liberal

base info - اطلاعات اولیه

liberal - لیبرال

adjective - صفت

/ˈlɪbərəl/

UK :

/ˈlɪbərəl/

US :

family - خانواده
liberal
لیبرال
liberalism
آزادی خواه
liberalization
آزادسازی
liberalize
آزادانه
liberally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [liberal] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • liberal attitudes/views/opinions


    نگرش ها / دیدگاه ها / نظرات لیبرال

  • My parents were very liberal when we were growing up.


    پدر و مادرم زمانی که ما بزرگ می شدیم بسیار لیبرال بودند.

  • Some politicians want more liberal trade relations with Europe.


    برخی از سیاستمداران خواهان روابط تجاری آزادتر با اروپا هستند.


  • لیبرال دموکراسی

  • liberal theories


    نظریه های لیبرال


  • یک سیاستمدار لیبرال

  • a challenge to the post-Cold-War liberal consensus


    چالشی برای اجماع لیبرال پس از جنگ سرد

  • Even in famously liberal New York her views were considered too radical.


    حتی در نیویورک لیبرال مشهور، نظرات او بیش از حد رادیکال تلقی می شد.

  • Liberal and conservative pundits alike predicted disaster for the campaign.


    کارشناسان لیبرال و محافظه کار به طور یکسان فاجعه ای را برای کمپین پیش بینی کردند.

  • She is very liberal with her money.


    او با پولش بسیار لیبرال است.

  • I think Sam is too liberal with his criticism (= he criticizes people too much).


    به نظر من سام با انتقادش خیلی لیبرال است (= خیلی از مردم انتقاد می کند).

  • Divorced fathers should have liberal access to their children.


    پدران مطلقه باید دسترسی آزادانه به فرزندان خود داشته باشند.

  • We ate cake with liberal amounts of whipped cream.


    ما کیک را با مقدار زیادی خامه فرم گرفته خوردیم.

  • She's very liberal with her advice!


    او با نصیحتش بسیار لیبرال است!


  • یک آموزش لیبرال

  • a liberal translation of the text


    ترجمه لیبرال متن


  • تفسیر لیبرال از قانون


  • او در مسائل اجتماعی نسبتا لیبرال است.

  • His attitudes are fairly liberal.


    نگرش او نسبتاً لیبرال است.

  • Her parents are very liberal and allow her a lot of freedom.


    والدین او بسیار لیبرال هستند و به او آزادی زیادی می دهند.

  • His later films reflect the more liberal values of the 1960s.


    فیلم های بعدی او ارزش های لیبرال تر دهه 1960 را منعکس می کند.

  • In some countries there is a more liberal attitude to euthanasia.


    در برخی کشورها نگرش لیبرال تری نسبت به اتانازی وجود دارد.

  • a broadly liberal policy programme


    یک برنامه سیاستی به طور گسترده لیبرال

  • a broadly liberal set of policies


    مجموعه ای گسترده از سیاست های لیبرال

  • comparatively liberal in trade matters


    نسبتاً لیبرال در مسائل تجاری

  • The media was accused by right-wing commentators of a liberal bias.


    رسانه ها توسط مفسران جناح راست متهم به سوگیری لیبرالی شدند.

  • He accused them of espousing liberal ideas from the left of the party.


    او آنها را به حمایت از ایده های لیبرال از سمت چپ حزب متهم کرد.

  • a liberal society/attitude


    جامعه/نگرش لیبرال

  • Her parents were far more liberal than mine.


    پدر و مادرش به مراتب آزادتر از من بودند.

  • He absorbed the attitudes of his politically liberal parents.


    او نگرش والدین لیبرال سیاسی خود را جذب کرد.

  • Polling data shows these voters are socially conservative and economically liberal.


    داده های نظرسنجی نشان می دهد که این رأی دهندگان از نظر اجتماعی محافظه کار و از نظر اقتصادی لیبرال هستند.

synonyms - مترادف
  • libertarian


    آزادیخواه

  • progressive


    ترقی خواه

  • humanistic


    انسان گرا

  • humanitarian


    بشردوستانه

  • latitudinarian


    عرض جغرافیایی

  • permissive


    سهل گیر

  • liberalistic


    لیبرالیستی

  • broad-minded


    وسیع فکر

  • high-minded


    بلند فکر

  • liberal-minded


    لیبرال فکر


  • افراطی

  • reformist


    اصلاح طلب

antonyms - متضاد

  • محافظه کار

  • reactionary


    ارتجاعی

  • right-wing


    بال سمت راست

  • rightist


    راست گرا

  • traditionalist


    سنت گرا

  • ultra-conservative


    فوق العاده محافظه کار


  • سنتی

  • orthodox


    ارتدکس

  • ultraconservative


    فوق محافظه کار

  • paleoconservative


    دیرینه محافظه کار

  • brassbound


    برنجی

  • hidebound


    پنهان شده

  • traditionalistic


    ایستاده

  • standpat


    پشت خزه

  • archconservative


    مرسوم

  • mossbacked


    غیر لیبرال


  • توری

  • illiberal


    درست

  • Tory


    غیر پیشرونده


  • بال زدن

  • unprogressive


    جان سخت

  • blimpish


    سفت و سخت

  • diehard


    ناسازگار

  • rigid


    تاریک اندیش

  • intransigent


    counterrevolutionary

  • obscurantist


    قهقرایی

  • counterrevolutionary


    alt-right

  • retrogressive


    توس

  • alt-right


  • regressive


  • Birchite


لغت پیشنهادی

original

لغت پیشنهادی

signor

لغت پیشنهادی

intermediaries