baseball

base info - اطلاعات اولیه

baseball - بیسبال

noun - اسم

/ˈbeɪsbɔːl/

UK :

/ˈbeɪsbɔːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [baseball] در گوگل
description - توضیح
  • an outdoor game between two teams of nine players, in which players try to get points by hitting a ball and running around four bases


    یک بازی در فضای باز بین دو تیم 9 نفره که در آن بازیکنان سعی می کنند با ضربه زدن به توپ و دویدن در اطراف چهار پایه امتیاز کسب کنند.


  • توپ مورد استفاده در بیسبال

  • a game played especially in North America by two teams of nine players, in which a player hits a ball with a bat (= stick) and tries to run around four bases on a large field before the other team returns the ball


    یک بازی مخصوصاً در آمریکای شمالی توسط دو تیم 9 نفره انجام می شود که در آن بازیکن با چوب (= چوب) به توپ ضربه می زند و سعی می کند قبل از اینکه تیم دیگر توپ را برگرداند، در اطراف چهار پایگاه در یک زمین بزرگ بدود.


  • توپ مورد استفاده در بازی بیسبال

  • a game with two teams of nine players in which a ball thrown by a pitcher, is hit by a player with a bat (= special stick) who then tries to run around four bases before being stopped by the other team


    یک بازی با دو تیم 9 نفره که در آن توپی که توسط یک پارچ پرتاب می‌شود، توسط بازیکنی با چوب (= چوب مخصوص) مورد اصابت قرار می‌گیرد و سپس سعی می‌کند قبل از اینکه توسط تیم دیگر متوقف شود، به اطراف چهار پایه بدود.


  • بیسبال توپی است که در این بازی استفاده می شود.

  • A few feet away a baseball bat crushed a schoolteacher's head smashed his skull into a pulpy mess.


    چند فوت دورتر، یک چوب بیسبال سر یک معلم مدرسه را له کرد و جمجمه او را به شکل درهم و برهم شکست.

  • Peggy took a baseball bat to the Vic.


    پگی چوب بیسبال را به سمت Vic برد.

  • Without his baseball cap he looks different.


    بدون کلاه بیسبال او متفاوت به نظر می رسد.

  • Louis Cardinals major league baseball team.


    تیم بیسبال لیگ اصلی لوئیس کاردینالز.

  • No chains, no baseball cap no eight-ball jacket.


    بدون زنجیر، بدون کلاه بیسبال، بدون ژاکت هشت توپی.

  • Which is sort of where baseball fans and industrialists sit today vis-a-vis the Florida Marlins.


    جایی که طرفداران بیسبال و صنعتگران امروز در مقابل مارلینز فلوریدا نشسته اند.

  • The players wore short-sleeve white shirts, long white pants and dark bow ties, with baseball caps and white sneakers.


    بازیکنان پیراهن‌های سفید آستین کوتاه، شلوارهای سفید بلند و پاپیون‌های تیره، با کلاه بیسبال و کفش‌های ورزشی سفید به تن داشتند.

example - مثال
  • a baseball bat/team/cap/fan/player/game


    چوب بیسبال/تیم/کلاه/هوادار/بازیکن/بازی


  • برای بازی در لیگ برتر بیسبال

  • a pair of baseball boots


    یک جفت چکمه بیسبال

  • a baseball stadium


    یک استادیوم بیسبال

  • He taught New York baseball fans a good deal of inside baseball.


    او به طرفداران بیسبال نیویورک مقدار زیادی از درون بیسبال را آموزش داد.

  • Readers weren't very interested in the inside baseball of the news business.


    خوانندگان علاقه زیادی به بیسبال داخلی کسب و کار خبری نداشتند.

  • This is inside baseball stuff.


    این داخل چیزهای بیسبال است.

  • Jake never played baseball like the other kids.


    جیک هرگز مثل بقیه بچه ها بیسبال بازی نکرد.

  • He had a baseball and a couple of bats in his sports bag.


    او یک توپ بیسبال و چند چوب در کیف ورزشی خود داشت.

  • His fame is rooted in his extraordinary ability to hit baseballs where fielders could not catch them.


    شهرت او ریشه در توانایی خارق‌العاده‌اش در ضربه زدن به توپ‌های بیس‌بال دارد که زمین‌بازان نمی‌توانستند آن‌ها را بگیرند.

synonyms - مترادف

  • توپ بازی


  • بسکتبال

  • cricket


    کریکت


  • فوتبال

  • hockey


    هاکی

  • rounders


    گرد کننده ها

  • rugby


    راگبی


  • ورزش


  • تنیس


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

backup

لغت پیشنهادی

Aladdin’s cave

لغت پیشنهادی

directly