rate

base info - اطلاعات اولیه

rate - نرخ

noun - اسم

/reɪt/

UK :

/reɪt/

US :

family - خانواده
rating
رتبه بندی
overrated
مبالغه
underrated
دست کم گرفته شده
rate
نرخ
overrate
بیش از حد
google image
نتیجه جستجوی لغت [rate] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Figures published today show another fall in the rate of inflation.


    ارقام منتشر شده امروز حاکی از کاهش دوباره نرخ تورم است.

  • Most people walk at an average rate of five kilometres an hour.


    بیشتر مردم با سرعت متوسط ​​پنج کیلومتر در ساعت راه می روند.

  • The number of reported crimes is increasing at an alarming rate.


    تعداد جرایم گزارش شده با سرعت نگران کننده ای در حال افزایش است.

  • At the rate you work you'll never finish!


    با سرعتی که کار می کنید، هرگز تمام نمی کنید!

  • We have seen a reduction in the crime rate over the last 12 months.


    در 12 ماه گذشته شاهد کاهش میزان جرم و جنایت بوده ایم.

  • a high success/failure rate


    نرخ موفقیت/شکست بالا

  • the youth unemployment rate


    نرخ بیکاری جوانان

  • His pulse rate dropped suddenly.


    ضربان نبضش ناگهان افت کرد.

  • a high/low/rising rate of unemployment


    نرخ بالا/پایین/افزایش بیکاری

  • Local businesses are closing at the rate of three a year.


    کسب و کارهای محلی با نرخ سه در سال بسته می شوند.

  • advertising/insurance/postal rates


    نرخ تبلیغات / بیمه / پست

  • A rise in interest rates tends to reduce inflation.


    افزایش نرخ بهره باعث کاهش تورم می شود.

  • The euro exchange rate is strengthening.


    نرخ یورو در حال تقویت است.

  • He argued for a reduction in the top tax rate.


    او خواستار کاهش بالاترین نرخ مالیات شد.

  • We offer special reduced rates for students.


    ما برای دانش آموزان نرخ های تخفیف ویژه ای ارائه می دهیم.

  • to cut/reduce/increase/raise interest rates


    کاهش/کاهش/افزایش/افزایش نرخ بهره

  • a low/high hourly rate of pay


    نرخ ساعتی پایین/بالا

  • the basic rate of tax (= the lowest amount that is paid by everyone)


    نرخ پایه مالیات (= کمترین مبلغی که توسط همه پرداخت می شود)

  • We had to borrow money at a high rate of interest.


    ما مجبور بودیم با نرخ بهره بالا پول قرض کنیم.

  • a fixed-rate mortgage (= one in which the amount of money paid back each month is fixed for a particular period)


    وام مسکن با نرخ ثابت (= وام مسکن که در آن مقدار پول بازپرداخت شده هر ماه برای یک دوره خاص ثابت است)

  • a premium-rate phone number (= one that costs more than the usual rate to call)


    یک شماره تلفن با نرخ برتر (= شماره ای که هزینه تماس آن بیشتر از نرخ معمول است)

  • Well that's one good piece of news at any rate.


    خب، این یک خبر خوب در هر حال است.


  • من ممکن است هفته آینده برای کاری دور باشم، اما در هر صورت تا جمعه برمی گردم.

  • He said he'll be coming tomorrow. At any rate I think that's what he said.


    گفت فردا میاد به هر حال من فکر می کنم این چیزی است که او گفت.

  • There were maybe 60 or 70 people there. At any rate the room was packed.


    شاید 60 یا 70 نفر آنجا بودند. به هر حال اتاق شلوغ بود.

  • She's getting through her winnings at a rate of knots.


    او از طریق برد خود را با نرخ گره.

  • At this rate we'll soon be bankrupt.


    با این سرعت، ما به زودی ورشکست خواهیم شد.

  • They pay slightly more than the going rate.


    آنها اندکی بیشتر از نرخ عادی پرداخت می کنند.

  • The costs of the project are rising at an alarming rate.


    هزینه های این پروژه با سرعت نگران کننده ای در حال افزایش است.

  • The deficit has recently exceeded the peak rates of the 1980s.


    کسری بودجه اخیراً از اوج نرخ های دهه 1980 فراتر رفته است.

  • The water was escaping at a rate of 200 gallons a minute.


    آب با سرعت 200 گالن در دقیقه خارج می شد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

version

لغت پیشنهادی

partner

لغت پیشنهادی

seven