big

base info - اطلاعات اولیه

big - بزرگ

adjective - صفت

/bɪɡ/

UK :

/bɪɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [big] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a big man/house/increase


    یک مرد بزرگ / خانه / افزایش

  • This shirt isn't big enough.


    این پیراهن به اندازه کافی بزرگ نیست

  • It's the world's biggest computer company.


    این بزرگترین شرکت کامپیوتری جهان است.

  • He had this great big grin on his face.


    این پوزخند بزرگ روی صورتش بود.

  • The lobster's claws are bigger than human hands.


    پنجه های خرچنگ بزرگتر از دست انسان است.

  • The festival is getting bigger every year.


    این جشنواره هر سال بزرگتر می شود.

  • Her smile grew bigger.


    لبخندش بزرگتر شد.

  • They were earning big money.


    آنها پول زیادی به دست می آوردند.

  • The news came as a big blow.


    این خبر ضربه بزرگی زد.


  • برادر بزرگم

  • You're a big girl now.


    تو الان یه دختر بزرگی

  • It's a big decision to have to make.


    این یک تصمیم بزرگ است که باید بگیرید.

  • You are making a big mistake.


    اشتباه بزرگی میکنی

  • Unemployment is a big problem in the region.


    بیکاری مشکل بزرگی در منطقه است.

  • This legislation will make a big difference.


    این قانون تفاوت بزرگی ایجاد خواهد کرد.

  • The big question is: why did they do it?


    سوال بزرگ این است: چرا آنها این کار را کردند؟

  • Housing is a big issue in London.


    مسکن یک مسئله بزرگ در لندن است.

  • a potentially big drawback


    یک اشکال بالقوه بزرگ

  • She took the stage for her big moment.


    او برای لحظه بزرگ خود روی صحنه رفت.

  • It doesn't get bigger than the World Cup Final!


    بزرگتر از فینال جام جهانی نمی شود!

  • Tonight is the biggest match of his career.


    امشب بزرگترین مسابقه دوران حرفه ای او است.


  • آیا واقعا فکر می کنید که ما می توانیم با پسران بزرگ (= رقابت با قدرتمندترین افراد) مقابله کنیم؟

  • They're full of big ideas.


    آنها پر از ایده های بزرگ هستند.

  • Orange is the big colour this year.


    نارنجی رنگ بزرگ امسال است.

  • The band's very big in Japan.


    گروه در ژاپن بسیار بزرگ است.

  • I'm a big fan of hers.


    من از طرفداران بزرگ او هستم.

  • a big eater/drinker/spender


    یک خورنده / نوشنده / خرج کننده بزرگ

  • He gave me an extra five pounds for two hours' work. I thought ‘That's big of you’.


    او برای دو ساعت کار پنج پوند اضافی به من داد. من فکر کردم این از شما بزرگ است.

  • So he earns more than me. Big deal!


    بنابراین او بیشتر از من درآمد دارد. معامله بزرگ!

  • In politics momentum is known as the big mo.


    در سیاست، شتاب به عنوان حرکت بزرگ شناخته می شود.

  • He's picking up a lot of support and has the big mo.


    او حمایت زیادی را به دست می آورد و موفقیت بزرگی دارد.

synonyms - مترادف

  • بزرگ


  • عظیم


  • غول

  • gigantic


    غول پیکر


  • قابل توجه

  • immense


    عالی


  • کافی


  • غول آسا


  • حماسه


  • گسترده

  • sizable


    مسرف


  • اندازه کامل


  • سنگین

  • ample


    جامبو

  • colossal


    ماموت

  • epic


    موندو


  • هیولا

  • extravagant


    بسیار بزرگ و مهم

  • full-size


    کوهستانی

  • grandiose


    بزرگ کردن

  • hefty


    وسیع

  • humongous


  • jumbo


  • mammoth


  • mega


  • mondo


  • monster


  • monumental


  • mountainous


  • oversize



antonyms - متضاد

  • کم اهمیت


  • مقدار کمی


  • کوچک

  • mini


    مینی

  • miniature


    مینیاتوری

  • petite


    ریزه

  • diminutive


    کاهنده

  • itsy


    آن

  • meagreUK


    meagreUK

  • meagerUS


    ناچیز ایالات متحده


  • جزئی


  • دقیقه

  • puny


    ضعیف

  • teeny


    نوجوان

  • bitsy


    کمی

  • bitty


    تلخ

  • dinky


    دیوونه

  • itsy-bitsy


    کمی کوچک است

  • itty-bitty


    میکروسکوپی

  • microscopic


    خردسال

  • midget


    محدود، تنگ

  • minuscular


    به اندازه یک پینت

  • minuscule


    اندازه جیبی


  • کم مصرف

  • pint-sized


    نوجوان-کوچک

  • pocket-size


    کمتر از اندازه

  • pocket-sized


  • skimpy


  • teensy


  • teensy-weensy


  • undersize


لغت پیشنهادی

sludge

لغت پیشنهادی

unaffiliated

لغت پیشنهادی

decentralized