true
true - درست است، واقعی
adjective - صفت
UK :
US :
بر اساس واقعیات و نه تصور یا اختراع
ماهیت واقعی یک چیز، ماهیت واقعی آن است، که ممکن است پنهان یا ناشناخته باشد
used when you are admitting that something is correct but saying that something else often opposite is also correct
زمانی استفاده میشود که اعتراف میکنید که چیزی درست است، اما گفتن چیز دیگری، اغلب مخالف، نیز صحیح است
داشتن تمام ویژگی هایی که یک نوع چیز یا شخص باید داشته باشد
وفادار و وفادار به کسی، هر اتفاقی بیفتد
به گونه ای نصب شده، قرار داده شده یا شکل گرفته است که کاملاً صاف، مستقیم، صحیح و غیره باشد
بر اساس حقایق واقعی، و نه تصور یا اختراع
بر اساس حقایق و بدون هیچ اشتباهی - در مورد توضیحات، اطلاعات و اعداد استفاده می شود
قطعا درست است، به طوری که هیچ کس نمی تواند در مورد آن بحث یا مخالفت کند
بر اساس حقایق، یا شامل واقعیات
می توان صحت یا درستی آن را ثابت کرد
وقتی می گویند چیزی قطعا درست است استفاده می شود
درست بودن - وقتی می گویند کسی دروغ نمی گوید استفاده می شود
اگر موقعیتی وجود داشته باشد، وضعیت واقعاً همین گونه است
در یک خط مستقیم دقیق
اگر نوعی از حیوان درست باشد، حیوانات جوان دقیقاً مانند والدین خود هستند
used to describe the actual amount of something when extra hidden amounts are added to or taken from it
برای توصیف مقدار واقعی چیزی، زمانی که مقادیر پنهان اضافی به آن اضافه می شود یا از آن برداشت می شود، استفاده می شود
(به ویژه حقایق یا اظهارات) درست و نادرست. درست
درست یا دقیق اما چیزی را به طور کامل توضیح نمی دهد
آن چیزی که وجود دارد، به جای آن چیزی که تصور می شد، مورد نظر یا بیان می شد
اگر یک امید، آرزو یا رویا محقق شود، اتفاق می افتد، اگرچه بعید بود که محقق شود
صمیمانه یا وفادار، و احتمالاً در موقعیت های دشوار نیز چنین خواهد بود
مطابق اعتقادات خود رفتار کنید و آنچه را که فکر می کنید درست است انجام دهید
Someone who does something true to form or type behaves as other people would have expected from previous experience
کسی که کاری را درست انجام می دهد تا شکل یا تایپ کند، همانطور که دیگران از تجربه قبلی انتظار داشتند رفتار می کند
داشتن تمام ویژگی های لازم برای توصیف دقیق به عنوان چیزی
fitted or positioned accurately
به طور دقیق نصب یا قرار داده شده است
در موقعیت صحیح قرار نگرفته یا کمی از حالت صحیح خم شده باشد
مستقیم و بدون حرکت به طرفین
موافقت با واقعیت؛ دروغ یا اشتباه نیست
بر اساس آنچه واقعی است، یا واقعی، نه خیالی
عشق واقعی شما کسی یا چیزی است که بیشتر از بقیه دوست دارید
درست یا نادرست بودن عبارات زیر را مشخص کنید.
آیا می توانید ثابت کنید آنچه می گویید درست است؟
همه شایعات به واقعیت تبدیل شد.
آیا درست است که او می رود؟
مطمئناً درست است که پول نمی تواند خوشبختی شما را بخرد.
فکر می کنم درست باشد که بگوییم این نمایش موفقیت آمیز بود.
That's not strictly (= completely) true.
این کاملاً (= کاملاً) درست نیست.
این رمان بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است.
متأسفانه، این یافته ها برای زنان و کودکان صادق نیستند (= معتبر نیستند).
Exercise can help in the development of social skills, and this is especially true for kids playing team sports.
ورزش می تواند به رشد مهارت های اجتماعی کمک کند، و این به ویژه برای بچه هایی که ورزش های گروهی انجام می دهند صادق است.
موسیقی کسل کننده و بی انگیزه است و همین امر در مورد بازیگری نیز صدق می کند.
شما هرگز یک کلمه درست تر صحبت نکردید (= برای تأکید بر این که با چیزی که یک نفر اخیراً گفته موافق هستید) صحبت نمی کنید.
چهره واقعی جنگ (= واقعاً چه شکلی است نه اینکه مردم فکر می کنند شبیه آن است)
این پروژه ارزش واقعی کار گروهی را نشان می دهد.
هزینه واقعی این آزمایش ها برای محیط زیست تا سال های آینده مشخص نخواهد شد.
او شخصیت واقعی خود را برای افراد بسیار کمی آشکار می کند.
من ماهیت واقعی رابطه آنها را متوجه نشدم.
او نمی توانست احساسات واقعی خود را نسبت به او پنهان کند.
عشق واقعی بین آنها بود.
او یک جنتلمن واقعی است.
تابلو به معنای واقعی یک شاهکار است.
او اختراع اولین هلیکوپتر واقعی است.
درست است که او می توانست این کار را انجام دهد، اما آیا با بقیه اعضای تیم همخوانی داشت؟
کاملا درسته که کمک زیادی نکردم ولی سرم شلوغ بود.
«میتوانیم آن را ارزانتر تهیه کنیم.» «درست است، اما آیا به همین خوبی خواهد بود؟»
به اندازه کافی درست است، اما این همه داستان را بیان نمی کند.
یک دوست واقعی
او همیشه با خودش صادق بوده است (= آنچه را که فکر می کرد خوب، درست و غیره انجام داده است).
به قول خود وفادار بود (= آنچه را که وعده داده بود انجام داد).
بسیاری به دلیل وفادار ماندن به اصول خود اعدام شدند.
شوالیه ها سوگند یاد کردند که به ارباب خود صادق باشند.
genuine
اصل
واقعی
درست
authentic
معتبر
دقیق
مناسب
صادقانه
precise
طبیعی
خالص
مشروع
veracious
نمونه اولیه
factual
کهن الگویی
باحسن نیت
قابل تایید
گواهی شده
veritable
مشخصه
با ایمان
archetypal
خوب
archetypical
بی تزویر
bona fide
اشرافزاده
certifiable
قانونی
certified
منظم
نماینده
faithful
معمول
guileless
ingenuous
legit
نادرست
fake
جعلی
inaccurate
phoneyUK
phoneyUK
متقلب
dishonest
ساختگی
spurious
نامشروع
untrue
بی اعتبار
fictitious
فریبنده
illegitimate
منحرف
invalid
سفسطه امیز
deceptive
غیر دقیق
deviant
گمراه شده
fallacious
غیر نماینده
inexact
شام
misguided
بی اساس
nonrepresentative
فریبکار
sham
نامناسب
unfounded
غلط
faked
غیر واقعی
forged
غیر معمول
guileful
غیرطبیعی
improper
متلاشی کردن
incorrect
خیالی
unreal
مبهم
untypical
تظاهر کرد
abnormal
dissembling
fanciful
imprecise
pretended