declaring

base info - اطلاعات اولیه

declaring - اعلام می کند

N/A - N/A

dɪˈkler

UK :

dɪˈkleər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [declaring] در گوگل
description - توضیح
  • present participle of declare


    فاعل فاعل از اعلام

  • to announce something clearly firmly, publicly or officially


    برای اعلام چیزی به وضوح، قاطعانه، علنی یا رسمی

  • to officially tell someone the value of goods you have bought, or the amount of money you have earned because you might have to pay tax


    به طور رسمی به کسی بگویید ارزش کالایی که خریده اید یا مقدار پولی که به دست آورده اید زیرا ممکن است مجبور به پرداخت مالیات باشید.

  • If a cricket team declares, they stop batting (= hitting the ball) because they think they already have enough runs (= points) to win


    اگر یک تیم کریکت اعلام کند، ضربه زدن (= ضربه زدن به توپ) را متوقف می کند، زیرا فکر می کند که از قبل دویدن کافی (= امتیاز) برای برنده شدن دارد.

example - مثال

  • آنها حمایت خود را از این پیشنهاد اعلام کردند

  • She declared (that) it was the best chocolate cake she had ever tasted.


    او اعلام کرد (که) این بهترین کیک شکلاتی بود که تا به حال چشیده بود.

  • They declared themselves (to be) bankrupt.


    آنها خود را (ورشکسته) اعلام کردند.

  • I won't do it! he declared.


    من این کار را نمی کنم! او اعلام کرد.

  • America declared war on Japan in 1941 (= announced officially that it was at war).


    آمریکا در سال 1941 به ژاپن اعلام جنگ کرد (= رسما اعلام کرد که در حال جنگ است).

  • The government has declared war on (= announced that they intended to stop) the drug dealers.


    دولت علیه فروشندگان مواد مخدر اعلام جنگ کرده است (= اعلام کرده که قصد توقف دارند).

  • The country declared independence in 1952 (= announced that it was no longer under the control of another country).


    این کشور در سال 1952 اعلام استقلال کرد (= اعلام کرد که دیگر تحت کنترل کشور دیگری نیست).

  • Nothing to declare.


    چیزی برای اعلام نیست

  • Goods to declare.


    کالا برای اظهار


  • شما باید هر گونه درآمدی را که بیش از یک مقدار مشخص است، اعلام کنید.

  • Pakistan declared at 350 for 7.


    پاکستان 350 برای 7 اعلام کرد.

synonyms - مترادف
  • affirming


    تایید کردن

  • asserting


    ادعا کردن

  • stating


    بیان می کند

  • maintaining


    نگهداری

  • averring


    معترض

  • claiming


    اظهار نظر

  • professing


    قول دادن

  • avowing


    متخاصم

  • contending


    اصرار

  • insisting


    شهادت دادن

  • testifying


    تصدیق کردن

  • alleging


    گواهی

  • attesting


    قسم خوردن

  • certifying


    استدلال

  • swearing


    جلب کردن

  • arguing


    اعلام می کند

  • avouching


    تایید می کند

  • announcing


    بیان کننده

  • asseverating


    برگزاری

  • confirming


    تاکید می کند

  • expressing


    صداگذاری

  • holding


    انتقال دادن

  • stressing


    تضمین می کند

  • voicing


    در حال حرکت

  • acknowledging


    اطلاع رسانی

  • conveying


    تلفظ کردن

  • guaranteeing


  • moving


  • notifying


  • proclaiming


  • pronouncing


antonyms - متضاد
  • denying


    انکار کردن

  • gainsaying


    سود گویی

  • rejecting


    رد کردن

  • disclaiming


    سلب مسئولیت

  • disowning


    چالش برانگیز

  • disavowing


    مسابقه دادن

  • refuting


    عدم تایید

  • challenging


    گیج کننده

  • contesting


  • disaffirming


  • disconfirming


  • confuting


لغت پیشنهادی

goofy

لغت پیشنهادی

foo

لغت پیشنهادی

ensures