professional
professional - حرفه ای
adjective - صفت
UK :
US :
حرفه ای گری
غیر حرفه ای
به صورت حرفه ای
---
مربوط به شغلی است که نیاز به آموزش و پرورش ویژه دارد
مربوط به شغل یا کار شما و نه به زندگی خصوصی شما
نشان دادن اینکه شخصی به خوبی آموزش دیده است و در کار خود خوب است
انجام یک کار، ورزش یا فعالیت برای پول، نه صرفاً برای سرگرمی
انجام شده توسط یا مربوط به افرادی که برای انجام یک ورزش یا فعالیت پول دریافت می کنند
کسی که با انجام یک کار، ورزش یا فعالیتی که بسیاری از افراد دیگر فقط برای سرگرمی انجام می دهند، درآمد کسب می کند
someone who works in a job that needs special education and training such as a doctor lawyer or architect
کسی که در شغلی کار می کند که نیاز به آموزش و آموزش خاص دارد، مانند پزشک، وکیل یا معمار
کسی که تجربه زیادی دارد و کاری را بسیار ماهرانه انجام می دهد
مرتبط با شغلی که نیاز به آموزش پیشرفته و آموزش ویژه دارد
آموزش هایی که به افرادی که در حرفه ها کار می کنند به عنوان بخشی از شغلشان ارائه می شود
بسیار خوب آموزش دیده و استانداردهای کاری بالایی را نشان می دهد
انجام یک فعالیت، ورزش و غیره برای کسب درآمد، نه برای لذت
کسی که کاری را انجام می دهد که نیاز به آموزش پیشرفته و آموزش ویژه دارد
کسی که بسیار با تجربه است، دانش زیادی دارد و کارها را بسیار ماهرانه انجام می دهد
کسی که با انجام یک کار، ورزش و غیره که دیگران برای لذت انجام می دهند، درآمد کسب می کند
مربوط به کاری که نیاز به آموزش یا آموزش خاص دارد
having the qualities that you connect with trained and skilled people such as effectiveness, skill organization and seriousness of manner
داشتن ویژگی هایی که با افراد آموزش دیده و ماهر ارتباط برقرار می کنید، مانند اثربخشی، مهارت، سازماندهی و جدیت رفتار
برای توصیف شخصی استفاده می شود که کاری را انجام می دهد که مردم معمولاً به عنوان سرگرمی انجام می دهند
داشتن نوع شغلی که مورد احترام است زیرا مستلزم سطح بالای تحصیلات و آموزش است
فردی که دارای نوع شغلی است که به سطح بالایی از آموزش و آموزش نیاز دارد
someone who has worked hard in the same type of job for a long time and has become skilled at dealing with any problem that might happen
کسی که برای مدت طولانی در یک نوع شغل سخت کار کرده است و در مقابله با هر مشکلی که ممکن است رخ دهد مهارت پیدا کرده است.
شخصی که کاری را انجام می دهد که مردم معمولاً به عنوان سرگرمی انجام می دهند
a person who plays a sport especially a golf or tennis player who is employed by a club to train its members in a particular sport
شخصی که یک ورزش انجام می دهد، به ویژه یک بازیکن گلف یا تنیس، که توسط یک باشگاه برای آموزش اعضای آن در یک ورزش خاص استخدام می شود.
فردی که شغلی دارد که به مهارت، آموزش یا آموزش نیاز دارد
به عنوان یک کار یا مربوط به یک نوع کار ماهر انجام می شود
Professional also means having the qualities of skilled and educated people such as effectiveness and seriousness of manner
حرفه ای بودن نیز به معنای برخورداری از ویژگی های افراد ماهر و تحصیل کرده مانند اثربخشی و جدیت رفتار است.
مربوط به کارهایی است که به سطح بالایی از آموزش یا آموزش خاص نیاز دارد
having the qualities that you connect with trained people such as being organized and showing a high standard of work
داشتن ویژگی هایی که با افراد آموزش دیده ارتباط برقرار می کنید، مانند سازماندهی و نشان دادن استاندارد بالای کار
suitable for a person working in a particular profession
مناسب برای فردی که در یک حرفه خاص کار می کند
انجام یک فعالیت یا کاری برای کسب درآمد به جای یک سرگرمی
فردی که دارای نوع شغلی است که نیاز به تحصیلات بالا و آموزش ویژه دارد
professional athletes/players
ورزشکاران/بازیکنان حرفه ای
a professional golfer
یک گلف باز حرفه ای
او 20 سال پیش فعالیت حرفه ای خود را به عنوان رقصنده آغاز کرد.
After he won the amateur championship he turned professional.
پس از قهرمانی در مسابقات آماتور، حرفه ای شد.
من از بوکس لذت می بردم اما هرگز آنقدر خوب نبودم که حرفه ای شوم.
In professional sport winning is everything.
در ورزش حرفه ای برنده شدن همه چیز است.
دنیای فوتبال حرفه ای
professional qualifications/skills
صلاحیت ها/مهارت های حرفه ای
professional standards/practice
استانداردهای حرفه ای/عمل
a professional organization/association/body
یک سازمان / انجمن / بدن حرفه ای
فرصتی برای پیشرفت حرفه ای
companies that offer professional services
شرکت هایی که خدمات حرفه ای ارائه می دهند
اگر این یک موضوع حقوقی است، باید به دنبال مشاوره حرفه ای باشید.
He may need professional help.
او ممکن است به کمک حرفه ای نیاز داشته باشد.
شما نباید اجازه دهید واکنش های شخصی شما در قضاوت حرفه ای شما دخالت کند.
بیشتر افرادی که در این دوره شرکت کردند، زنان حرفه ای بودند.
او به روشی بسیار حرفه ای با این مشکل برخورد کرد.
بسیاری از اجراکنندگان بسیار حرفه ای بودند.
مردم به وب سایت هایی که حرفه ای به نظر می رسند اعتماد دارند.
The consultant was very friendly but professional in his approach.
مشاور بسیار دوستانه اما در رویکرد خود حرفه ای بود.
professional conduct/misconduct
رفتار/سوء رفتار حرفه ای
او همیشه در رویکرد خود بسیار حرفه ای است.
طراحی های آنها بسیار حرفه ای به نظر می رسد.
We keep everything professional at work.
ما همه چیز را در محل کار حرفه ای نگه می داریم.
او خیلی تلاش کرد تا حرفه ای بماند.
او اصرار داشت که رابطه اش با دوشس کاملا حرفه ای است.
کریس، شما یک پرستار هستید، پس می توانم نظر حرفه ای شما را در مورد بانداژ مچ پا بپرسم؟
Both doctors have been charged with professional misconduct (= bad or unacceptable behaviour in their work).
هر دو پزشک به سوء رفتار حرفه ای (= رفتار بد یا غیرقابل قبول در کار خود) متهم شده اند.
اگر نامه تایپ می شد حرفه ای تر به نظر می رسید.
او همیشه در لباس های هوشمند خود بسیار حرفه ای به نظر می رسد.
You've done a very professional job stripping that floor!
شما یک کار بسیار حرفه ای انجام داده اید که آن کف را از بین برده اید!
white-collar
یقه سفید
اجرایی
non-manual
غیر دستی
administrative
اداری
مدیریت
managerial
مدیریتی
supervisory
نظارتی
controlling
کنترل کردن
directorial
کارگردانی
directing
حکم می کند
ruling
حکومت داری
governing
تصمیم گیری
decision-making
دفتر
تنظیم کننده
managing
روحانی
regulating
حقوق بگیر
clerical
سیاست گذاری
salaried
قانون گذاری
policymaking
دولتی
law-making
رسمی
nonmanual
سازمانی ایالات متحده
governmental
بوروکراتیک
فرمان دادن
regulatory
مقننه
organizationalUS
بخشنامه
bureaucratic
معتبر
commanding
سرپرست
legislative
directive
authoritative
superintendent
unprofessional
غیر حرفه ای
incompetent
بی عرضه
amateur
آماتور
amateurish
آماتوری
inefficient
ناکارآمد
inexperienced
بی تجربه
lax
سست
negligent
سهل انگاری
untrained
فاقد تعلیم
inexpert
بی خبره
unseasoned
بی چاشنی
unskilled
غیر ماهر
ignorant
نادان
jackleg
سرگرد
inept
بی منطق
unversed
بی سواد
unschooled
درس نخوانده
unacquainted
ناآشنا
unqualified
فاقد صلاحیت
unskillful
بی مهارت
uninformed
بی اطلاع
سبز
جدید
untutored
بی تربیت
unaccustomed
غیرعادی
undisciplined
بی انضباط
unpracticed
تمرین نشده
rookie
تازه کار
unfamiliar
نا آشنا
unproven
اثبات نشده
unpractised
عمل نشده