wipe
wipe - پاک کن
verb - فعل
UK :
US :
مالیدن سطحی با چیزی به منظور از بین بردن کثیفی، مایع و غیره
تمیز کردن چیزی با مالیدن آن به سطح
برای از بین بردن مایع، کثیفی یا آثار با پاک کردن
برای حذف تمام اطلاعاتی که روی نوار، ویدئو یا دیسک کامپیوتر ذخیره شده است
برای خشک کردن بشقاب ها، فنجان ها و غیره که شسته شده اند
حرکت پاک کردن با پارچه
قطعه خاصی از مواد مرطوب که برای تمیز کردن کسی یا چیزی استفاده می کنید و سپس دور می اندازید
to slide something especially a piece of cloth, over the surface of something else in order to remove dirt food or liquid
لغزاندن چیزی، مخصوصاً یک تکه پارچه، روی سطح چیز دیگری، به منظور از بین بردن کثیفی، غذا یا مایعات
یک تکه پارچه یا کاغذ نرم و مرطوب که برای پاک کردن از آن استفاده می کنید
عمل پاک کردن
برای از بین بردن کثیفی، غذا یا مایع، چیزی را روی سطح چیز دیگری بلغزانید
if someone or something wipes a computer's, phone's, etc. memory it removes all the data from the memory
اگر کسی یا چیزی حافظه رایانه، تلفن و غیره را پاک کند، تمام داده ها را از حافظه پاک می کند.
دان آستینش را روی لیوان گذاشت و نیم دایره را پاک کرد.
در نهایت، نصف لیموی استفاده شده برای از بین بردن بوهای تخته خرد کردن عالی است.
هر خاطره، هر فکر، هر ردی از هویتش از ذهنش پاک شد.
He was so fastidious that he invariably wiped his cutlery with eighteen linen napkins before every meal.
او آنقدر سخت گیر بود که همیشه قبل از هر وعده غذایی، کارد و چنگال خود را با هجده دستمال کتان پاک می کرد.
دست های روغنی اش را روی پارچه ای پاک کرد و دستش را در جیبش برد و اسکناس را به من داد.
اگر رنگی ریخت، فورا آن را پاک کنید.
از پیشخدمت بخواهید میز را پاک کند.
از سوی دیگر، ایجاد دینی که تمام احتمالات مشکلات داخلی را از بین ببرد.
تمام آنچه را که دوست داشت، در یک ثانیه از بین برد.
اما در جاهای دیگر، کسانی که مقاومت کردند، برای مرد محو شدند.
داشتن این گروگان ها به ثروت لبخند را از روی بسیاری از زنان پاک می کند.
پیشخدمت میزها را پاک می کرد.
قبل از شروع پخت و پز همه آن آشفتگی را پاک کنید.
صورتت را پاک کن دور دهانت شکلات است.
قبل از اینکه وارد شوید پاهای خود را پاک کنید.
لطفا پاهای خود را روی تشک پاک کنید.
دست هایش را روی یک حوله تمیز پاک کرد.
داشت بو می کشید و با دستمال چشمانش را پاک می کرد.
بشقابش را با یک تکه نان پاک کرد.
عرق پیشانی اش را پاک کرد.
آرایشش را پاک کرد.
از آن پارچه برای پاک کردن ظروف استفاده کنید.
حتما برنامه ای که ضبط کردم پاک کردی.
یک نفر تمام نوارها را پاک کرده بود.
سعی کردم کل قسمت را از ذهنم پاک کنم.
شما هرگز نمی توانید گذشته را از بین ببرید.
این پوزخند را از روی صورت خود پاک کنید و به کار خود بازگردید.
این لبخند احمقانه را از روی صورتت پاک کن
سطح پلاستیکی را می توان به راحتی پاک کرد.
وقتی کار را تمام کردید، به سادگی آن را با یک پارچه مرطوب پاک کنید.
به آرامی اشک های چشمانش را پاک کرد.
شراب ریخته شده را پاک کردم.
آثار را از روی دیوار پاک کرد.
مکثی کرد تا عرق پیشانی اش را پاک کند.
آیا دستمال کاغذی دارید که بتوانم زمین را با آن پاک کنم؟
من فقط یک اسفنج می گیرم و خرده های میز را پاک می کنم.
بینی خود را روی آستین خود پاک نکنید!
کسی دست های کثیفش را روی حوله تمیز و زیبای من پاک کرده است!
baby wipes
دستمال مرطوب نوزاد
بهتر است قبل از اینکه کسی روی آن لیز بخورد، زمین را به سرعت پاک کنم.
لطفا قبل از ورود به خانه پاهای خود را پاک کنید.
او به آرامی زانوی خراشیده اش را پاک و تمیز کرد.
فقط اسفنج را در سینک بردارید و میز را پاک کنید.
این ویروس حافظه هر رایانه ای را که فایل را دانلود می کند پاک می کند.
مالیدن
خشک
mop
پاک کن
sponge
اسفنج
swab
سواب
قلم مو
گرد و خاک
dab
ضربه زدن
polish
لهستانی
towel
حوله
تمیز
روشن
dight
نور
شستشو
mop up
با کهنه پاک کردن
scrub
اسکراب
پاک کردن
پاکسازی
soak up
خیس شدن
pat
برداشتن
خلاص شدن از شر
گاومیش
جذب
buff
مالش دهید
حل کردن
جارو کردن
sop up
آبشستگی
حذف کردن
scour
محو کردن
expunge
efface