grave

base info - اطلاعات اولیه

grave - قبر

N/A - N/A

ɡreɪv

UK :

ɡreɪv

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [grave] در گوگل
description - توضیح

  • جایی در زمین که جسد مرده در آن دفن شده است

  • grave problems, situations, or worries are very great or bad


    مشکلات جدی، موقعیت ها یا نگرانی ها بسیار بزرگ یا بد هستند

  • looking or sounding quiet and serious especially because something important or worrying has happened


    ساکت و جدی به نظر می رسد یا به نظر می رسد، به خصوص به این دلیل که اتفاق مهم یا نگران کننده ای رخ داده است

  • a grave accent is a mark put above a letter in some languages such as French to show the pronunciation, for example è


    لهجه قبر علامتی است که در برخی از زبان ها مانند فرانسوی برای نشان دادن تلفظ آن بالای حرف قرار می گیرد، مثلاً è


  • جایی در زمین که مرده ای در آن دفن می شود


  • به طور جدی بد

  • a place where a dead person or dead people are buried, esp. when under the ground and marked by a stone


    مکانی که در آن یک مرده یا افراد مرده دفن شده اند، به ویژه. وقتی زیر زمین است و با یک سنگ مشخص شده است

  • urgent and very bad; serious


    فوری و بسیار بد؛ جدی

  • One of two silver cups found together with a set of wine-drinking utensils in a grave.


    یکی از دو جام نقره ای که همراه با مجموعه ای از ظروف شراب خوری در قبر پیدا شده است.

  • The miracles which have since occurred at his grave have confirmed his holiness.


    معجزاتی که از آن زمان بر سر قبر او رخ داده است، قدوسیت او را تأیید کرده است.

  • Beethoven may be rolling over in his grave but audiences love it.


    بتهوون ممکن است در قبر خود غلت بزند، اما تماشاگران آن را دوست دارند.


  • و آیا انواع قبر بازتاب دوره های مختلف است یا چیز دیگری؟

  • Her body was found buried in a shallow grave in a grove two days after she was last seen with Thompson.


    جسد او دو روز پس از آخرین باری که با تامپسون دیده شد، در یک قبر کم عمق در یک بیشه دفن شد.

  • In fact none of the graves has any marker at all and the graveyard itself is unmarked and untended.


    در واقع هیچ یک از قبرها هیچ نشانگری ندارند و خود قبرستان بدون علامت و بدون مراقبت است.

  • This band will not go to their graves with their songs still in them.


    این گروه با آهنگ‌هایشان که هنوز در آن‌هاست، به مزارشان نمی‌روند.

example - مثال

  • یک گور دسته جمعی

  • an unmarked grave


    یک قبر بی نشان

  • a grave digger


    یک قبر کن

  • He visits his mother's grave every Sunday.


    او هر یکشنبه سر مزار مادرش می رود.


  • یک وضعیت سخت

  • It was the gravest political crisis of his career.


    این بزرگترین بحران سیاسی دوران حرفه ای او بود.

  • She is gravely ill.


    او به شدت بیمار است.

synonyms - مترادف
  • tomb


    مقبره

  • crypt


    دخمه

  • catacomb


    کاتاکومب

  • sepulchreUK


    SepulchreUK

  • sepulture


    مزارع

  • burial


    خاکسپاری

  • mausoleum


    مقبره ایالات متحده

  • sepulcherUS


    بارو

  • barrow


    گودال

  • pit


    تومول

  • tumulus


    زیرزمینی

  • undercroft


    طاق

  • vault


    تپه

  • mound


    زیارتگاه

  • shrine


    گودال دفن

  • burial pit


    محل دفن

  • burial chamber


    محل استراحت نهایی

  • burial place


    محل استراحت

  • final resting place


    آخرین خانه

  • resting place


    آخرین محل استراحت


  • شش فوت زیر

  • last resting place


    آدرس دائمی

  • place of interment


    تابوت

  • burying place


    مستبا

  • six feet under


    گوردخمه


  • گورستان

  • sarcophagus


  • mastaba


  • coffin


  • burial mound


  • necropolis


antonyms - متضاد

  • تولد

  • nativity


    ولادت


  • شروع


  • شروع کنید

  • commencement


    ابتدا

  • outset


    راه اندازی

  • inception


    صبح


  • ابتدایی بودن

  • onset


    روایت آفرینش در انجیل


  • آلفا

  • incipience


    سپیده دم

  • genesis


    ایجاد

  • alpha


    افتتاح

  • dawn


    زندگي كردن

  • incipiency


    ساخت و ساز


  • الهام گرفتن


  • استنشاق


  • موفقیت


  • دستاورد

  • inspiration


  • inhalation


  • initiation



  • accomplishment


لغت پیشنهادی

resoundingly

لغت پیشنهادی

mask

لغت پیشنهادی

erudition