liberal
liberal - لیبرال
adjective - صفت
UK :
US :
مایل به درک و احترام به عقاید، نظرات و احساسات دیگران هستند
حمایت یا اجازه تغییرات تدریجی سیاسی و اجتماعی
به افراد یا سازمان ها آزادی سیاسی یا اقتصادی زیادی می دهد
سخاوتمندانه یا در مقادیر زیاد داده می شود
دقیق نیست
کسی با عقاید یا اصول لیبرال
someone who supports or belongs to the former Liberal Party in Britain or the Liberal Party in Canada
کسی که از حزب لیبرال سابق در بریتانیا یا حزب لیبرال در کانادا حمایت می کند یا به آن تعلق دارد
believing that people should be free to behave as they like and supporting gradual political and social change
اعتقاد به اینکه مردم باید آزاد باشند تا هر طور که دوست دارند رفتار کنند و از تغییرات تدریجی سیاسی و اجتماعی حمایت کنند
supporting the idea that most economic activity should be run by private business rather than by the government
حمایت از این ایده که بیشتر فعالیت های اقتصادی باید توسط مشاغل خصوصی انجام شود نه توسط دولت
قوانین لیبرال، سیستم ها و غیره نسبت به افرادی که تحت تأثیر قرار می دهند سخاوتمند هستند
در مقادیر زیاد داده می شود
احترام گذاشتن و اجازه دادن به انواع مختلف عقاید یا رفتار
believing in or allowing a lot of personal freedom and believing that society should change gradually so that money property and power are shared more fairly
اعتقاد به آزادی شخصی زیاد یا اجازه دادن به آن، و اعتقاد به اینکه جامعه باید به تدریج تغییر کند تا پول، دارایی و قدرت به طور عادلانه تری تقسیم شود.
believing in or allowing a lot of freedom for businesses to buy sell and make money without many rules or limits, and with low taxes
اعتقاد به یا دادن آزادی زیادی به کسب و کارها برای خرید، فروش و کسب درآمد بدون قوانین یا محدودیت های زیاد و با مالیات کم
دادن یا به شیوه ای سخاوتمندانه داده می شود
دقیق نیست؛ بدون توجه یا علاقه به جزئیات
کسی که به انواع مختلف عقاید یا رفتار احترام می گذارد
someone who believes in personal freedom and that society should change gradually so that money property and power are shared more fairly
کسی که به آزادی شخصی اعتقاد دارد و جامعه باید به تدریج تغییر کند تا پول، دارایی و قدرت عادلانه تر تقسیم شود
someone who believes businesses should have a lot of freedom to buy sell and make money without many rules or limits, and with low taxes
کسی که معتقد است کسب و کارها باید آزادی زیادی برای خرید، فروش و کسب درآمد بدون قوانین یا محدودیت های زیاد و با مالیات کم داشته باشند.
اجازه دادن به انواع مختلف باورها یا رفتار
tending to emphasize the need to make new laws when necessary because of changing conditions and to depend on the government to provide social services
تمایل به تاکید بر لزوم وضع قوانین جدید در مواقع لزوم به دلیل تغییر شرایط و وابستگی به دولت برای ارائه خدمات اجتماعی
بدون توجه یا علاقه به جزئیات کوچک
a person who thinks the government needs to make new laws when necessary because of changing conditions and who believes that the government should provide social services
فردی که فکر می کند دولت به دلیل تغییر شرایط باید در مواقع لزوم قوانین جدیدی وضع کند و معتقد است که دولت باید خدمات اجتماعی ارائه دهد.
used to describe political beliefs and groups that support more personal freedom and a fairer sharing of wealth and power in society
برای توصیف باورهای سیاسی و گروه هایی استفاده می شود که از آزادی شخصی بیشتر و تقسیم عادلانه ثروت و قدرت در جامعه حمایت می کنند.
used to describe an economic system that allows industry to be free to develop without the involvement of government
برای توصیف یک سیستم اقتصادی استفاده می شود که به صنعت اجازه می دهد بدون دخالت دولت آزاد باشد
دقیق نیست و بدون توجه یا علاقه به جزئیات
کسی که از آزادی شخصی و تقسیم عادلانه ثروت و قدرت در جامعه حمایت می کند
My parents are broadminded, liberal and understanding to the extent that I probably could never match.
پدر و مادر من گشادهفکر، لیبرال و فهمیده هستند تا جایی که من احتمالاً هرگز نمیتوانم با آن برابری کنم.
در حالی که دوره جنگ سرد تحت سلطه واقع گرایی بود، رویکردهای لیبرالی همچنان توسعه می یافت.
پیوس همچنان مخالف مفروضات تمدن لیبرال بورژوازی بود.
برخی از لیبرال دموکراتها میخواهند کنترلهای قیمتی سختتر را اعمال کنند.
liberal attitudes/views/opinions
نگرش ها / دیدگاه ها / نظرات لیبرال
پدر و مادرم زمانی که ما بزرگ می شدیم بسیار لیبرال بودند.
برخی از سیاستمداران خواهان روابط تجاری آزادتر با اروپا هستند.
لیبرال دموکراسی
liberal theories
نظریه های لیبرال
یک سیاستمدار لیبرال
چالشی برای اجماع لیبرال پس از جنگ سرد
حتی در نیویورک لیبرال مشهور، نظرات او بیش از حد رادیکال تلقی می شد.
کارشناسان لیبرال و محافظه کار به طور یکسان فاجعه ای را برای کمپین پیش بینی کردند.
او با پولش بسیار لیبرال است.
به نظر من سام با انتقادش خیلی لیبرال است (= خیلی از مردم انتقاد می کند).
پدران مطلقه باید دسترسی آزادانه به فرزندان خود داشته باشند.
ما کیک را با مقدار زیادی خامه فرم گرفته خوردیم.
او با نصیحتش بسیار لیبرال است!
یک آموزش لیبرال
ترجمه لیبرال متن
تفسیر لیبرال از قانون
He is relatively liberal on social issues.
او در مسائل اجتماعی نسبتا لیبرال است.
نگرش او نسبتاً لیبرال است.
والدین او بسیار لیبرال هستند و به او آزادی زیادی می دهند.
فیلم های بعدی او ارزش های لیبرال تر دهه 1960 را منعکس می کند.
در برخی کشورها نگرش لیبرال تری نسبت به اتانازی وجود دارد.
یک برنامه سیاستی به طور گسترده لیبرال
مجموعه ای گسترده از سیاست های لیبرال
نسبتاً لیبرال در مسائل تجاری
رسانه ها توسط مفسران جناح راست متهم به سوگیری لیبرالی شدند.
او آنها را به حمایت از ایده های لیبرال از سمت چپ حزب متهم کرد.
جامعه/نگرش لیبرال
پدر و مادرش به مراتب آزادتر از من بودند.
او نگرش والدین لیبرال سیاسی خود را جذب کرد.
Polling data shows these voters are socially conservative and economically liberal.
داده های نظرسنجی نشان می دهد که این رأی دهندگان از نظر اجتماعی محافظه کار و از نظر اقتصادی لیبرال هستند.
libertarian
آزادیخواه
progressive
ترقی خواه
humanistic
انسان گرا
humanitarian
بشردوستانه
latitudinarian
عرض جغرافیایی
permissive
سهل گیر
liberalistic
لیبرالیستی
broad-minded
وسیع فکر
high-minded
بلند فکر
liberal-minded
لیبرال فکر
افراطی
reformist
اصلاح طلب
محافظه کار
reactionary
ارتجاعی
right-wing
بال سمت راست
rightist
راست گرا
traditionalist
سنت گرا
ultra-conservative
فوق العاده محافظه کار
سنتی
orthodox
ارتدکس
ultraconservative
فوق محافظه کار
paleoconservative
دیرینه محافظه کار
brassbound
برنجی
hidebound
پنهان شده
traditionalistic
ایستاده
standpat
پشت خزه
archconservative
مرسوم
mossbacked
غیر لیبرال
توری
illiberal
درست
Tory
غیر پیشرونده
بال زدن
unprogressive
جان سخت
blimpish
سفت و سخت
diehard
ناسازگار
rigid
تاریک اندیش
intransigent
counterrevolutionary
obscurantist
قهقرایی
counterrevolutionary
alt-right
retrogressive
توس
alt-right
regressive
Birchite