره وام و غیره محاسبه می شود، معمولاً به صورت درصد نشان داده می شود
در بریتانیا، مالیات محلی برای برخی از خدمات عمومی پرداخت می شود
ارقام منتشر شده امروز حاکی از کاهش دوباره نرخ تورم است.
بیشتر مردم با سرعت متوسط پنج کیلومتر در ساعت راه می روند.
The number of reported crimes is increasing at an alarming rate.
تعداد جرایم گزارش شده با سرعت نگران کننده ای در حال افزایش است.
با سرعتی که کار می کنید، هرگز تمام نمی کنید!
در 12 ماه گذشته شاهد کاهش میزان جرم و جنایت بوده ایم.
نرخ موفقیت/شکست بالا
نرخ بیکاری جوانان
ضربان نبضش ناگهان افت کرد.
نرخ بالا/پایین/افزایش بیکاری
کسب و کارهای محلی با نرخ سه در سال بسته می شوند.
advertising/insurance/postal rates
نرخ تبلیغات / بیمه / پست
افزایش نرخ بهره باعث کاهش تورم می شود.
نرخ یورو در حال تقویت است.
او خواستار کاهش بالاترین نرخ مالیات شد.
ما برای دانش آموزان نرخ های تخفیف ویژه ای ارائه می دهیم.
کاهش/کاهش/افزایش/افزایش نرخ بهره
نرخ ساعتی پایین/بالا
نرخ پایه مالیات (= کمترین مبلغی که توسط همه پرداخت می شود)
ما مجبور بودیم با نرخ بهره بالا پول قرض کنیم.
a fixed-rate mortgage (= one in which the amount of money paid back each month is fixed for a particular period)
وام مسکن با نرخ ثابت (= وام مسکن که در آن مقدار پول بازپرداخت شده هر ماه برای یک دوره خاص ثابت است)
یک شماره تلفن با نرخ برتر (= شماره ای که هزینه تماس آن بیشتر از نرخ معمول است)
خب، این یک خبر خوب در هر حال است.
من ممکن است هفته آینده برای کاری دور باشم، اما در هر صورت تا جمعه برمی گردم.
گفت فردا میاد به هر حال من فکر می کنم این چیزی است که او گفت.
شاید 60 یا 70 نفر آنجا بودند. به هر حال اتاق شلوغ بود.
او از طریق برد خود را با نرخ گره.
با این سرعت، ما به زودی ورشکست خواهیم شد.
آنها اندکی بیشتر از نرخ عادی پرداخت می کنند.
هزینه های این پروژه با سرعت نگران کننده ای در حال افزایش است.
کسری بودجه اخیراً از اوج نرخ های دهه 1980 فراتر رفته است.
آب با سرعت 200 گالن در دقیقه خارج می شد.
تناسب، قسمت
نسبت
درصد
مقیاس
درجه
استاندارد
quotient
ضریب
quota
سهمیه، سهم
وزن
fraction
کسر
بخش
اشتراک گذاری
proportionality
تناسب
comparative extent
وسعت مقایسه ای
comparative number
عدد مقایسه ای
مقدار نسبی
percentile
صدک
aggregate
تجمیع
وسعت
میزان
ارتباط
correspondence
مکاتبات
correlation
همبستگی
رابطه
ترتیب
equation
معادله
تعادل
quantitative relation
رابطه کمی
per cent
اندازه گرفتن
کل
پنالتی
بدهی
تفاوت