deliberate

base info - اطلاعات اولیه

deliberate - حساب شده

adjective - صفت

/dɪˈlɪbərət/

UK :

/dɪˈlɪbərət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deliberate] در گوگل
description - توضیح
  • intended or planned


    در نظر گرفته شده یا برنامه ریزی شده


  • گفتار، فکر یا حرکت عمدی آهسته و دقیق است


  • در مورد چیزی با دقت فکر کردن

  • (often of something bad) intentional or planned


    (اغلب از چیز بد) عمدی یا برنامه ریزی شده

  • A deliberate movement action or thought is done carefully without hurrying


    یک حرکت، اقدام یا فکر عمدی با دقت و بدون عجله انجام می شود


  • فکر کردن یا صحبت کردن جدی و با دقت در مورد چیزی

  • (of an action or a decision) intentional or planned, often with the result of being harmful to someone


    (از یک اقدام یا تصمیم) عمدی یا برنامه ریزی شده، اغلب در نتیجه مضر بودن برای کسی

  • Someone who moves, acts, or thinks in a deliberate way moves, acts, or thinks slowly and usually carefully.


    کسی که حرکت می کند، عمل می کند یا به روشی عمدی فکر می کند، به آرامی و معمولاً با دقت فکر می کند، حرکت می کند، عمل می کند یا فکر می کند.

  • He definitely meant to be rude -- it was quite deliberate.


    او قطعاً قصد داشت بی ادب باشد -- این کاملا عمدی بود.

  • FBI agents believe Thursday's power failure was a deliberate act of sabotage.


    ماموران FBI معتقدند قطع برق روز پنجشنبه یک اقدام عمدی خرابکارانه بوده است.

  • The senior departmental heads were familiar with their systems and experienced in detecting and preventing errors, both deliberate and accidental.


    روسای ارشد بخش با سیستم های خود آشنا بودند و در تشخیص و پیشگیری از خطاها، عمدی و تصادفی، تجربه داشتند.

  • I believe this was a deliberate attempt to mislead the court.


    من معتقدم این یک تلاش عمدی برای گمراه کردن دادگاه بود.

  • It was a deliberate attempt to prevent the truth from being known.


    این یک تلاش عمدی برای جلوگیری از آشکار شدن حقیقت بود.

  • I had never done him any harm, yet I seemed to be the object of a deliberate campaign.


    من هرگز به او آسیبی نزده بودم، با این حال به نظر می رسید هدف یک کمپین عمدی قرار گرفته ام.

  • This is so unexpected when it is encountered for the first time that it feels like a deliberate deception.


    هنگامی که برای اولین بار با آن مواجه می شوید آنقدر غیرمنتظره است که به نظر می رسد یک فریب عمدی است.

  • There is a deliberate flatness in his expression.


    یک صافی عمدی در بیان او وجود دارد.

  • Cirasola's style was very different from Perry's slow deliberate manner of speaking.


    سبک سیراسولا با شیوه صحبت کردن آهسته و عمدی پری بسیار متفاوت بود.

  • Henry Fitzhugh aims for a deliberate mix of obscure or up-and-coming artists with the glitterati of the art world.


    هدف هنری فیتژو ترکیبی عمدی از هنرمندان مبهم یا جدید با زرق و برق دنیای هنر است.

  • The legislation also provides a deterrent against deliberate neglect of historic buildings.


    این قانون همچنین یک عامل بازدارنده در برابر بی توجهی عمدی به بناهای تاریخی ایجاد می کند.

  • There have also been cases of deliberate neglect of property in order to force tenants out of the building.


    مواردی نیز از بی توجهی عمدی به اموال به منظور بیرون راندن مستاجران از ساختمان مشاهده شده است.

  • It is not a deliberate, self-conscious activity but a natural process that takes place unconsciously.


    این یک فعالیت عمدی و خودآگاه نیست، بلکه یک فرآیند طبیعی است که به طور ناخودآگاه اتفاق می افتد.

example - مثال
  • a deliberate act of vandalism


    یک اقدام عمدی وندالیسم

  • The speech was a deliberate attempt to embarrass the government.


    این سخنرانی تلاشی عمدی برای شرمساری دولت بود.

  • a deliberate lie/deception


    دروغ/فریب عمدی

  • She spoke in a slow and deliberate way.


    او با روشی آهسته و آگاهانه صحبت می کرد.

  • I'm afraid that was a deliberate ploy on my part.


    می ترسم این یک ترفند عمدی از طرف من باشد.

  • The emphasis on Europe was quite deliberate.


    تاکید بر اروپا کاملا عمدی بود.

  • They have a deliberate policy to involve people of all ages in the project.


    آنها یک سیاست عمدی برای مشارکت دادن افراد در هر سنی در پروژه دارند.

  • a deliberate attack/insult/lie


    حمله/توهین/دروغ عمدی

  • We made a deliberate decision to live apart for a while.


    تصمیم عمدی گرفتیم که مدتی جدا از هم زندگی کنیم.

  • From her slow deliberate speech I guessed she must be drunk.


    از صحبت های آهسته و عمدی او حدس زدم که او مست است.

  • The jury took five days to deliberate on the case.


    هیئت منصفه پنج روز طول کشید تا در مورد این پرونده مشورت کند.

  • The committee has deliberated the question at great length.


    کمیته این سوال را طولانی بررسی کرده است.

  • He's deliberating whether or not to accept the new job that he's been offered.


    او در حال بررسی این است که آیا شغل جدیدی را که به او پیشنهاد شده است بپذیرد یا نه.

  • a deliberate insult


    توهین عمدی

  • He accused her of writing deliberate untruths.


    او او را متهم به نوشتن عمدی نادرست کرد.

  • The jury deliberated for two days before reaching a verdict.


    هیئت منصفه دو روز قبل از صدور رای بحث کرد.

synonyms - مترادف
  • intentional


    عمدی - قصدی

  • conscious


    هوشیار، آگاه

  • intended


    مورد نظر

  • considered


    در نظر گرفته شده

  • planned


    برنامه ریزی شده

  • studied


    مطالعه کرد

  • wilful


    با اراده

  • calculated


    محاسبه شد

  • meant


    منظور

  • purposeful


    عمدی

  • knowing


    دانستن

  • purposive


    هدفمند

  • prearranged


    از پیش تعیین شده

  • premeditated


    از پیش طراحی شده

  • voluntary


    داوطلبانه

  • aforethought


    از قبل فکر کرده

  • predetermined


    طراحی شده

  • designed


    آماده کردن

  • preconceived


    هدف قرار داده است

  • prepense


    ناخواسته

  • purposed


    اراده کرد

  • wanton


    هوشمندانه

  • willed


    طرح ریزی شده

  • willful


    تنظیم

  • witting


    ارادی

  • predesigned


    بیان

  • schemed


  • set


  • volitional


  • designful



antonyms - متضاد
  • accidental


    تصادفی

  • inadvertent


    سهوی

  • unintended


    غیر عمدی

  • unintentional


    غیر عمد

  • thoughtless


    بی فکر

  • unmethodical


    غیر روشمند

  • unpremeditated


    بدون پیش بینی

  • heedless


    غافل

  • nondeliberate


    بدون برنامه ریزی

  • unplanned


    بی دقت

  • random


    نادانستن

  • uncareful


    غیر منتظره

  • unknowing


    بی توجه

  • unanticipated


    غیر سیستماتیک

  • unmindful


    تذکر دهنده

  • unsystematic


    غیر هدفمند

  • aleatory


    محاسبه نشده

  • nonpurposive


    پیش بینی نشده

  • uncalculated


    بی احتیاط

  • unforeseen


    اتفاقی

  • imprudent


    ناخودآگاه

  • incidental


    نادان

  • subconscious


    سرگردان

  • unexpected


    بی معنی

  • coincidental


  • fortuitous


  • ignorant


  • inattentive


  • serendipitous


  • unmeant


  • adventitious


لغت پیشنهادی

sticks

لغت پیشنهادی

alluding

لغت پیشنهادی

qualities